مژده به دوست داران شعروادب؛ مجموعهء شعری «باران و باور» استاد محمد اسحاق ثنا اقبال چاپ پیدا نمود: نوشته ء ماریا دارو

  گزینهَ سروده های فارسی دری  و ترُکی اوزبیکی تحت  عنوان باران و باور جناب استاد محمد اسحاق ثنا از چاپ برامد . 

استاد محمد اسحاق  ثنا متولد سال  «۱۳۲۸» خورشیدی شهرستان  اندخوی  ولایت فاریاب افغانستان میباشند.

استاد ثنا  تعليمات  ابتدایهَ  خود را در دبیرستان ابومسلم  اندخوی و بکلوریا را در لیسه نادریه  شهر کابل  به اتمام  رسانید و بعد در سال «۱۳۴۷» خورشیدی بصفت  اموزگار در لیسه غازی  به تدریس  فرزندان  وطن  پرداخت و هم زمان در  دارالمعلمین  عالی کابل  به تحصل  عالی خویش ادامه داد. استاد  ثنا در  معارف کشور  مصدر خدمات زیاد گردیده  و چراغ  علم را  در خانه  های  هموطنان ما روشن ساخته  است.

استاد محمد اسحاق ثنا در سال « ۱۳۷۱» خورشیدی  مانند سایر  هموطنان ما راهی  هجرت  آباد  پاکستان گردید  و بعد  از «۱۲» سال انتظار  یعنی در سال  «۲۰۰۵ » میلادی در شهر  ونکوور  کانادا سکونت دایمی یافت.

ادامه خواندن مژده به دوست داران شعروادب؛ مجموعهء شعری «باران و باور» استاد محمد اسحاق ثنا اقبال چاپ پیدا نمود: نوشته ء ماریا دارو

فریده انوری ، زنی با صدای جادویی: خانم هما طرزی

دوست دارمش چون دوستداشتنیست. صدایش با من ازآشتی ویژه ای حرف می زند که زنده و گویاست و مرا به اندیشه ای وامیدارد که عشق برایم رنگینتر میشود و زندگی گرمتر. آری زنی که با صدای گرم ودل انگیز و باوقارش سالها عشق را به خانه ها مهمان میکرد  و رادیوی پاک اندیش آن زمان را جلوه و رنگ خاصی می بخشید و در دلهای ما جوانان جادوی عشق را با صدای سحر آمیزش می پروراند و همیشه مشتاق بودیم تا رادیو را روشن کنیم و او شعری را دکلمه کند. و هنگامی که با مرحوم دکتر اکرم عثمان جفت میشد ، مرا به عرش می برد . قلم بر میداشتم و می سرودم و یا برس رنگ بدست می گرفتم و نقاشی می کردم.

آری به این می گویند جادو!

من از دوره رادیو بودم و در آن زمان از تلویزیون خبری نبود. تا اینکه زمانی که برای آخرین دیدار پدرم بکابل آمدم ماه حمل وثور 1978 بود که یکروز قبل از پروازم تلویزیون با خطابه ای از مرحوم سردار داود خان شروع بکار کرد و من در منزل خواهرم حفیظه جان و همسرش دکتر یحیی ابوی که یک تلویزیون کوچکی با خودشان از آلمان آورده بودند این برنامه را با رنگ سپید و سیاه دیدم . چقدر شادی می کردم و اشک می ریختم. بله دوره من همان دوره رادیو بود ودوره افسون صدا ها! 

ادامه خواندن فریده انوری ، زنی با صدای جادویی: خانم هما طرزی

باقی قایل‌زاده – شاعر تیره چشم روشن بین:« بخش نخست و دوم» پرتو نادری

وقتی می‌خواستم در پیوند به شعر شاعر نابینا به تعبیر بهتر شاعر روشن‌دل باقی قایل‌زاده چیزهایی بنویسم، خاطره‌ای در ذهنم زنده شد. دانشگاه افغانستان سومین سال پایه‌گذاری‌اش را جشن گرفته بود. شب شعری نیز برپا شده بود. در آن شب شعر، دختر جوانی به‌نام بنفشه احمدی پارچه شعری خواند از سروده‌های خودش.

