کوتاه سخن در باره ء رمان «خانواده ء ما»اثر ارزشمند دکتور ببرک ارغند : دستگیر نایل

 از جناب دوکتور ببرک ارغند طی این سا لهای مهاجرت،رمان های بلند زیادی خوانده ام.ببرک ارغند،از نویسنده کان و رمان نویسان پرکار و نستوه ادبیات داستانی بی بدیل چهار پنج دهه ء پسین جامعه فرهنگی کشور ما است.کمترویا بهتر بگویم هیچ نویسنده ای با تعداد رمان های ارغند، رمان هایی به این حجم و ارزنده گاه هم داستان کوتاه در حد پنجصد کلمه یی ننوشته است.این نویسنده ء ژرف اندیش وآفرینشگر بزرگ تا کنون پانزده عنوان کتاب در زمینه های رمان و داستان کوتاه و نمایشنامه به چاپ رسانیده است.این روزها جناب ارغند، رمان « خانواده ء ما» را هم برایم پُست کرده و بر منِ حقیر، منت گذاشته اند.این کتاب مانند دیگر رمان هایش از اصالت زبان گفتاری مردم ومناطق مختلف گوینده گان این سرزمین بر خوردار است. ساده، شسته،آهنگین وجالب.

ادامه خواندن کوتاه سخن در باره ء رمان «خانواده ء ما»اثر ارزشمند دکتور ببرک ارغند : دستگیر نایل

خانواده ی ما، بستر رویاهای در خون خفته: نوشته نیلاب موج در باره کتاب خانواده ما .. اثر باارزش محترم دکتور ببرک ارغند

چکیده :‌ رمان با یادداشت کوتاه شخصی که از خارج برگشته، آغاز میشود. در کابل جنگهای شدید قوماندانان جهادی جریان دارد. او باری در تهکاوی خانه یی که اقامت گزیده و بخاطر فرار از راکتها به آن جا پناه برده، دفترچه ی خاطرات دختری که زنده و مرده بودنش روشن نیست را مییابد. دختر نوجوان در آشفته بازار احساسات دست ناخورده، قصه ی خانواده ی خود را نگاشته است. خانواده یی که نارساییهای دوره را لمس مینماید. خشونت بیکران، جنایت، عدم تطبیق قانون، اجرای حکم دادگاه صحرایی – بربریت و انارشیسم.

راوی چهار برادر و سه خواهر دارد و چندین برادر و خواهر ناتنی. پدر قمارباز و خوشگذران، مادری که درگیر امباغداری، خشونت شوهر و پالیدن شوهر برای دخترانش هرگز شانس دریافتن زنانگی را مانند خیلی از زنان افغانستان نداشته است. یک پسر خانواده مسما به مولوی ما ( نامیست که خواهرش در روزنوشتها به او بخشیده) سیاسی میشود و افکار به شدت مذهبی را نمایندگی و پخش میکند.

ادامه خواندن خانواده ی ما، بستر رویاهای در خون خفته: نوشته نیلاب موج در باره کتاب خانواده ما .. اثر باارزش محترم دکتور ببرک ارغند

په فدراتیفې روسیې کې د افغانانو د کاري مرکز دشلمی کالیزی لمانځغونډه کې د کارې مرکز د کمیټود کار لنډ رپوټ : عمر ننگیار

کله چې د شین اسمان لمن د تورو وریځوتر یرغل لاندې راغله د لمرد ژوند بخښونکو وړانگود خپریدو هیلې خاورې شوې ، د رڼا اوښیرازیٔ پلویانو ته نورپه هغه د ویرې اوننګونو چاپیریال کې د ژوندانه دوام ناشونی شو ، دیریٔ هیواد وال د ځان اوکورنیٔ د ژوندي پاتې کیدوپه موخه د هیواد نه وتو ته اړایستل شول چې ډیر شمیریې د فدراتیفی روسې په لور رامات شول . دلته په فدراتیفې روسیې کې هم چې سیاسي بدلونونه رامنځ ته شوې وودولت د دې جوګه نه ووچې د لویدیځو هیوادو په څیر زمونږ د راکډه شوو هیوادولود کډ وال ژوندانه پیټې په اوږه واخلي یا لږ تر لږه د مرستې غیږه ورته پرانیسی . دلته د ژوند دبقا او د اولاد د روزلو ژمنتیاوو افغان کډوال یوې نوې ازموینی سره مخامخ کړ، دی چې داکتر، افسر، انجینر، لیکوال، ژورنالیست او۰۰۰۰

