بیگمان هرکه شنوندهی جدی موسیقی شفاهی ( موسیقی محلی ) در افغانستان بوده، از گذشتههای دور تا اکنون، با آهنگ قشنگ ” توره ” که چندین آوازخوان در فصلها و دهههای گوناگون آن را همراه با موسیقی زیبای قطغن زمین ( قدغن زمین = سرزمین ممنوع ) خواندهاند، آشنا است.
– اما در واقع این ” توره ” که بود؟
” توره ” مردی از اهالی ” اشکمش ” تخار بوده که در دلیری، سخاوت و کاکهگی در زمان خودش کمتر همآورد داشته و در ایثارگری و جوانمردی مشهور بوده و همواره به نیازمندان کمک میکرده و در عیاری از سرآمدان روزگار بودهاست.*
نعیم فراشری (۱۸۴۶ – ۱۹۰۰) در شعر «ماه» گفتوگویی دارد با مهتاب. در بیتهای نخستین به توصیف ماه میپردازد و روشایی ماه را سرچشمۀ همیشهگی الهام شاعران میداند.
امروز نگاره ، خلص سوانح وکارکردهای خوشنویس معاصر کشور، استاد محمد علی عطار هروی ،خوشنویسی که توانایی کتابت بیش از چهل نوع خط را داشت، با شما عزیزان شریک میسازم یاد آوری از این شخصیت بزرگ فرهنگی در راستای رشد پر بار تاریخ ، فرهنگ ومنافع ملی مردم وکشورما صورت میگیرد.
محمدعلی عطار هروی، فرزند محمد اسماعیل در سال ۱۳۲۸ هجری قمری (۱۲۸۹ ه.ش.) در شهر کهنه هرات در محله خواجه عبدالله مصری به دنیا آمد.
نیاکان او همگی از عالمان دینی روزگار خود بودند، اما پدرش منبر را ترک کرد و به پیشه عطاری و خوشنویسی روی آورد و فرزند خود محمدعلی را نیز در این رشته پرورش داد.عطارهروی آموزش های ابتدایی را در مکتب های سنتی هرات فرا گرفت و سپس نزد پدرش در عطاری به آموزش خوشنویسی پرداخت. آنگونه که خود وی حکایت کرده، اولین استادش در مکتبخانه، آخند ملا محمد رحیم بوده که قلم را به دست وی داده است.
بازیگری چیزی بیش از انتقال رفتارهای روزمره به قلمرو نمایش نیست.
همانطور که زبان شاعرانه از نظر نوع با زبان روزنامه نگاری تفاوتی ندارد، دستمایه ها و تکنیک های بازیگران روی صحنه هم از نظر نوع تفاوتی با رفتارهای ما در برخوردهای عادی و روزمره ندارند. شاید همین مسئله توجیهی برای این باشد که چرا استعاره ی “زندگی همچون صحنه نمایش است” اینقدر رایج و معمول است. هر چه باشد ما در کارهای روزمره خود را کم و بیش به شکل شخصیت های نمایش در می آوریم، صدا، فیزیک بدنی، ژست و لباس هایمان را به کار میگیریم و میان رفتار های ذاتی (“صورتک واقعیمان”) و رفتارهایی در نوسان هستیم که با آنها آگاهانه کنار میآییم تا به شغل مناسب، رفیق خوب، یا قدرت برسیم. مسئله اصلا این است که این شرایط را بر هم زنیم تا به رنگ و بویی غیر نمایشی برسیم، چون شخصیت ما بر اساس روابط اجتماعیمان ارزیابی می شود و به این دلیل ماهیت چنین ارتباطاتی نیاز به این دارد که صورتک به چهره داشته باشیم تا با صورتک های دیگران روبرو شویم، بنابراین نظریه ی ” لی استراسبرگ” مبنی بر اینکه بازیگر صحنه ای نیازی ندارد که ادای یک انسان را در آورد، از یک جنبه کاملا صحیح است: {قدم اول برای انسان شدن، بازیگری است}.
