امید است که روح افسرده را بالنده نگهمیدارد و درخت آرزو ها را پویابی میبخشد : : مـهـرالدین مشیـد

 ساعت های سه و نیم شب بود که خواب از چشمانم کوچ کرد و ” پست” یکی از یاران همدل و همربان چشمم را به خود میخکوب کرد. با خواندن آن گویی دوباره زنده شدم و امید های تازه در من جان گرفت، از رنج جانکاهء پرپر شدن رهایی یافتم و تکانهء آن گویی نهال خشک و برباد رفتهء زنده گی ام را به بار و برگ و شور تازه آورد.                           راستی دریافتم که امید رسن استوار و پایان ناپذیر الهی است که هر از گاهی روح بالنده گی و پرواز به سوی شدن های خجسته و باشکوه را برای انسان به ارمغان می آورد. امید روح سیال و جرقهء سبز زنده گی است که در بدترین حالات نور زیستن را در انسان روشن می کند و گلیم افسرده گی ها را از روح خسته و درماندهء آن جمع می کند. امید نسبم گوارای رهایی بخش است که با آخرین نفس هایش هر ناشکیبایی زا به شکیبایی و هر قیامی را به قوام وامیدارد.  ادامه خواندن امید است که روح افسرده را بالنده نگهمیدارد و درخت آرزو ها را پویابی میبخشد : : مـهـرالدین مشیـد

شاه (مشرب) غزلسرای معروف و محبوب اوزبیکی وپارسی دری : امان معاشر

غزلسرای معروف و مجبوب اوزبیکی و فارسی بابا عبدالرحیم (مشرب)  در سال  1653میلادی در نمنگان تولد یافته است

در کودکی سواد نزد فامیل فراگرفته و تحصیلات بالاتر را در مدارس زمان خویش به پایان رسانیده ، مطابق استعداد خود از کتب زمانش استفاده ی عظمی می برد 

در اوان خوردی و کودکی پدر خویش را از دست میدهد و مادرش که بکار ریسندگی تار اشتغال داشت امرار حیات می نماید. 

(مشرب) که سادگی و زندگی معمولی داشت مرید یکی از صوفیان میشود که به اصطلاح آنزمان کنیز  داشت و مشرب با کمال ارادت عاشق این کنیز میگردد این امر اختلافات را بین پیر مردم و مشرب بمیان می آورد و مشرب  نا گزیر به ترک آنجا میگردد. ادامه خواندن شاه (مشرب) غزلسرای معروف و محبوب اوزبیکی وپارسی دری : امان معاشر

شفیقه محمود حبیبی : از برگه کتاب آوای ماندگار زنان اثر ماریا دارو

 کتاب حاظر بیانگر احوال، زندگی شخصی واجتماعی وفرهنگی زنان رسالتمند کشورماست .  زنان پیام آور صلح ومحبت اند . پرورش دهنده روان انسانی و  تکمیل کننده جوامع بشری میباشند.

تا زمانیکه اخرین اشعه نور خورشید در دل زمین میخلد وتا زمانیکه ستاره های اسمان بروی انسان لبخند میزند وتازمانیکه تسلسل بشر ادامه دارد،  تلاش زنان برای بهبود زندگی، عدالت اجتماعی، تامین برابری زن ومرد واز بین بردن تبعیض ادامه دارد. موجودیت زنان در همه امور زندگی فردی واجتماعی امریست ضروری  و هربرگ این کتاب « آوای  ماندگار زنان  افغانستان »ازخدمات ارزشمند و شهکاریهای زنان رسالتمند وطن ما بحث میدارد.

خانم شفیقه حبیبی  یکی از همان جمله زنان کشورماست که درساحه مطبوعات خدمات زیاد انجام داده است . ازجمله نطاقان برجسته، خوش صدا بوده که کارنطاقی با رادیو از زمان که (رادیوکابل) در پل باع عمومی موقعیت داشت ٬ شروع کرده است.