چشم‌های زیبایی داشت و نمی‌انگاشتی که این شاعر جوان با چشمان زیبایی که دارد نمی‌‌تواند شنونده‌گان خود را ببیند. در کنار رییس دانشگاه افغانستان، فرامرز تمنا، نشسته بودم، آرام در گوشم گفت: این شاعر نابیناست، نابینای مادرزاد. دل‌تنگ شدم.

به شعر او بیش‌تر از شعر همه شاعران دیگر توجه کردم. ذهنم با سطرسطر شعر او راه زد. می‌خواستم بدانم که شاعر در شعر خویش از چه رنگ‌هایی سخن می‌گوید و جهان او چه قدر رنگین است. تنها با یک رنگ برخوردم که جایی می‌گفت: «چنان دشت‌ سبز!» با خود گفتم خدایا مگر سبز و آن هم دشت سبز، در ذهن این شاعر عزیز چه مفهومی‌دارد و سبز را چه گونه احساس می‌‌‌‌کند. آیا سبز برایش یک مفهوم است یا یک تجسمی که ذهن او برای خودش ساخته است.

ادامه خواندن باقی قایل‌زاده – شاعر تیره چشم روشن بین:« بخش نخست و دوم» پرتو نادری

اوج طوفان ؛ شعر از : وارث الشعرا نذیر ظفر

خزان و برگ ریزانست اینجا

گل و ریحان پر یشانست اینجا

صدای برگهای خسته و خشک

بگوشم زنــــگ پایانست اینجا

ز دست رهزنان فصل  پاییز

درختان جمله عریانست اینجا

ادامه خواندن اوج طوفان ؛ شعر از : وارث الشعرا نذیر ظفر

نزیهی جلوه؛ رنگین‌کمانی در افق دادخواهی مبارزه و فرهنگ :استاد پرتو نادری «بخش دوم »

در ادامۀ شعر نزیهی جلوه به‌تر است، شعر ملک‌الشعر بهار را بیاوریم و بعد برسیم به بحث‌های دیگر.

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

قفس ام برده برده به باغی و دلم شاد کنید

فصل گل می‌گذرد هم‌نفسان بهر خدا

بنشینید به باغی و مرا یاد کنید

یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان

چون تمنای گل و لاله و شمشاد کنید

ادامه خواندن نزیهی جلوه؛ رنگین‌کمانی در افق دادخواهی مبارزه و فرهنگ :استاد پرتو نادری «بخش دوم »

بازنگری به ثبت هنرمیناتور هرات در یونسکو: ازصفحه نصرالدین سلجوقی- گرفته ام

چندروز قبل اطلاع یافتم که در پانزدهمین اجلاس کمیتهء جهانی ثبت میراث های معنوی هنر میناتورهرات افغانستان به فراموشی سپرده شده است که به همین ملحوظ  نمایندگان سازمان ها و انجمن های فرهنگی دولتی و غیر دولتی چون مرکز مطالعات استراتیژیک مراتب اعتراضیه ء خودرا نسبت به عدم ثبت آن آثار در کنار کشور های ایران ، ترکیه ، آذاربایجان و ازبکستان از طریق وزارت اطلاعات فرهنگ برای بازنگری اعلام داشته اند که به نظر نگارنده این کار بسنده نخواهد بود چه بهتر است که سازمان های مذکور در مجموع بطور جداگانه یک قطعنامهء اعتراضیه را به زبان انگلسی تهیه نموده و آنرا از طریق ادارات سازمان ملل متحد و یونسکو برسانند که به احتمال زیاد اجرای این امر بیشتر راه گشا خواهد بود.