ادامه خواندن په فدراتیفې روسیې کې د افغانانو د کاري مرکز دشلمی کالیزی لمانځغونډه کې د کارې مرکز د کمیټود کار لنډ رپوټ : عمر ننگیار

نگاهی بزندگی هنری عزیزآشنا بنیانگذار و رهبر اركسترگروه آماتورهنرموسیقی نگارنده: زلمی رزمی

عزیز آشنا نوازنده، آوازخوان و یکی از پیشگامان و پایگذاران و رهبر اركسترگروه آماتورهنرموسیقی کشوراست که سالهاست برای نسل جوان کشورما ناشناخته و ناآشنا باقی مانده است. وی درسال 1319 خورشیدی در شهرکابل تولد یافته و درجوانی پا در وادی هنر گذاشته است عزیز آشنا پنجاه و چندسال قبل ازامروز وارد رادیوکابل شد و با اجرای نخستین آهنگش با مطلع زد ز بی رحمی به تیغم، یار، یاری را ببین  بصورت زنده صدایش از رادیوکابل پخش شد.

دومین آهنگش :

ادامه خواندن نگاهی بزندگی هنری عزیزآشنا بنیانگذار و رهبر اركسترگروه آماتورهنرموسیقی نگارنده: زلمی رزمی

پرورش و توسعه‌ی زبان فارسی در شبه قاره‌ی هند

 زبان پارسی، هشت قرن پیش از امروز به شبه قاره‌ی‌ هند رفته، و هفت‌صد سال زبان رسمی در آنجا ‌بوده است.  افزون بر داشتن پیشینه‌های روابط فرهنگی از دوره ی اشکانیان و ساسانیان، سلطان محمود غزنوی، در انتقال و گسترش این زبان در شبه قاره، هند نقش ارزنده یی داشته است.

نقش شاهان مغول در رشد زبان پارسی:

ادامه خواندن پرورش و توسعه‌ی زبان فارسی در شبه قاره‌ی هند

ماتمکده : سید محمد نادر خــرم

ز درد و غم بسی شب ها گریستم

به آتش سوختم ، تنها گریستم

در این ماتمکده شادی ندیدم

ز سوز و درد چون دریا گریستم

ز عشقِ خوبرویان کور گشتم

در این صحرای نا پیدا گریستم

به کوی خوبرویان ره نبردم

به یاد و خاطر لیلا گریستم

به عالم حاصلی جز غم ندیدم

به حالِ مردم دنیا گریستم

سیّد محمد نادر خرّم

چهاردهم جولای 2017 – ناروی

محی الدین انیس یکی از شخصیت های فرهنگی شگفت انگیزی بود: زلمی رزمی

امروز زندگینامه مختصر زنده یاد غلام محی الدین انیس موسس و نخستین مدیرمسئول و صاحب امتیاز روزنامه انیس را با هم ورق میزنیم!

محی الدین انیس یکی از شخصیت های فرهنگی شگفت انگیزی بود . او زمانیکه پدرش درمصرپیشه تجارت داشت ، در مصر دیده بدنیا کشود، درهمانجا بزرگ شد وهمانجا تعلیم دید و درهمانجا فن نویستدگی را آموخت.

محی الدین انیس که در باره مردم سرزمینش از زبان پدر بسیار شنیده بود، شیفته دیدار سرزمین آبایی و رهایی مردم سرزمینش ازمصیبت جهل و خرافات و بیسوادی و عقبماندگی بود، سال ۱۳۰۰ خورشیدی زمانیکه تحصیلاتش را بپایان رسانید به افغانستان بازگشت و در شهر هرات در مسجدی بنام سعدیه رحل اقامت گزید و به آموزش زبان و ادبیات فارسی مشغول شد.