          خانم شفیقه  حبیبی  همرای  محترم  احمد شاه شهاب  هنگام قرائت  اخبار 

او از جمله گلدسته های بوستان لیسه ملالی بود که راهی  بوستان فرهنگ گردید.  عشق گویندگی در وجودش جوانه زد و این جوانه ها به نهال سرسبز مبدل گردید .  به زودترین فرصت به قرائت اخبار راسآ  پرداخت. استعدادش تنها در خوانش اخبار محدود نماند  بلکه برنامه های مختلف را قرائت کرد . خواندن  برنامه های هنری وادبی، تبصره های سیاسی، برنامه های خاص ملی با حنجره خوش الهام او  به گوش مردم رسیانیده  شد.                                      خانم حبیبی  با محترم انوش  هنگام  خواندن اخبار

زمانیکه رادیو کابل به وسعت رادیو افغانستان انکشاف کرد ٬ خانم شفیقه نیز پربار تر گردید شیرین ترین لحظات حیاتش درانجام خدمات اجتماعی صرف کرد  مگر او صرفآ به خدمات ژورنالیستی  اکتفا نکرد٬ بخاطر رهائی زن از ستم  بیسوادی ، بیکاری، مظالم اجتماعی  و بخاطر شکستن زنجیر دست وپاگیر   زنان افغان وطلسم مرد سالاری دست بفعالیتهای چشم گیر زد و یکی آنهم مبارزه بزرگ انتخابات  ریاست جمهوری (2004) میلادی همراه با یک خانم دیگر بنام  خانم مسعوده جلال از جمله  کاندیدان ریاست  و بانو شفیقه  حبیبی  معاون ریاست جمهوری بودند  تا زن افغان را در انظار جهانیان مطرح ساخته باشد. ادامه خواندن شفیقه محمود حبیبی : از برگه کتاب آوای ماندگار زنان اثر ماریا دارو

مصاحبه بانـو صـنم عبرین شاعر معروف افـغـانستان

 

با سپاس از ماهنامه خواندنی ماه نو  – صنم عنبرین از دیدگاه تو؟

صنم عنبرین هستم، دختر محمد امین و شفیقه بانو. از چهارده سالگی سرودهام. پروردهی محیـط شعر و ادبیاتم. از کودکی تا حال قلم را از دست ننهادهام. شعرم همیش دو چهره داشته است: عواطف شخصی و پیوندهای اجتماعی.

در چه رشته تحصیل کردهای؟

رشتهی تحصیلم حقوق و علوم سیاسی است.

شعر به سراغ تو آمد یا تو به سراغ شعر رفتی؟

شعر دوگانهیی ست که انگار با من زاده شده و از خانه تا مکتب واز شکفتن تا بلوغ، همه جا نگران هم بودهایم.

صنم عنبرین چگونه شاعر شد؟
یعنی از کجا شروع کرد. قالب های شعری، درک شاعرانه، حس همزاد پنداری با شاعری خاص، در این موارد کمی حرف بزن با خوانندگان ماه بانو.
ادامه خواندن مصاحبه بانـو صـنم عبرین شاعر معروف افـغـانستان

غزنه : سید همایون شاه (عالمی)

تصــــــویر ادب دارد خطّ و قلـــم غزنه

گیتی شده نورانی از جـــــــــام جم غزنه

محمود به صــــیقل زد هم تیغ و قلم هردو

تاریخ رقـــم خورده بین از رقـــــم غزنه

هم مهــــد ادب بوده هم مکــتب عـــرفانی

جاوید همــــی باید فــــرّ و حَــــشَم غزنه

ادامه خواندن غزنه : سید همایون شاه (عالمی)

مـحـبــوبــه « وحـیـد» جـباری « هنرمند محبوب دلها » گ-رفـته شـده از کتـاب آوای ماندگار زنـان اثـر مـاریـا دارو

 محبوبه جان فرزند محمد خان بتاریخ 21 میزان سال 1327 ش – درشهر کابل در یک  فامیل متوسط و منورتولد یافت و تحصیلش را در لیسه ملالی تمام کرد.

محبوبه جباری اولین کار هنری خود را ازستیج پوهنی ننداری بامادرش رضایی اش « میرمن پروین » شروع نمود. خانم پروین  آهنگ مشهوردختر گلفروش می سراید و خانم جباری  آنرا تمثیل می نمود. بعدآ راهی  پروگرامــهای اطفال رادیوکابل گردید ودر اثر تشویق مادرش«خانم پروین»  (که اورا مشوق  واستاد خود در راه هنرمیداند) وتشویق والدین اصلی اش از سن  شش ساله گی در دنیای هنر تمثیل  گام های استوار برداشت و درسن 14 سالگی به خواندان دیالوگ های رادیویی آغاز کرد که در آن زمان  وسایل برای ثبت در رادیو کابل وقت وجود نداشت  وهمه برنامه  ها راسآ نشر میگردید.