ادامه خواندن بازنگری به ثبت هنرمیناتور هرات در یونسکو: ازصفحه نصرالدین سلجوقی- گرفته ام

غزل های عاشقانه : داکتر لطیف ناظمی

که گفته است که خاموش شو؟ ترانه بخوان

ترانه چیست  ؟ غزل های عاشقانه بخوان

بخوان به بزم و خیابان و کوچه و بازار

که گفته است که تنها ، فقط به خانه بخوان؟

ادامه خواندن غزل های عاشقانه : داکتر لطیف ناظمی

شب یلدا: شعر از استاد محمد اسحاق ثنا

شب یلدا که نام جاودانیست

ز آیین کهن رسم و نشانیست

شب یلداست آغاز زمستان

شب شعر و سرود و بزم یاران

ادامه خواندن شب یلدا: شعر از استاد محمد اسحاق ثنا

شکیلا عزیززاده، یاد از هیچ : استاد نصرالله پرتو نادری

روزی از روزهای سال ۲۰۰۴ عیسایی بود که یکی از خبرنگاران هالندی در دفتر بی بی سی در پشاور به دیدار من آمد. بستۀ کوچکی را به من داد. در بسته دو جلد کتاب بود زیر نام «یاد از هیچ» از شکیلا عزیززاده.

شاعر را نمی‌شناختم؛ اما برایم بسیار خوش‌آیند بود که هموطنی از سرزمین‌ دوری کتابش را برای من فرستاده است.

پیش از آن که کتاب را بگشایم، نام کتاب برایم بسیار دلچسب بود: «یاد از هیچ»!

باری دیگر وقتی کتاب منوچهر حیدریان «به حیوانات مان آهن دادیم که از گاو‌ها سیاست دوشیدیم» را دیدم، چنین حسی داشتم.

ادامه خواندن شکیلا عزیززاده، یاد از هیچ : استاد نصرالله پرتو نادری

صحبت های دکتور عنایت الله شهرانی و دکتور واسع لطیفی در مرود عبدالرشید لطیفی در برنامه چهره های آشنا با محترم مدنی

این صحبت ها یک برگه از تاریخ فرهنگی و تیاتر افغانستان میباشد.

ریش وطن ؛ طنز شعری : داکتر حمیدالله مفید

جانا! چرا به ریش وطن خنده می کنی ؟

ریش را در این معامله شرمنده می کنی.