ادامه خواندن محی الدین انیس یکی از شخصیت های فرهنگی شگفت انگیزی بود: زلمی رزمی

رمان شگفت انگیز « خانوادۀ ما » : اسـتـاد بـبـرک ارغـنـد

« بناهای آباد ، گردد خراب ،

ز باران و،

وزتابش آفتاب !

پی افگندم از نظم ، کاخی بلند-

                           که از باد و باران ،

                      نیابد گزند!»

داکترببرک ارغند با نگارش رمان « خانوادۀ ما » اثری آفرید که ز « باد و باران» و ز«تابش آفتاب » گزند نمییابد.

ادامه خواندن رمان شگفت انگیز « خانوادۀ ما » : اسـتـاد بـبـرک ارغـنـد

از طرف وزارت هنر وفرهنگ لقب استادی برای وحید قاسمی داده شد : نگارنده – زلــمـی رزمی

وحیدقاسمی آوازخوان ، نوازنده و آهنگسازبا ذوق و محبوب رادیو وتلویزیون کشور را همه میشناسیم .
اوهنرمندی است متواضع و بی ادعا که صدا و آثار و آهنگهای بیادماندنی اش را از سالها به اینطرف ازطریق رادیو وتلویزیون، کنسرتها ومحافل هنری می شنویم ، زمزمه می کنیم و مجالس سرور و شادمانی برپا می کنیم.
وحیدقاسمی اخیرا به برسم سپاس و قدردانی از چهل سال خدمات هنری اش درعرصه موسیقی لقب استادی را دریافت کرد.

ما هم ضمن عرض تبریک و تهنیت، اینک زندگینامه و کارنامه هنری وی را اختصارا بخوانش میگیریم و ذکر خیری ازاو بعمل می آوریم تا شاید برای جوانان هنرجو و مستعدکشورسرمشق قرارگیرد و توجه داشته باشندکه نیل برکمال رسیدن به اوج، درهنر و دانش موسیقی جز از راه کوشش بی انقطاع و تلاش مداوم صورت پذیرنیست .
وحیدقاسمی متولدسال ۱۳۳۹ خورشیدی و فارغ التحصیل فاکولته ادبیات دانشگاه یا (پوهنتون کابل) است و فرزند استاد فقید یوسف قاسمی و نواسه سرآمد موسیقی افغانستان مرحوم استادقاسم افغان .
ادامه خواندن از طرف وزارت هنر وفرهنگ لقب استادی برای وحید قاسمی داده شد : نگارنده – زلــمـی رزمی

باخبر باش که این کشور ما درخطر است : عبـدالرحیـم شیـدا

ما به تاریخ  وطن ای وکلا مسؤولیم

نزد ملت همه گی ای وزرا مسؤولیم

هر چه امروز کنیم ما به صبا  مسؤولیم

کار اگر ما نکنیم پیش خدا مسؤولیم

خدمت خلق وطن بار عظیم است عظیم

                                   چوکی و قدرت ما مال یتیم است یتیم                                         *******

یک طرف کوشش روس است زیکسو از چین

یک طرف کوشش امریکه و انگلیس چنین

یک طرف ما خود ما داخل خود ها بدبین

یک  طرف  امنیت و نظم و اداره   پایین

با خبر باش که این کشور ما درخطر است

دشمن از چار طرف منتظر یک خبر است

دانه سنگ وطن را به کریملن ندهم

خار این باغ و چمن را به واشنگتن ندهم

بوته  خار ازین خاک به جرمن ندهم

به خدا جان  بدهم خاک به لندن ندهم

من که افغانم و اسلام بود آیینم

نه به انگلیس غلام و نه فدای چینم

چه به شرق و چه به غرب ظلم و جفا یک چیز است

نقشه تفرقه جویی همه جا یک چیز است

*******

ادامه خواندن باخبر باش که این کشور ما درخطر است : عبـدالرحیـم شیـدا

چراغدار صدا مرد ! و غـزل هـای بـيـدل نـا خـوانده مـانـدنـد : پـرتــو نـادری

   روز يک شنبه شانزدهم جوزا يا خردادماه1361خورشيدی، افغانستان سرتاج موسيقی کلاسيک خود را از دست داد. آری استاد محمد حسين سرآهنگ در همين روز به جاودانه گان پيوست و رود بار زلال صدايش در ريگزار تفتيده مرگ خشکيد و به گفتۀ شاعر : چراغدار صدا مرد !