اولین معاش وی (30) افغانی بود که یک افغانی را هم خزانه دار اخذ مینمود.

بعدآ که تعمیر رادیو به انصاری  وات پهلوی شرکت  آریانا ومقابل گلوپ عسکری  منتقل گردید. نشرات رادیو کابل  انکشاف کرد و بنام رادیو افغانستان  مسمآ شد . با امکانات وسیعی تر و پروگام  های  بیشتر بفعالیت آغاز نمود. مصروفیت و فعالیتهای  خانم جباری بیشترگردید٬ مگر این بار پروگرامها قبل از نشر ثبت میگردید. ادامه خواندن مـحـبــوبــه « وحـیـد» جـباری « هنرمند محبوب دلها » گ-رفـته شـده از کتـاب آوای ماندگار زنـان اثـر مـاریـا دارو

امیــد جـاده ویـرانه را قـدم بزنیم : نعمت الله باختری

هوای تازه بیـاور که یک دو دم بزنیم

بپـاس حرمـت آزادی دو رهم بزنیـم

اگرچه نیست دل خوش بیاد خاطره ها

امیــد جـاده ویـرانه را قـدم بزنیم

سرمزارفراموش گشته گان راه وطن

حر یر سـرخ بیـاریـد تا علم بزنیم 

به عزم رستـم وشمشـیر هویت اجداد

بپا شویم ببـالـیم وبر ستـــم بزنیــم ادامه خواندن امیــد جـاده ویـرانه را قـدم بزنیم : نعمت الله باختری

سیاه موی و جلالی – ثبت مرحوم دکتور برنا آصفی بار اول در شماره های 9، 10و 11، مجلۀ آریانا سال 1332نشرگردیده است.

بار اول در شماره های 9، 10و 11، مجلۀ آریانا سال 1332نشرگردیده بود. بار دوم، در کتاب آیین نگارش پوهاند محمد نسیم نکهت سعیدی استاد فاکولتۀ ادبیات پوهنتون کابل به صفت یک نمونۀ داستانی نشر شد. اینکه بار سوم به نشر آماده می شود. من سه نوشتۀ بیوگرافیک در بارۀ مرحوم دکتور برنا آصفی و این داستان او را آمادۀ چاپ کرده ام .
رحـیـم ابـراهـیـم

********

این داستان از زبان یگانه بازماندۀ سیاه موی و جلالی که ملا بهأالدین نام دارد و چند ماه بعد از وفات جلالی در سال 1306 شمسی تولد یافته، نوشته شده است.
ملا بهأالدین جوان راستگوی و سنجیده یی ست و مثل پدرش، سرگذشت عشقی هم دارد. حافظه اش خوب و معتمد است . اکثر آثار منظوم پدرش را به یاد دارد. چون شعر شناس است، از دستبازی هایی که با دو بیتی های پدرش شده، سخت متأثر می باشد. او از همه، خصوصاً آنانی که با دوبیتی های پدرش علاقه و سرو کار دارد، خواهش می کند تا شنیده گی های خود را با یک نظر غور و در این داستان اصلاح فرمایند.
اینک جلالی را نظر به معرفی بازماندۀ او بشناسید.
جلال الدین جلالی یا قهرمان نامی معرکۀ عشق پسر یوسف مسکین است که در سال 1281 شمسی در « ده ِ گزک » شهر آرمان مربوط حکومت قادس تولد یافت. دوازه ساله بود که که به آرزوی زیارت حضرت گندمعلی صاحب « سیاه سوار» از مشایخ مشهور و معروف هرات می باشد، به پشتون زرغون رفت و آنجا به فراگرفتن علوم مروج مشغول شد و به سرعت تعلیم خود را پیش برد. چون بیشتر دروس متداول را نزد پدر خود آموخته بود، توانست در ظرف یک سال چند کتاب عربی را بخواند و مورد توجه استاد خود قرار گیرد.

عشق جلالی چگونه شروع شد؟ ادامه خواندن سیاه موی و جلالی – ثبت مرحوم دکتور برنا آصفی بار اول در شماره های 9، 10و 11، مجلۀ آریانا سال 1332نشرگردیده است.