عشق را که در نهاد چمنزار  نهفته بود

با بیل افتراق خود اگنده می کنی 

دوشیزه را که میل کتاب بود بر سرش

ادامه خواندن ریش وطن ؛ طنز شعری : داکتر حمیدالله مفید

همیشه” تا که آن دزد کلان آید همی : هارون یوسفی

به اجازه رودکی

تا که آن دزد کلان آید همی

ملت ما در فغان آید همی

من چه کردم ای خدا کاین سفله‌ها

یک پی دیگر روان آید همی

آن که مال و هستی ‌ت دزدید و رفت 

پیش روی کاروان آید همی

ادامه خواندن همیشه” تا که آن دزد کلان آید همی : هارون یوسفی

سخن چند درمورد وارث الشعرا نذیر ظفر: نوشتهء ماریا دارو

افغانستان و مردم آزاده آن به رنگین کمال میماندکه دارای فرهنگ غنی و قدیم بوده و درهر دوره های تاريخی شگوفاییفرهنگ و تمدن در کشور شگفته و بعضا نسبت تغییرات ساسی  و حاکمین ناکام و دست نشانده؛ خموشی اختیار نموده است. اما شگوفانی های ادوار مختلف  را تاریخ فراموش نکرده و دوباره  درخشان گردیده و میگردد. هنرهای نقاشی؛ هیکل تراشی؛ صنایع دستی ؛ هنر معماری و مهندی و خطاطی موسیقی و هنر تمثیل را میتوانیم از دوره های خیلی قدیم به استناد شواهد تاریخی دراثر کشفیات جدید درمی یابیم. مطالعه آثار و مدنیت تاریخی سرزمین ما را روشن میسازد که کشورما دارای تمدن خیلی پیشرفته و فرهنگ غنی تاریخی درمنطقه میباشد. این تمدن و شگوفایی قبل از تمدن یونان بوده میتواند. درگذشته سر زمینی که آريانا؛ پس از آن خراسان و حالا افغانستان نامیده میشود در طول تاريخ فراز و نشیب فراوان فرهنگی رااز زشتی روزگار دیده است. بعد از دوره رسنساس و که اروپا پایش به قاره آسیاه و افریقا باز گردید و متوجه تمدن پیشرفته دو قاره شدند. زمین شناسان به مرور زمان در پی شگافتن زمین شدند که تمدن های قدیم رااز زیر خاک برون آورند.. انسانها معاصر از تمدن قدیم شینده و یاخوانده اند مگردر عصر حاضر نظر به پیشرفت و سایل تکانالوژی جدید کشفیات بیشتر بدست آمده است و توام بدست نشرات جمعی میرسد و از پیدایش اثار قدیم غنامندی فرهنگی وطن بیشتر باخبر میشویم.  در این اواخر کتاب که توسط یک خانم پروفیسور مصری بنام »عفاف السید زیدان« تحت عنوان »مصریه البلاد الافغان « نوشته شده است؛ بدستم رسید و مطالعه نمودم.  او در کشور ما به تحقيقات علمی؛ ادبي و فرهنگی پرداخته و در مورد زبان فارسی و شعرای پارسی زبان» عنصری بلخی و امیر خسرو بلخی؛بخاطر دکتوراي خوش  پرداخت و اما به  آن دو شاعر بسنده نشد و به  معرفی سایر شعرا ؛ و دانشمندان  فرهنگ و ادیبان  چون : فرخ سیستانی؛ سنایی غزنوی ؛ ابوالقاسم فردوس و استاد سخن خیلل الله خلیلی؛ استاد عبدالحق بیتاب؛ استاد فکری سلجوقي صلاح الدين سلجوقي ؛ عبدالرحمن پژواک؛ شائق جمال؛ انور بسمل؛  صوفي  عشقری؛ حنيف بلخی؛ عبدالحق واله و رابعه بلخی تحقيقات انجام داده و در باره فرهنگ غنی افغانستان و مردم بافرهنگ و ادیب ؛ رسوم و عادات شان و شرح حال شاعران و ادیبان عزیزالقدر ما که فرسخ ها دور در جغرفیای سرزمین عرب قرار دارد ميراث  فرهنگی مارا آنچه  مستحق اند؛

ادامه خواندن سخن چند درمورد وارث الشعرا نذیر ظفر: نوشتهء ماریا دارو

شب را سحری است؛ شعراز پرو فیسور دوکتور( غایب): نوشته ء نذیرظفر


شاعریکه نیم قرن در مهاجرت قرار دارد ولی هنوز  دررگهایش خون محبت وطن و هموطن جاریست ؛ پرو فیسور دوکتور ریان ( غایب) که حدود پنجاه سال قبل غرض تحصیلات عالی در بورس تحصیلی که از لیسه عالی استقلال نظر به لیاقت اش برایش داده شده بود عازم کشور فرانسه گردید و تا کنون در انجا زیست دارد و از آوان جوانی تا کنون با قریحه که خداوند در وجودش ودیعه گذاشته شعر میسراید و فعلا که فرصت برایش دست داده بیشتر الهام میگیرد و در مو ضوعات گونا گون سرایش دارد من با نشر این قطعه شعرش بهانه را ترتیب دادم تا بتوانم بعدا با این دانشمند ریاضی مصاحبه ترتیب دهم که باور دارم برای همه جالب خواهد بود و فعلا همین مستزادش را به خوانش تان تقدیم میدارم :

نوت  : نگاره این شاعر از ایام جوانیش میباشد.
شب را سحری است
مرغان وطن ناله زنند پس خبری است
شب را سحری است
تنظیم بر اندازی ، گمانم به سری است
این خوش خبری است
مردم ز ستم داد زدم روی خیابان
با ناله و افغان
این ملت بیچاره به دام خطری است