استاد سرآهنگ به سال 1296 خورشيدی در گذرخواجه خوردک خرابات کابل زاده شد. هنوز کودک بود که اساسات موسيقی را از پدر هنرمندش استاد غلام حسين فرا گرفت بعد به سرزمين جادويي هند سفرکرد و شانزده سال را نزد استاد عاشق علی خان مشهور به چراغ پنجاب به آموزش موسیقی کلاسيک پرداخت. آری رسيدن به هنر و پيروزی چه رياضت بزرگی می خواهد !

مهندس صديق قيام يک تن از موسيقی دانان کشور و نويسنده ۀ کتاب « ازصدا تا آهنگ » می گوید که: درافغانستان هنوز هيچ کسی نتوانسته است تا موسيقی کلاسيک را به مانند استاد سرآهنگ دراوج زيبايي و کمال اجرا کند .

به گفتۀ او نخستین بار در زمان امير شيرعلی خان در اواخر سده نزدهم ميلادی رشته برنامه هايی بهه هدف باز سازی موسيقی افغانستان روی دست گرفته شد که با اجرای آن درکالبد شکسته و ريختۀ موسيقی کشور جان تازه يي دميده شد. او می گوید: در همين دوران بود که نخستين بار شماری از هنرمندان و آوازخوانان هندی به کشور فراخوانده شدند و درکوچۀ خواجه خوردک کابل جاگزين گرديدند.

ادامه خواندن چراغدار صدا مرد ! و غـزل هـای بـيـدل نـا خـوانده مـانـدنـد : پـرتــو نـادری

به مناسبت حادثه ی خونین روز چهار شنبه ی شـهـر کابل : ( حب وطن ) : سیـد مـحـمـد نادر خرم

از دوری تو ماه و شب و روز شمارم

بیرون شده از دست ، دگر صبر و قرارم

بی یاد تو یک لحظه من آرام ندارم

با یاد و تمنای تو بگذشت بهارم

ادامه خواندن به مناسبت حادثه ی خونین روز چهار شنبه ی شـهـر کابل : ( حب وطن ) : سیـد مـحـمـد نادر خرم

یـادی از حافـظ اکه آواز خوان محبـوب فـرامـوش شده ی خـانـقاهـی : داکتر فیض الله ایماق

 شب نوروز سا ل ۱۳۴۹ بود، هنر دوستان اندخوی، طبق عادت خواستند دراین شب خجسته وپُر میمنت ،مجلسی  از سرور وخوشی برپا کنند وزنگ دل را در آوای نغمه های دوتار و ترانه های دل انگیز خواننده ی معروف دیارخود بزدایند،    همان بود که شخصی را به کلبه ی هنرمند سابقه دار،فرستادند تا او در مجلس یاران اشتراک کن .

در دق الباب شد. صدایی از منزل هنرمند به گوش نرسید، بالاخر ، قاصد نعره زد: « حافظ اکه، حافظ اکه…!» ولی جز خاموشی مطلق که سرتاسر اطراف و اکناف را فراگرفته بود، چیزی به گوش نمی رسید. روشنی خفیف چراغ الیکین، در اقامتگاه حافظ اکه، می تابید، این تابش نور، قاصد را وادار گردانید که به نحوی از انحاء خود را به این روشنی برساند، در نتیجه، قاصد از دیوار خود را به حویلی انداخت و خویشتن را به روشنی رساند، دید که مرد محاسن سپیدی که رختهای ناشسته ونیم شسته به دست داشت، جان به جان آفرین تسلیم کرده است.