تا یادم می آید در آن روزگار جوانی که چنان عاشقی در میان برگههای رنگین مجلهها پیوسته به دنبال شعر سرگردان بودم، گاهی این سرودههای خیال انگیز استاد ناظمی بود که دستان مرا می گرفت و می برد به آن سوی سرزمین های دور و ناشناخته و بعد همه چیز در نظرم مفهوم و رنگ دیگری می یافتند. شعرهایش را چنان می خواندم که گویی تشنه کامی در تابستان داغی به چشمۀ گوارایی رسیده باشد. گاهی سروده های او را از رادیو در برنامۀ «زمزمه های شب هنگام» می شنیدم با صدای شرین آن روایتگر عیاران کابل، جناب داکتر اکرم عثمان و بانو فریده عثمان انوری و بعد احساس می کردم که چنان پرنده یی سبک بالی کران تا کران آسمان را زیر پرگرفته ام.
هیچ تردیدی نیست که استاد ناظمی نه تنها یک نام بلند و با شکوه در شعر مدرن پارسی دری در افغانستان است؛ بلکه این نام شعر معاصر پارسی دری افغانستان را به زیبایی و شکوه در حوزه گستردۀ زبان پارسی دری معرفی کرده و می تواند زیبا تر از این نیز معرفی کند. می خواهم بگویم که او تنها شاعر افغاستان نیست؛ بلکه شاعر این حوزه بزرگ نیز است.
بعضی از چهره های توانمند هنری آنقدر صمیمانه و خودمانی در حافظۀ فعال ما جا باز میکند و تصویر روشنی از خود به جا میگذارد که نوشتن پیرامون شخصیت و کارنامه های او برای دوستدارانش امر زیاد ضروری به نظر نمیرسد, زیرا آنان نه تنها شناخت بیشتری از او دارند,
بلکه میپندارند انگار او فردی از افراد محبوب خانواده و یا وابسته گان نزدیک شان است و همواره با او در ارتباط استند. یکی از این چهره های شهیر, محبوب و بی بدیل سینمای کشور ما جناب سلام سنگی هست. سلام سنگی هنرور چیره دست, آگاه و اندیشمندی است که نام و آثار ارزشمند سینمایی اش زیب بهترین صفحات تاریخ سینمای کشور ما هست و خواهد بود.
گویند روزی و روز گاری امیر بیدادگری بر شهری حاکم شده بود. بیداد میکرد و دروغ میگفت و دروغهای او خود بیداد دیگری بود بر مردم. نزدیکان و وابستهگانش برجان و مال مردمان می تاختند. امیر میشنید؛ اما خود را به کوچۀ حسن چپ میزد.
با این همه گاه گاهی مردمان را به حضور میخواند و میگفت:
– ای مردمان بدانید نه شب خواب دارم و نه روز. هر نفس در اندیشه و تلاش آنم تا شما در زیر چتر داد و دادگستری من در آسایش کامل زنده گی به سر برید!
هراس به دل راه ندهید اگر بر شما ستمی رفته باشد گویید تا دست هر بیدادگری را از ارنج قطع کنم.
روز جهانی آزادی مطبوعات – May 03 – د مطبوعاتو د آزادی نړیواله ورځ :
آیا گاهی به ذهن تان خطور نموده که اولین اخبار آزاد و غیردولتی را کی و در چی زمان طبع و نشر کرد؟
جریدهٔ ملی “انیس” اولین اخبار آزاد و غیردولتی بود که به همت غلام محی الدین “انیس” در ۱۵ ثور سال ۱۳۰۶ هجری شمسی در کابل به زیورچاپ آراسته و منتشر شد.