ادامه خواندن شب را سحری است؛ شعراز پرو فیسور دوکتور( غایب): نوشته ء نذیرظفر

نادیا انجمن ؛ در انحنای زندگی ومرگ: استاد نصرالله پرتو نادری

دردهای گنگ

دردهای دیرماند در لفاف مبهم سکوت

در سرت قصیده‌های سوگ‌بار خوانده‌اند

با نمایش کریه چهره‌های خویش

رنگ هستی ترا پرانده‌اند

آه،

تو چقدر با تمام ساده‌گی‌هایت غریب مانده‌ای

در رگان پیکر تو پی نمی‌برد

هیج کس عنایتی به دقت بزرگ

ادامه خواندن نادیا انجمن ؛ در انحنای زندگی ومرگ: استاد نصرالله پرتو نادری

زجهان خسته شدم شعر زیبا از: وارث الشعراء نذیر ظفر

بد گمانى نكنيد ، گر  ز جهان خسته شدم

از دو  رنگى و دو قولى  خسان خسته شدم

گرچه   من   معتقد ام  ؛ اهل خرافات نيم

از مسلماني   كوته   نظران   خسته. شدم 

ادامه خواندن زجهان خسته شدم شعر زیبا از: وارث الشعراء نذیر ظفر

مروری بر گذشته های هنر درسرزمین زیبای وطن!.: پروفیسور داکتر عنایت الله شهرانی

کشور افغانستان  و مردم آن دارای  فرهنگ  غنی و قدیم  بوده و در هر  رشته هنر تاریخ  طولانی  دارد. در باره هنر های  نقاشی؛ هیکل تراشی؛ صنایع دستی و مستظرفه؛ معماری  و مهندسی؛ خطاطی  ؛ موسیقی ؛ هنر تمثیل  میتوانیم  به اثر مطالعات تاریخی  و از روی کاوشها و کشفیات بشر شناسان تا حدی  حاصل  نمایم. کشفیات در  استوپه بودای تپه سردار ؛ طلا تپه جوزجان؛ لشکرگاه؛ هده  آخانم  وغیره  نمایانگر سابقه و قدامت  هنر در افغانستان میباشد. همچنان  دو شاهد خاموش سلسل  و شهمامه عظیم ؛ قدرت و مهارت وطنداران ما را شهادت می دهند که طی  دو نیم صد سال کار و زحمت آنها را در بامیان کهن  و نامی تراشیدند.   در مغاره  های  بدخشان بنام کر ها  و بعضی  حصص  دیگر وطنمان مدنیت  های  بیش پنج هزار سال کشف گردیده  است . داکتر  لوئی دوپری  بشر  شناس  امریکایی در  افغانستان سالهای  پیش  بر این نگارنده  آلات و ابزار جنگی ؛ شکار را که از  دوره  سنگ  نمایندگی  میکرد؛ نشان  داد که درباره  هریک  از  آن  الات شرح و بسط ها داشت و معلومات زیاد ارائه مینمود.

ادامه خواندن مروری بر گذشته های هنر درسرزمین زیبای وطن!.: پروفیسور داکتر عنایت الله شهرانی

امید لطف ؛ شعر از : استاد محمد اسحاق ثنا

مرا ز دولت عشقی دلی جوان باقیست

به باغ خاطره گرچ آفت خزان باقیست

اگرچه از شرر شمع سوخت پروانه

خود آب گشت و کجا غیر دود آن باقیست

ادامه خواندن امید لطف ؛ شعر از : استاد محمد اسحاق ثنا

آینده‌ی زبانِ پارسی در افغانستان : استاد جاوید فرهاد

بارها گفته‌ام که زبانِ پارسی، تنها زبانِ یک عشیره  یک تبارِ و یک جغرافیای ویژه نیست؛ بل زبانِ یک حوزه‌ی تمدنی و فرهنگی بزرگ است که در جریانِ سده‌ها به‌این زبان داد و سِتدِ فرهنگی و تمدنی انجام شده‌ و فرآورده‌های سترگِ اندیشه‌ورزی در بستر آن شکل گرفته‌است.