افغان شناسی در اشعار دری علامه اقبال «لاهوری» || مصطفی عمرزی

علامه اقبال لاهوری در سلطنت شهید نادر خان به کابل می آید. شرح این سفر را سید سلیمان ندوی که از علمای به نام شبه قاره است، در کتابی به نام «سیر افغانستان» نوشته است. این کتاب از سوی الحاج نصیر عبدالرحمن، ترجمه و در کابل منتشر می شود.علامه اقبال لاهوری- اندیشمند، شاعر و نویسنده ای ست که در آسمان روشن ادبیات شبه قاره ی هند، هرگز فراموش نمی شود. اقبال لاهوری در مقام شعر دری، شعر اردو و  اندیشه ی آگاهی که دیرینه ی تاریخی هند را می شناخت و از خلوص نیت، به باور هایی می رسد که در صفای اعتقاد، تخلیقات او را به شالوده ی تفکری مبدل کنند تا در «عشق محوری»، مومن بماند.

نویسنده ی کتاب در کنار نگارش ماوقع، از تاثیرات عظیمی که افغانستان، شخصیت ها و دیرینه ی کشور ما بر آن عالم بزرگ می گذارد، یادآوری می کند. سفر علامه اقبال به غزنی و تاثر او از عدم آن چه از غزنی در اندیشه داشت، ملاقات با اعلی حضرت شهید نادر خان، نگرش بر پیرامون و تجدید اعتقاد بر آن چه از اصلیت های افغانان در خاطر داشت، او را در مناسبت های زیادی وداشته است با تخلیق اشعار ماندگار، به نوعی در شناخت افغانستان، شعر معاصر دری را ویژه گی دهد تا در فحوای آن، معرفت ما از آن ارزش های تاریخی، بیشتر شود که در تاریخ در نام نامی افغان، محترم اند. ادامه خواندن افغان شناسی در اشعار دری علامه اقبال «لاهوری» || مصطفی عمرزی

دردا كه جهان ديد و تمسخر زد و خـنديد : حیـدری وجـودی

                     كس نيست كه نشنود فغان من و دريا                            هر شام و سحر ، اشك روان من و دريا

دردا كه جهان ديد و تمسخر زد و خنديد
بر درد نهان دل و جان من و دريا

با اين همه فرياد رفيقئ به جز از عشق
اگه نشد از شور و فغان من و دريا

هرچند كه دارد گذرئ در دل شب ها
مهتاب نديده است جهان من و دريا

در جنگل انبوه توان ديد و توان خواند
با چشم دگر نام و نشان من و دريا

 

 

تـبـصـره در باره رومان ( آب و دانه ) خالد نویسا : پـرتـونـادری

خالد نویسا با رمان « آب و دانه» خود در جرگۀ رومان نویسان افغانستان جایگاه و یژه یی دارد. البته او پس از سالها ریاضت در عرصۀ داستان کوتاه به این جایگاه رسیده است.هرچند رمان نسبت به داستان عمر دارازتری دارد، با این حال در افغانستان ادبیات داستانی ما بیشتر برداستان نویسی کوتاه استوار بوده تا رومان . در همین یکی دو دهۀ اخیر است که نویسندهگان با جدیت بیششتری به رمان روی آورده اند.در این سالها شماری از داستان نویسان پناهندۀ کشور در پاکستان ، ایران و بعضی از کشور های غربی رمان هایی را به نشر رسانده اند.
تصور من چنین است که خالد نویسا از چند سال بدینسو روی رومان آب و دانه کار کرده است. رومان « آب و دانه »ی خالد نویسا به وسیلۀ انجمن قلم افغانستان در هزار نسخه در بنگاه انتشارات میوند به چاپ رسیده است.
به درستی برای من معلوم نیست که خالد نویسا در کدام سال به هدف داستان نویسی دست به قلم برده است. هرچند امروزه شاعرانی که می پندارند که گویا سراپا شعله جوالۀ نبوغ اند، گاهی بی علاقه نیستند بگویند که شعر را یک جا با سخن گفتن در همان نخستین سالهای کودکی خود آغاز کرده اند. خدا را شکر دست کم من یک چنین گزافه گویی هایی را ازنویسنده گان نشنیده ام .
ادامه خواندن تـبـصـره در باره رومان ( آب و دانه ) خالد نویسا : پـرتـونـادری