ادامه خواندن یـادی از حافـظ اکه آواز خوان محبـوب فـرامـوش شده ی خـانـقاهـی : داکتر فیض الله ایماق

نـشـست منطـقه‌ای مـارشنـاسـان در پلـخـمری! …. پرتو نادری

گفتند چندی پیش مار روزگاردیده‌یی ازکوهستان‌های‌ ‌بلندی فرود آمده و در یکی از دهکده های نزدیک به شهر پلخمری برای خود جای‌گاهی جور کرده است. خواب از چشم شهریان پلخمری پریده که نکند این مهمان ناخوانده شبی به خانۀ آنان سری زند.
گویند این مارپنج متر دراز است و هرمترآن هزار سال منزل است. شبانه‌ها به دور دهکده حلقه می زند و کس نمی داند که سر او در کجاست؟
انجمن مار شناسان افغانستان پس از آن که تمام دانش مارگیری و مارشناسی خود را روی هم کردند، به این کشف بزرگ رسیدند که این مار پنجاه سال عمر دارد و هر سال آن هزار سال باشد. چنین است که پنداشته می شود که نه تنها تاریخ افغانستان؛ بلکه تاریخ کشورهای زیادی ذره ذره در چشم های او ورق می خورد. ازهمین سبب چشم هایش مانند کاسۀ خون می درخشند.
پیدایی این مار به گونۀ ناگهانی بحث‌ها و گفت وگوهایی زیادی را در کشور پدید آورده است. انجمن پاسداران محیط زیست می‌گوید: این مار باید به باغ وحش کابل انتقال داده شود، برای آن که می تواند سالانه هزارن پژوهش‌گر و تماشاچی را به افغانستان بکشاند که خود سرچشمۀ در آمدی خوبی است برای کشور!
انجمن تاریخ گفته است: این مارتاریخ زندۀ کشور ماست. این مارخود به تنهایی می‌تواند تبلور تاریخ ما باشد. در همین حال جانور شناسان افغانستان تلاش دارند تا هرچه زودتر نژاد و قومیت این مار را شناسایی کنند تا برایش شناس‌نامۀ برقی داده شود!
شورای صلح افغانستان نیز پای به میدان گذاشته و به انجمن مار شناسان افغانستان تاکید کرده است که به هیچ قمیتی نباید به این مار زیانی برسد، آن هم در شریطی که این شورا برنامۀ گفت و گوهای صلح با مخالفان را آغاز کرده است. این شورا هم چنان گفته است که انجمن مار شان باید از درون یا از بیرون کشور، زبان شناسی را پیدا کند که زبان این مار را بفهمد تا گفت و گوهای صلح را ترجمانی کند.
**** ادامه خواندن نـشـست منطـقه‌ای مـارشنـاسـان در پلـخـمری! …. پرتو نادری

حتـا شبـانـه‌ هـا هــم کـه بـسیـار دل‌تـنگـم…. پـرتـو نـادری

در سال‌های اخیرالهۀ شعر کمتر به دیدار من می آید؛ حتا شبانه‌ها هم که بسیار دل‌تنگم. من نیز او را دنبال نمی‌کنم. می ترسم که روی برگرداند وبگوید: مگر آزرمی نداری که پیرانه سرهم، مرا رها نمی کنی!

با این حال گاه گاهی شرفۀ نازک بال‌هایش رامی شنوم که چنان نسیمی از دهلیز ذهن من می‌گذرد؛ اما تا بر می خیزم که پنجره یی به رویش بگشایم، با دریغ که نه شرفۀ بالی‌است ونه جرقۀ الهامی! دوباره همان سکوت سنگین دل‌تنگی‌است که برهمۀ هستی من سایه می افگند. او وقتی این گونه می آید و بر می گردد، دردناکترین لحظه‌ها را برای من برجای می گذارد.

ادامه خواندن حتـا شبـانـه‌ هـا هــم کـه بـسیـار دل‌تـنگـم…. پـرتـو نـادری

رامـشـگر گـیتـار نـگار : نوشته داکتـر صبورالله سیـاه سـنگ

هنرمندان بخش موسیقی در افغانستان – به ویژه بانوان- قربانیان قهرمان، آزادیخواهان راستین و پاسداران پاکباز فرهنگ هستند. آنچه آنها میورزند، کارآتر و نیرومندتر از سرایش و نگارش است. اگر آوازخوانها نمیبودند، گنجینه سرودهای ماندگار چگونه میرسید به مردمی که نوشتن و خواندن نمیدانند؟ 

هنرمندان را از ته دل ارج نهیم، زیرا در تارترین روزگاران نیز فانوس هنر را نه تنها با آوا بلکه با بهای جان شان فروزان نگهداشته اند. هنگامی که دوست میداریم، اندوهگین میگردیم، تنها میمانیم، در نیمه راه فراموش میشویم، پیش میرویم، میشکنیم، درمیمانیم، میموییم، می‌افتیم، و بار دیگر برمیخیزیم، به موسیقی پناه میبریم.