غلام محی الدین انیس مردِ قلم و اندیشه از پیشگامان مطبوعات و ژورنالیزم افغانستان، مؤسس و اولین مدیر مسؤل روزنامهٔ ملی انیس بود. (سال های فعالیت از ۱۳۰۶ الی ۱۳۱۷ هجری شمسی)
خانوادۀ غلام محی الدین انیس از مُقُر ولایت غزنی و منسوب به قوم جمال خیل بود. پدرکلان غلام محی الدین هنگام زمامداری امیر عبدالرحمن خان مجبور به ترک وطن شده و به کشور مصر رفت. جد محی الدین انیس طبیب چشم بود و بعداً پسرش غلام نقشـبند که پدر محی الدین انیس بود، راه پدر را دنبال نموده و داکتر چشم شد.غلام محی الدین انیس در مصر بزرگ شده و در سال ۱۳۰۲ هجری شمسی به تشـویق محمد اسـمعیل مشـهور به افندی که در آن زمان از طرف دولت افغانسـتان برای خریدن ماشـین های طباعتی یا چاپ به مصر رفته بود، به افغانسـتان آمد و مدت دو سـال در مدرسـه سـعیدیه هرات اقامت گزید. نیس که به زبان عربی تسـلط کامل داشـت هنگام اقامتش در هرات به آموزش زبان و ادبیات دری پرداخت.
افغانستان در شرق و اسيا در رديف محدود كشور هاى قرار دارد كه سابقه داشتن مطبوعات ان تا يك و نيم ميرسد
سوم ماه مى روز جهانى ازادى مطبوعات است و افغانستان زیر سیطره طالبان و در هشت ماه اخیر بسرعت دراه تهدید و تحدید ازادی مطبوعات سیر مینماید و حسب گذارش منتشره امروز ( ۳۴ ) مرحله سقوط نموده است .
ریچارد بینت، گزارشگر ویژۀ سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر افغانستان در پیام ویدیویی بهمناسبت « روز جهانی آزادی مطبوعات» در صفحه تویتر خود از خشونت ، تهدید و سانسور در قبال خبرنگاران یاد نموده است .
در افغانستان از محمود طرزی چه در زمینۀ مطبوعات و چه در زمینۀ ادبیات با حرمت فراوان یاد میشود. شماری از پژوهشگران عرصۀ مطبوعات از او به حیث پدر مطبوعات نوین كشور یاد كردهاند. این امر گاهی در میان نسل جوان این توهم را به وجود آورده است كه گویا مطبوعات در افغانستان با محمود طرزی و نشریۀ او سراجالاخبار افغانیه به سال 1911 میلادی آغاز شده است. در حالی كه نخستین نشریه در افغانستان به سال 1873 میلادی به دوران امیر شیر علی خان بر میگردد. این زمانیاست كه در شهر كابل نشریۀ «شمس النهار» در شانزده صفحه به قطع كوچك به نشرات آغاز کرد.
از بیرنگ، در دهٖۀ شست سدۀ چهاردهم خورشیدی بیشتر آشنا شدم. نخستین گزینۀ شعریاش «سلام به شقایق» در همین سالها در کابل نشر شد. شعرهایی بودند در قالبهای کلاسیک و اوزان آزاد عروضی.
در این سالها او نه تنها به پژوهشهای ادبی میپرداخت؛ بلکه گاه گاهی بر شعر شاعران همروزگار خود نقد نیز مینوشت و گزینههای شعری تازه نشر شده را به گونۀ انتقادی معرفی میکرد. اثر زیبا، آهنگین و تاثیرگذاری داشت. در نقدنویسیهای خود پایبند به دیگاهها و دریافتهای خود بود. دور از هرگونه تعارف و دوستیهای روزمره مینوشت. چنان که گاهی خشم صاحب اثر را بر میانگیخت. چنین خشمهایی گاهی سبب جدالهای قلمی نیز میشدند.
انسان شکیبا و به گفتۀ مردم خونسردی بود نه خشم دیگران برایش مهم بود نه هم تحسین و خوشنودی دیگران. محور اصلی شاعریاش غزل است. به شعر نیمایی نیز میپرداخت. ظاهراَ در سالهای پسین زندهگی در لندن کمتر، شاید هم هیچ به شعر نیمایی نهپرداخته باشد. چنان که در کتاب «من ناله مینویسم» که از سروده های شاعر در غربت است، ۱۰۹ پارچه شعر آمده است. پنج قصیده و ۱۰۴ غزل و هیچ نمونۀ نیمایی در آن دیده نیشود.