در معرفی ابوعلی بن سینا – برگرفته از سایت پارسی ویکی

 ابوعلی بن سینا. [ اَ ع َ لی ی ِ ن ِ ] (اِخ ) ۞ حسین بن عبداﷲبن حسن بن علی بن سینا ملقب  حجةالحق شرف الملک امام الحکماء. معروف به شیخ الرئیس . ازحکمای فخام و علمای کبارجهان و اطبای اسلام است . مراتب علمش بیشتراز آن که محاسب وهم تواند احصا کند و مقامات فضلش بالاتر ازآن است که طایر خیال بر آن ارتقا جوید. و او اول حکیمی است که در دوره ٔ اسلامیّه افاضت و افادت را بساط عام بگسترد و طالبان علوم را از مواید حکمیّه و الوان طبیّه متنعم ساخت . پدرش عبداﷲ از مردمان بلخ و از اعاظم و اعیان آن بلد است و پاره ای مناصب دیوانی تقلد داشته و درعهد دولت منصوربن عبدالملک سامانی به بخارا که مقرّ سلطنت سلاطین سامانی بود بار گشود و از فرط کفایت و کاردانی در نزد وزراء سلطان مقرب و موثق و مصدر انجام امور و مرجع مهام جمهور آمد. یک چند با آن مشاغل در بخارا بزیست سپس به استصواب وزراء از پی انجاح امر به ساحت خرمیثن که از اعمال بخاراست رحل اقامت افکند و در قریه ٔ افشنه که در قرب آن سامان است زنی بود ستاره نام وعبداﷲ به وی رغبت کرده به عقد مناکحت خود آورد و یک چند نگذشت که خداوند او را به وجود چنان فرزند بیمانند منّتی بزرگ نهاد.                           به قول مشهور در سیم ماه صفرالمظفر سنه ٔ 373 هَ . ق . وبه روایت صحیح در 363 هَ . ق . در خرمیثن بدین طالع تولد یافت .و آن فرزند سعادتمند را مسمّی به حسین کرد و بعد ازفطام ، برادرش که مسمّی به محمود است در آن قریه به وجود آمد.

ادامه خواندن در معرفی ابوعلی بن سینا – برگرفته از سایت پارسی ویکی

چنـد چـهار بـیـتی از شـاعـر مـعـاصـر اسـتاد کهزاد

سراسر کابلم ویرانه گشته
همه پیرو جوان دیوانه گشته
چنان در دست نامردان اسیر است
که هر جا قصه اش افسانه گشته
****
الهی می پرستان را ببخشای
حریف باده نوشان را ببخشای
به کعبه هر که میبخشد گنه را
تو در میخانه مستان را ببخشای
****

ادامه خواندن چنـد چـهار بـیـتی از شـاعـر مـعـاصـر اسـتاد کهزاد

… و آن روایت‌گر بزرگ، خود به روایتی بدل شد … : پرتو نادری

 درختان انبوه شاخ ادبيات و فرهنگ افغانستان يگان يگان فرو مي غلتند و به خاك مي پيوندند. درختان انبوه شاخ ادبيات و فرهنگ افغانستان چاره ديگري ندارند، جز آن كه مرگ را پذيرا شوند، بي آن كه زمزمهء نسيم آشنايي از سرزمين خود بشنوند. فرو افتادن هر درخت در اين باغستان سوخته مصيبت بزرگيست و اما مصيبت بزرگتر اين است كه هنوز نفس مسيحايي بهار، مژده يي از رويش هاي تازه ندارد. هنوز معلوم نيست كه تا فصل شگوفه چندين و چندين بهار فاصله است. هنوز معلوم نيست كه زمستان سوزان غربت چي يلدا هاي درد ناكي ديگري را تجربه ميكند.
وقتی خبر دردناک خاموشی آن روایت گر بزرگ داکتر اکرم عثمان را شندیم، مانند آن بود که صدای فرو افتادن کاجی را شندیم، کاجی به شکوه کاج کاشمر. تا یادم می آید مردی به مهربانی و شکسته نفسی او ندیدهام. باری چیزی نوشته بودم زیر نام « کتاب سوزان در انجمن نویسنده گان». خوانده بود، پیامی برایم فرستاد. از این که او را در کنار نویسندهگان دیگر درون آن بخاری کتاب خوار دیده بودم و سطرهایی نوشته بودم، شاد بود. آن سطرها را این جا می آورم.
ادامه خواندن … و آن روایت‌گر بزرگ، خود به روایتی بدل شد … : پرتو نادری