اما شوربختانه در سال‌های پسین، به‌دلیلِ کم‌کاری و بی‌توجهیِ گاه هدف‌مند و گاه ناهدف‌مند، زبانِ پارسی به‌دلیل مواردِ زیر در افغانستان دچار ناهنجاری‌ها و کژباوری‌ها شده‌است:

• هجومِ بی‌رویه‌ی واژه‌های بی‌گانه، وضعیّتِ این زبان را سخت آشفته ساخته‌است؛• نبودِ فرهنگستان از بهر برابرسازیِ پارسی برای واژه‌های بی‌گانه بسیار محسوس بوده‌است؛

ادامه خواندن آینده‌ی زبانِ پارسی در افغانستان : استاد جاوید فرهاد

به حیواناتمان آهن داده بودیم؛ که از گاوها سیاست دوشدیم:استاد نصرالله پرتو نادری

روزی، جوانی کتابی برایم داد و گفت: شعرهای خودم است. شاید در انجمن قلم سرخورده بودیم. راستش تا آن روز نه با نام «مقصود حیدریان» آشنا بودم و نه هم چیزی از این جوان خوانده بودم.

نیاز به برگ‌گردانی کتاب نبود، نام کتاب به نظرم خود یک کتاب آمد. تا کنون چنین نامی تامل برانگیزی بر کتابی ندیده بودم. هدفم در کشور خودمان است.

 وقتی بر پیشانی کتابی بخوانی «به حیواناتمان آهن داده بودیم که از گاوها سیاست دوشیدیم»، آیا می‌توانی در پیوند به چنین نامی درنگ نکنی و یکی و یک بار بپردازی به برگ‌گردانی کتاب!

در نام کتاب رابطۀ موصولی یا حرف ربط «که» سرچپه نوشته شده است که نام کتاب را بیش‌تر تامل برانگیز می‌سازد. من حس خودم را می‌گویم که این نام اعتراضی است در پیوند به سیاست‌های که منطق آن از گلوگاه تفنگ بیرون می‌آید و هر گروهی جنگ و کشتار خود را توجیه می‌کند.

ادامه خواندن به حیواناتمان آهن داده بودیم؛ که از گاوها سیاست دوشدیم:استاد نصرالله پرتو نادری

اکادمیسن دکتور اسد اله حبیب : عبدالوکیل کوچی

حبیب مردم افغانستان

حبیب مردم افغانستان

بزرگ مردیکه خورشید وجودش درغروب افتاد

افق بر علم و آثارش طلوع جاودان دارد

درست یکسال قبل جنبش فرهنگی وداد خواهانه افغانستان بهترین فرزند نستوه وشخصیت

آزاده ی خود را از دست داد. دریغا که زنده نام اکادمیسین داکتر اسد اله حبیب همچون

خورشید کلام وادبیات قرن ما در آسمان فرهنگی افغانستان غروب کرد . بدین مناسبت

بهترین شادباشها ی خویش را بروان پاک استاد فقید وعمیق ترین همدردی خود را به

پیشگاه باز مانده گان محترم آن و جنبش فرهنگی مردم افغانستان ومنطقه تقدیم داشته

خاطرات تابناک استاد فقید را گرامی میداریم .

ادامه خواندن اکادمیسن دکتور اسد اله حبیب : عبدالوکیل کوچی

غیر ممکن است شعر طنزی؛ هارون یوسفی

اینجا سرود و ساز و نوا غیرممکن است 

عشق و نشاط و‌عیش و صفا غیرممکن است

این جا هوا مکدر و لب‌ها همه خموش  

گفتار حق به پیش ملا غیرممکن است 

 گویند کارها همه  «OK!» شود پسان

«اوکی» شدن برای شما غیرممکن است

ادامه خواندن غیر ممکن است شعر طنزی؛ هارون یوسفی