هنرمندان شایان نکوداشت و شایسته آفرین اند. در سرزمین ما، همپای درآمیختن بحران و باران، هنگامی که سینه سپهر تنگی میگیرد؛ هر آنچه سنگهای نفرین در فلاخن توان و توان فلاخن میگنجند، به پرواز می‌آیند و یکراست آیینه خانه دل هنرمندان را ریز ریز میشکنند. چرا چنین؟

ادامه خواندن رامـشـگر گـیتـار نـگار : نوشته داکتـر صبورالله سیـاه سـنگ

خـلـص ســوانــح شــاد روان عــبــدالــرحــیــم شـــیــدا شاعـر معـروف ومـبـارز راه مـردم

عبدالر حیم شیدا فرزند شاعر شیوابیان فاریاب  مرحوم منشی علی رضا رضا میمنه گی بوده که در سال ۱۳۰۰شمسی در قریه کوهی خانه شهر میمنه متولد شد.بعد از ختم تحصیل به  کار های دیوانی پرداخت.

او در دهه سی شاروال میمنه بود .او سه دوره  از سوی مردم میمنه به عضویت پارلمان افغانستان رسید. (دوره های نهم یازدهم و سیزدهم )و دو بار در دوره های نهم و یازدهم منشی اول  شورای ملی نیز بود. بعد ها در ولایات بغلان و تخار منحیث والی ایفای وظیفه نمود. بعد از تهاجم شوروی ها به افغانستان به پشاور رفت و دوران اواره گی را در کنار استاد خلیلی   تجربه کرد و بلاخره در ۱۸ جوزای ۱۳۶۴ در انجا چشم از جهان بست. مدفن او در جوار مدفن استاد خلیلی در هدیره رحمان بابای پشاور موقعیت دارد.  بعد از حمله عساکر ناتو به رهبری امریکا  به  افغانستان ٬ جسد  استاد خلیلی  را از پشاور  بکابل  انتقال  داده شد. جسد  شادروان  شیدا  شاعر معروف ما  در پشاور مدفن میباشد .                                                         شادروان  شیدا شاعر سیاست مدار و منجم بود . او در تاریخ مطبوعات فاریاب نخستین کسی است که در سال ۱۳۳۰ یک نشریه آزاد را به نام اتوم  در میمنه پایه گذاری کرد و مدت پنج شماره از انرا انتشار داد و بعد در  اثر یک سلسله مشکلات از  جانب  حکت  و سلطنت  شاهی  انتشارش متوقف گردید. شیدا برخی سخنرانی های خود را به زبان شعر در مجلس شورا ارایه کرده است. که اینک یکی از ان سخنرانی ها را که شهرت فراوان دارد به شما پیشکش مینماییم.  بیانیه محمد رحیم شیدا وکیل میمنه د رولسی جرگه ٬ به روز 5 شنبه 31 سرطان 1350 در جلسه رای اعتماد ولسی جرگه  ایراد کرد.  «« سلام بر بیرق ٬ سلام بر کشور و سلام بر ملت نجیب افغان.                                                                                                                                 نالهء مردم

حمد و ثنا بر تو کنم کردگار  –  جان و جهان است به تو اختیار                                       باز کنم ناله دراین انجمن  –  هست درین نالهء من صد سخن                                        نالهء من نالهء خلق دیار   –   زمزمه ام غرش این کهسار  

ادامه خواندن خـلـص ســوانــح شــاد روان عــبــدالــرحــیــم شـــیــدا شاعـر معـروف ومـبـارز راه مـردم