شـعـر حضـرت مولانـای بلـخـی

عاقبت خاک شود حسن جمال من وتو
خوب و بد میگذرد وای به حال من و تو…

قرعه امروز به نام من و فردا دگری است
میخورد تیر اجل بر پروبال من و تو…

مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی
گیرم این کل جهان باشد از آن من و تو…

ادامه خواندن شـعـر حضـرت مولانـای بلـخـی

داستـان زندگی به عشق ٬ حکایت از سلطان محـمود غزنوی از زبان مولانا

 یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .
در زمان سلطان محمود غزنوی، زنی در همسایگی او زندگی می کرد که از جمال و زیبایی بهره بسیار داشت. این زن با دیدن ایاز، غلام خاص و محبوب سلطان محمود که داستانها درباره شیفتگی سلطان نسبت به او یاد کرده اند عاشق ایاز شد.

روزها در کنار پنجره ای می نشست تا هرگاه ایاز از آنجا می گذرد چهره او را بنگرد. از رنج فراق او ناله ها داشت و زاری ها می کرد و از چشم خون گریه می کرد.

ای ایاز ماهرو، در من نگر درد بین، زاری شنو، شیون نگر

چند گردانیم در خون بیش ازین؟ من ندارم طاقت اکنون بیش ازین

بر دل من ناوک مژگان مزن و آتش هجر خودم در جان مزن

یک روز که بر کنار پنجره نشسته بود سلطان محمود با اطرافیانش از جلو خانه زن گذر می کرد. زن دلداده آنچنان آهی از دل برکشید که طنین ناله و آه او به گوش سلطان رسید. ایستاد و به آن زن گفت: چه آرزویی داری که این چنین سوز آه داری؟ ادامه خواندن داستـان زندگی به عشق ٬ حکایت از سلطان محـمود غزنوی از زبان مولانا

سازمان کشور های اسلامی تنها نام و دیگر هیچ : احمد سعیدی

عده ای به این باور اند که بنا به دعوت رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه رهبران کشور های اسلامی طی نشستی که در استانبول امروز چهار شنبه مورخ 22 قوس 1396  دارند میتوانند تصامیم موثر علیه عملکرد های رئیس جمهور امریکا که در مورد بیت المقدس اعلان کرده اتخاذ نمایند و اعلامیه دونالد ترامپ را در نقطه خنثی میسازند من در مورد  موثریت کشور های اسلامی که بتوانند در جهان اسلام مشکلی را حل کنند هرگز اعتماد و باور ندارم چون میدانم اکثر از رهبران کشور های اسلامی مزدور و دست نشانده امریکا اند بقای حاکمیت خود را مربوط به امریکا و رهبران آن کشور میدانند هیچ سندی وجود ندارد که سازمان کشور های اسلامی از زمان تاسیس خود تا امروز کوچکترین مشکل جهان اسلام را حل و فصل کرده باشد حالا بر میگردم که کنفرانس کشور های اسلامی چه وقت و در کجا و چرا ایجاد شد واقعیت این است که سازمان کنفرانس کشور های اسلامی در حدود شش دهه قبل برای یک اتحاد جمعی علیه تل آویو در کشور مراکش بوجود آمد گرچه همین  انگیزه در شروع منجر به تشکیل سازمان شد، سازمانی که چون هم سازمان بود و هم کنفرانس به نظر ترکیبی غیر منطقی به نظر می رسید . ادامه خواندن سازمان کشور های اسلامی تنها نام و دیگر هیچ : احمد سعیدی

در راستـای معرفی بيشتر ميرزا عبدالغـفــار وفـا و منظور از ایجاد کلوپ ستور «قصرستور»و حقیقت تاریخی آن