نام اصلی پاییز حنیفی، عبدالرووف است. او در سال 1316 خورشیدی در كابل زاده شد، از شمار نخستین شخصیتهای فرهنگی افغانستان است كه به دست دژخیمان رژیم دستنشاندۀ اتحاد شوروی پیشین در سال 1357 خورشیدی سربهنیست شد. او را کشتند؛ اما صدای او بدون تردید پیوسته در زیر رواق فرهنگ و ادبیات کشور طنینانداز خواهد بود.
به تعبیر واصف باختری، او نیز از همان پرندهگانی بیبازگشت جنگل رگبار است.
حنیفی را میتوان از شمار نخستین نسل طنزنویسان افغانستان خواند. او نخستین گزینۀ نوشتههای طنزی خود را در سال 1347 با نام «لبخند»، در شهر كابل انتشار داد.
در هیچ متن کهن که در باره ی نوروز سخن رانده اند در باره سیزده بدر ، چیزی نیامده است.
چنان که می دانیم روز سیزدهم هر ماه، درگاهشمار آریانای باستان، تیر روز از آن ماه است.
در روز سیزده بدر، مردم ایران، افغانستان و تاجیکستان از خانه بیرون می روند و به کنار رود و دره و دشت و دمن، بیش تر در جاهایی آب و سرسبزی باشد جای می گیرندو با شادمانی خود را سرگرم می کنند.
برخی می گویند این جشن و شادی برای پشت سر گذاشتن یک روز بدشگون/نحس است و برخی نیز آن را خوش شگون دانسته، “سیزده بدر”[پس از پایان جش های دوازده روزه ی نوروز] را به درو دشت و دامن زدن بازخوانی کرده اند.
آدم نما های سیاه اندیش, روز تا روز وحشت, جهالت و فرهنگ ستیزی شان را به نمایش میگذارند.
این بدسگالان, امروز با تخریب تندیس زنده یاد پروفیسور, داکتر نعیم فرحان, یکی از بنیان گذار دانشکده هنر های زیبا و دیپارتمنت تیاتر و یکی از شایسته ترین استادن مسلم هنر و فرهنگ ما که به خاطر رشد و شگوفایی هنر تیاتر سرزمینش عاشقانه از جان مایه گذاشته است,
بار دگر نشان دادند که نه تنها تغییر مثبت نکرده بلکه بیشتر در گنداب اندیشه سیاه و متعفن خویش غرق گردیده اند.
دیشب پدر کلان خود، آدمالشعرا، رودکی سمر قندی را در خواب دیدم. باشکوه و استواری پیش از آن که گفته بود:
مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود
نه بود دندان، لابل چراغ تابان بود.
گفت: فرزندم برای همکشوری هایت بگو، اگر اشرف غنی یک بار استخوان های مرا در گور لرزاند، عیبش نیست، برای آن که او تا تبر مییابد، فارسیدری را نمییابد؛ چون فارسیدری را می یابد، تبر را نمی یابد! من از او شکایتی ندارم!
در آغاز باید نوشت ،که زبان پشتو تنها زبان طالبان، فاشیست های تبار گرا ، قبیله سالار و نفرت پراگنان نیست ، بلکه زبان پشتو زبان ملیون ها افغان وپشتون دو سوی مرز است ، زبان ملیون ها انسان زحمتکش و وطنپرست و دگر اندیشی که از لابلای رنج های بیکران آزادی خواهان و وطنپرستانی برخاسته اند و در راه وحدت و همسویی تبار ها دلیرانه رزمیده اند.
در این جستار به تاریخچه پیدایش زبان پشتو و این که این زبان چگونه به مثابه یک زبان رسمی کشور در راه وحدت تبار ها تلاش نموده است پرداخته می شود. و همچنان به اشکارا سازی جعلیاتی که در قلمرو زبان شیرین پشتو نگاشته شده اند نیز اشاراتی خواهد داشت.
طرح پشتی کتاب: از استاد اسرائیل رویا هنرمند و نقاش معروف کشور ما میباشد.
تایپ و طرح کامپـیوتر توسـط رفیع الله نـذیر شهرانی و وحدت الله درخانی میباشد.
سال طبع : ۱۳۹۵ هه – ش
تیراژ : یکهزار جلد.