داستان کوتاه و زیـبـای ادبی : وسـیــمـه بـادغــیــسـی

ساق هایش لوچ بود وهی شصت دستش را می‌چشید. پاهای گوشت آلودش درهوا تکان می‌خورد وبه هم می‌پیچید. روی برنده کنار کلکین زیر آفتابی نرم خسپیده بود. چشمهایش همرنگ خسرو بود و لبخندش حتی زیباتر از او. دلم بادیدن کومه‌ها و به هم خوردن وبه هم پیچیدن پاهایش از شوق در سینه پر می‌کشید. از زیربغلش گرفتم و در هوا نگهش داشتم و با دست به چپ و راست گازش دادم. خندانمش. بعد چهارزانو نشستم وپستانم را دردهانش گذاشتم تا شیرجاری شد،  بیدار شدم وخودم را روی بستر مخمل زرشکی یافتم. کلکین باز بود و آفتاب ظهرتابستان پهن. سبزه‌های کنار کلکین درهوای داغ و معلق راست ایستاده بودند ودر دوردست تکه ابری روی آسمان نیلگون به سمتی حرکت می‌کرد ادامه خواندن داستان کوتاه و زیـبـای ادبی : وسـیــمـه بـادغــیــسـی

در بوستان همیشه سبز سعدی : پرتو نادری

 کاربرد ضرب المثل ها در ادبیات کلاسیک فارسی دری از سابقه و سرگذشت دراز و گسترده یی برخوردار است. حتی می توان گفت که شعر فارسی دری از همان سپیده دم پیدایی به نوعی با ضرب المثلها آمیخته بوده است.                  چنان که در شعر رودکی سمر قندی نیای بزرگ شعر فارسی دری می توان جلوه های رنگا رنگ کاربرد  ضرب المثلها را دید.یک چنین چیزی، همچنان در شاهنامه ء فردوسی، مثنوی معنوی، غزلیات حافظ  و سروده های شاعران دیگر نیز وجود دارد.                                                    ضرب المثها افکاری اند که به گونهء فشرده  و کوتاه بیان شده و از محتوای ژرفی  برخوردارند. ضرب المثلها به ما کمک می کنند تا چگونه گی تفکر مردم در پیوند به زنده گی و جامعه را دریابیم. برای آن که ضرب المثها خود عصاره یی از تجارب تاریخی ، اجتماعی و فرهنگی  مردم اند و چنان دانه های سبزی در کشتزار زنده گی اجتماعی- فرهنگی مردم بار ور شده اند.                                                                                                         به تعبیری می توان گفت که ضرب المثل ها آیینه های روشن و شفافی اند که می توان در آن ها گوشه های گونه گون زنده گی اجتماعی مردم را به روشنی دید.                                             ادامه خواندن در بوستان همیشه سبز سعدی : پرتو نادری

حـمـام درسـحـر گاه : رشـاد وســا

 تمام روزرا به گردش درکوه سپری کردوه بودم وازاثرخستگی زیاد ماهیچه های پایم درد میکرد. بعد ازنیمه های شب بود که خواب بردردغلبه کرد.صدایی بگوشم رسید که مراازخواب بیدارکرد.

«لالاچاشت شد»

بیادآوردم که باید برخیزم .شب گذشته من وبرادرم قرارگذاشته بودیم که فردا حمام برویم . من بقدرکافی نخوابیده بودم واحساس دردوکوفتگی عجیب میکردم .مانند یک چوب خشک شخ مانده بودم ونمیتوانستم خودرا حرکت دهم. دلم میخواست درزیرلحاف گرم صندلی یک ساعت دیگر نیزبخوابم اما نمیشد وعده را برهم زد.ازین گذشته زیاد چرک داشتم وباید پیش ازآنکه حمام بیروبارشود خود را به آنجا میرساندیم. هنوزازسپیده دم خبری نبود.آسمان بسیارپا کیزه وشفاف بود. ماه وستاره گان درنهایت زیبایی میدرخشیدند وکوهای برفپوش مغرب درپرتو سیمین ماه منظرهء رویایی داشت. اواخرزمستان بود اینجا وآنجا لکه های نازک برف دیده میشد وروی دندابهای جاده را قشر نازک وشفاف یخ پوشانیده بود .                                                                   ادامه خواندن حـمـام درسـحـر گاه : رشـاد وســا

عفیف باختری؛ شـاعـر معـروف زبان پارسی دری در بـلخ جـهـان فانی را وداع کرد. :