نکته قابل توجه آنست: که مرحوم عبدالغفار خان وفا در همان زمان عضو کلوپ ستور ومدير عمومی آرشيف وزارت خارجه بودند.
کلوپ ( انجمن ) ستور عبارت از يک نهادی بود که ترويج فرهنگ نو واداره سياسی افغانستان از آن طريق می شد
متن ذيل را با استفاده از سايت ( مرکز مطالعات تاريخی، جغرافيايی افغانستان ) نوشته شاه محمود محمود و صفحهء ياد تو کابل فشرده ساخته ام:  قصر تاریخی ستور واقع غرب باغ ارگ در سال 1901 م برابر 1280 اعمار گردید و در سال 1298 مقام وزارت خارجه شناخته شد .سالون بزرگ قصر مذکور در سال 1307 خورشيدی بنام {کلوپ ستور } عنوان یافته و شکل یک انجمن عالی ادبی وعرفانی را داشته و از طرف شاه امان الله رهبری میگردید
(
فوفلزایی، فرهنگ باستان کابل، ج اول ، ص 1008)
در کلوپ ستور کنفرانسهای ادبی داير ميگردید تا در ارتقای سطح دانش جوانان قدم مؤثر برداشته باشند.یکی ازمرامهای این کلوپ ترویج تخلص و اسم فامیلی نيز بود.
در کلوپ ستور موضوعات آتی تدريس تعميم و شامل اجنداء ميبود:
ادامه خواندن در راستـای معرفی بيشتر ميرزا عبدالغـفــار وفـا و منظور از ایجاد کلوپ ستور «قصرستور»و حقیقت تاریخی آن

پیـر مردی که آسمان را جاروب میکند: پـرتـو نـادری

دوستی روایت میکرد که رفته بودیم به دامنۀ یکی از تپههای قرغه تا لحظههایی سنگ غمهای زندهگی و روزگار را در فلاخن فراموشی گذاریم! نزدیکیهای برگشت بود که مردی با قامت بلند و ریش سپید انبوه به ما نزدیک شد. جامۀ سبزی برتن د اشت، دراز چنان که بر زمین کشاله می کرد. چون به ما رسید چوب دست درازی را که در دست داشت به زمین کوبید و نگاههایش را به ما دوخت. ما همهگان از هیاهو ماندیم. چنان بود که گویی با نگاههایش به دور ما خط می کشد. لحظهیی نگذشته بود که با صدای بلندی گفت: برخیزید، ای به خاک نشستهگان روزگار!

در صدایش چنان نیروی بود که ما بی اختیار ازجای برخاستیم و چشم از چشم پیرمرد بر نمیداشتیم. پیرمرد همچنان با نگاههایش به سوی ما می دید و چنان بود که گویی ما ذره ذره آب می شدیم. پیرمرد این بار باصدای بلندتر ازپیش گفت: برویم، برویم! و خود گام برداشت به سوی تپه!    ادامه خواندن پیـر مردی که آسمان را جاروب میکند: پـرتـو نـادری

شب نقد درباره کتاب كفتر بازان نوشتهء داكتر ببرك ارغند. درهالند ١٨ نوامبر ۲۰۱۷: حسین پرواز

   داستان بلند يا رمان اثرى است روايى به نثر كه بر داستان پردازى و تخيل بنا يافته باشد. ساختار رمان كلاسيك و نيو كلاسيك نسبيت دو نظم است ؛ تعداد صفحات و ترتيب زمانى وقايع. تاريخچهء رمان يا داستان نويسى مدرن پس از كتاب دن كيشوت نوشتهء سروانتس نويسندهء هسپانوى در سال ١٦١٥ مى باشد. در اين رمان نقش اسطوره و خدايان زدوده شده و قهرمان خيالي داستان كه خود را شواليهء شجاعى مى پنداردبا دستيار بد خلق و اسب نحيفش به جنگ هيولا ها مى رود….  ادامه خواندن شب نقد درباره کتاب كفتر بازان نوشتهء داكتر ببرك ارغند. درهالند ١٨ نوامبر ۲۰۱۷: حسین پرواز

تكه هايى از داستان ” بازگشت” اكرم عثمان : خـالـد نـویـسـا

خالد نویسا

   «…ماه های اول، شکوه ونالهء پدر و مادر را تحمل می کرد اماپسانتر پند و اندرز و استغاثهء آنها به سرش بد می خورد و بر آنهاداد می کشید.
اوضاع وقتی تیره تر می شد که واسع دوست دختر یا معشوقه اش«ژاکلین» را بی پروا به خانه می آورد و با او در حالیکه دروازه رااز داخل می بست ساعتها خلوت می کرد. 