زنان برگزیدهء خاور زمین نام کتابیست که از قلم پروفیسور دکتور عنایت الله شهرانی تازه از طبع برآمده است .
این کتاب با قطع و صحافت خیلی زیبا در چهارده فصل و دو صد و هفتاد صفحه از طرف کانون فرهنگی « قیزیل چوپان » در ولایت هرات اقبال چاپ پیدا کرده است .
استاد گرانقدر پروفیسور شهرانی همیشه در باره هنرمندان ٬ نقاشان٬ موسیقی دانان ٬ خطاطان و سایر هنرهای زیبای کشور قلم زده اند . هم چنان دوستداران هنر میدانند که استاد شهرانی در رابطه با تاسیس فاکولتهء هنر های زیبا پوهنتون کابل نیز خدمات شایانی انجام داده اند و در ساحه ء هنر ٬ شاگردان فراوان تربیت کرده اند.
استاد شهرانی از آوان جوانی به نوشتن کتاب پرداخته است و چندین کتاب طبع کرده است و اما کتاب فعلی که به شما معرفی میگردد ٬ چیزی دیگریست . به قول مولانای بزرگ بلخ که فرموده است .
« زن عالی ترین مظهر جمال و لطف خداست» این کتاب نیز در بارهء زنان برگزیدهء خاور زمین تحریر یافته است.
جشن باستانی نوروز، به مثابهء روز نمادین غلبهء نور بر ظلمت؛ لحظه های جنبش و تحرک بر ایستایی و سکون؛ پویایی و بالنده گی بر کور دلی و کوتاه فکری و تنگ نظری و سلفی گری های جاهلانه شاد و مبارک باد. این روز خجسته و میمون برای تمام انسان های روی زمین، بویژه برای مردم مظلوم افغانستان که غمگین ترین انسان های روی زمین اند، خجسته و شگوفا باد. نوروز جشن شادابی و شکوفه و جشن رستاخیزطبیعت است. در این روز نور آگاهی در قلب انسان درخشید و درون او را نورانی کرد و انسان را واداشت تا در مورد هستی و آفرینش باندیشد و به رمز و راز خلقت پی ببرد تا با کلید آگاهی و تفکر قفل جهل و بی خردی گشوده گردید. بعید نیست، که در آن لحظه آدم با ترغیب حوا میوهء ممنوعه را نوش جان کرد و به آگاهی رسید. این به آگاهی رسیدن سرآغاز تکامل فوری انسان است که آدم به عقلانیت میرسد.
درتلویزون طلوع نیوز یکی از برنامه های « روایت دیگر» را دیدم. برایم بسیار شگفتی انگیز بود که یکی ازبانوان که رییس یکی از کمیسیون های مجلس نمایندهگان نیز است، با تبحری! که در زبان شناسی داشت با گردن بلند، کشف بزرگی را که باید آن را دریگی دانشنامه های جهانی به نام نامی او ثبت کرد، به مردم افغانستان و همه فارسی زبانان جهان آفتابی ساخت و آن، این که واژۀ دانشگاه: « اسم خاص» است! آن هم خاص برای ایران! از قدیم گفته اند کاسۀ چینی که صدا می کند / خود صفت خویش ادا می کند.
با خود گفتم، خدایا این نا آگاهی هم چه نعمت بزرگی است که به تعبیر مولانا: هرچه دل تنگت می خواهد، می توانی بگویی! چه در تلویزیون چه در پارلمان وچه در هر جای دیگری! این بانو شاید هزارن شایستهگی داشته باشد که به ریاست یکی از کمیسیونهای مجلس نمایندهگان تکیه زده است، حال بیندیش به اعضای این کمیسیون که در نشست های خود چه گل های را که به آب نمی دهند! چقدر دردناک است، کسی که هنوز مفهوم اسم خاص را تا اسم عام نمی داند، بر می خیزد، آستین بر می زند و برای ما آش فرهنگ و زبان می پزد! تا باشد اگر چمچه آشی در گلو کردیم ما را دستور فرماید که ای مردمان پارسی گوی! پاس نمک نگهدارید و سخن آن گونه گوید که من می خواهم و یا آن گونه که ارباب کل هدایت فرموده اند!