    اسدالله عفیف باختری شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار ‌معاصر کشور، در سال ۱۳۴۱ خورشیدی در بلخ زاده شد وبتاریخ   9/8 ثور 1396 خورشیدی، در بیمارستان ابوعلی سینای بلخی در شهر مزار شریف، مرکز بلخ، چشم از جهان پوشید.  شادروان باختری  دورۀ دانش‌آموزی را در لیسه باختر و آموزش‌های عالی را در پوهنځی زراعت پوهنتون  کابل پی گرفت.  وی پس از آن به ترتیب؛ به سمت‌های معلم در ادارۀ سوادآموزی بلخ و کارمند اداری انجمن نویسند‌گان بلخ و ادارۀ کُلّ امور فرهنگی و اجتماعی بخش های شمالی کشور کار کرد و از سال ۱۳۷۷ تا کنون در بخش فرهنگ و نشرات ادارۀ هلال احمربلخ کار می‌کرد. باختری، همچنین در سال ۱۳۸۱ مدیر مسوول نشریۀ «جهان نو» در بلخ، و در سال ۱۳۸۹ مدیر مسوول ماهنامه  «الف تا یا» بود .  از وی، پنج دفتر شعر به نام‌های «سنگ و ستاره» (بلخ، ۱۳۸۲)، «آوازهای خاکستری» (بلخ، ۱۳۸۳)، «من با زبان دریا» (کابل، ۱۳۸۶)، «با یک پیاله چای چطوری؟ عزیز من!» (کابل، ۱۳۸۶)، «صد غزل» ۱۳۹۱، به چاپ رسیده است.                                                                                          مرگ نا به هنگام عفیف باختری همه آن هایی را که عفیف را شناخته بودند شوکه کرد . چقدر زود جاودانه شد !

ادامه خواندن عفیف باختری؛ شـاعـر معـروف زبان پارسی دری در بـلخ جـهـان فانی را وداع کرد. :

حـمـام یـا گـرمـابـه : رشـاد وسـا

هزارسال پیش ناصرخسرو درسفرنامه اش داستان گرمابه را نوشت وواژه ءگرمابه را بکار برد . امروزدرکشورما ودیگر کشورهای اسیایی مانند ایران ، ترکیه وغیره همه حمام میگویند . سعددی هم در گلستان حمام گفته است .

گل خوشبوی درحمام روزی     رسیدازدست محبوبی بدستم

به اوگفتم که مشکی یاعبیری      که ازبوی دلاویز تومستم

بگفتا من نه مشکم نی عبیرم        ولیکن مدتی باگل نشستم

کمال هم نشین درمن اثرکرد      وگرنه من همان خاکم که هستم

  ازروی سفرنامه وگلستان معلوم میشود که حمام درسرزمینهای ما پیشینه ء دورودرازداردوشاید بکاربردن گل سرشوی که امروزهم درکشورما رواج دارد پیشینهء بیشترازهزارسال داشته باشد.

ادامه خواندن حـمـام یـا گـرمـابـه : رشـاد وسـا

چــوب شــکــن : پــرتــو نـادری

مرد جهان دیده یی از بخارا بر گشته بود، مردمان به دیدار او می رفتند و او روایت های شگرفی می کرد از بخارا و بخاراییان!

باری روایت می کرد: چون در بخارا تنگ دست شدم ، روزی رفتم به بازار تا کاری بیابم و از دست مزد آن روزگار بگذرانم. چون از قدیم گفته اند:                                    این شکم بی هنر پیچ پیچ                                         صبر ندارد که بسازد به هیچ

ادامه خواندن چــوب شــکــن : پــرتــو نـادری

غزل بسیار زیبا از استاد گرامی : نـجـم العـرفـا حـیـدری وجـودی


ای کشور عزیز! بهاران تو چه شد ؟
گل های رنگ رنگ گلستان تو چه شد ؟
گرمی و سردی تو سروش امید بود
کیفیت بهار و زمستان تو چه شد ؟
هندوکش ات که بیشهء مردان مرد بود
شیران رزمجوی نیستان تو چه شد ؟

پامیر سالخورده و آن خیبر جوان
فر و شکوه کوه سلیمان تو چه شد ؟

ادامه خواندن غزل بسیار زیبا از استاد گرامی : نـجـم العـرفـا حـیـدری وجـودی