پدرش اینپیشامد را بیحیایی و هتکحرمت به خانواده تلقی می کرد و شروع می کردبه کرکر و بهانه گرفتن. اول ها واسع مثل زهر آناعتراض ها را قورت می کرد اما بعد تر وقتی کهپدرش او را متهم به نماز نخواندن، روزه نگرفتنو فسق و فجور می کرد، گردن می افراشت و غیظآلود می گفتش:
ـ پدر! خوب و خراب و گناه و ثواب این ملک نظربه کابل فرق می کند این جا کار هر کس به خودشمربوط است و لاله و داده کار ندارد.
پدرش می گفت:
ـ اگر چنین است بدکردی ما را دربدر و خاکبرسر کردی و به ملک کفر آوردی.
ادامه خواندن تكه هايى از داستان ” بازگشت” اكرم عثمان : خـالـد نـویـسـا

دببرک ارغند در فرهنگی کارونو قدردانی مجلس : نجیب سرغندوی


 تیرہ
شنبی د نوامبر داتلسمې په ماښام د جمھوري سخن دټولنې په نوښت د ھیواد دنامتو لیکوال او پیاوړي ادیب او ژورنالیست ښاغلی ببرک ارغند د ادبی آثارو(رمانونو) د کرہ کتنې، ارزونو او د نظرونو د څرگندولو غوڼډہ د ھالینڈ د اتریخت په ښار کې جوړہ شوې وہ۰
په دغه غوڼډہ کې ماته ھم د گډون بلنه راکړ شوې وہ او په دې برسیرہ زمانوم د ویناکوونکو په فہرست کې شامل و او ما پتییلې وہ چې دخانوادۂ ماپه نوم د ارغند صیب د وروستي رمان په باب خپله ارزوونکې او څیړونکې لیکنه گډون والو ته ولولم۔
باید ووایم چې ماھغه لیکنه برابرہ کړې وہ خو په خواشینۍ چې روغتیائي ستونزی او محدودیتونه په غوڼډہ کې زما د نه گډون سبب وگرځید او ھغه لیکنه نالو ستّی پاته شوہ۔ که څه ھم ماله غوڼډی څو ورځې مخکې خپل د نه گډون معذرت محترم ارغند ته وړاندې کړ، خو شخصأ ماته د تأسف وړ وگرځید چې له دغسی یوہ ادبی او فرھنگی بڼډارہ بې برخې پاتې شوم۰ 
ادامه خواندن دببرک ارغند در فرهنگی کارونو قدردانی مجلس : نجیب سرغندوی

میخواهم سروده هایم در قالب ترانه با صدای خودم ماندگار شوند: میترا عاصی ارشادی

ﻫﻤﯿﻦ ﻋﻘﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺳﻨﮓ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺳﺎزد

زﻣﺎﻧﯽ از ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻫﺎی ﻣﺎ اﻓﺴﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺳﺎزد

ﺳﺮ ﻣﻐﺮور ﻣﻦ! ﺑﺎ ﻣﯿﻞ دل ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻨﺎر آﻣﺪ

ﮐﻪ ﻋﺎﻗﻞ آن ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ دﯾﻮاﻧﻪ ﻣﯽ ﺳﺎزد

یادم می آید از سال های نوجوانی و روز های خوش مکتب با طنز و شعر و موسیقی پیوند عجیب و نا گسستنی داشتم و شب ها تا نیمه های شب در زیر لحاف، خواب را با خواندن کتاب های جنایی پرویز قاضی سعید فریب میدادم. روز ها از کتابخانه مکتب ملالی دیوان اشعار فروغ را امانت میگرفتم، می خواندم و زان پس همه را در دفترچه خود می نوشتم. این علاقه مندی همیشه با من بود و جسته و گریخته با نوشتن و خط خطی کردن روی کاغذ دل خود را خالی میکردم و از سوی دیگر با زمزمه کردن آهنگ های مورد علاقه ام پیوندم را با موسیقی بسته بودم ادامه خواندن میخواهم سروده هایم در قالب ترانه با صدای خودم ماندگار شوند: میترا عاصی ارشادی