ساربان، هنرمند دردمندی که سرفراز زیست : نوشتهء همرزم

بـــــاز روز آمــد به پایان شام دلگـــــیر است و من

تا سـحـر ســودای آن زلـف چـو زنجـیر است و من

دیگـــران ســرمست در آغـــوش جــانـان خـفته‌اند

آنکه بیدار است و هر شب مرغ شبگیر است و من

گـفـته بـودم زودتـر در راه عشـقـت جــان دهــــــم

بعد از این تا زنده باشم عــذر و تاخــیر است و من

از در شــــاهــــــــان عـــــالــم لــذتی حـاصـل نــشد

بـعـد از این در کــنـج عــزلت خدمت پیر است و من

این مصراع‌های شعر ایرج میرزا از شاعران مشروطه‌خواه ایران است که سال‌ها قبل با صدای حزین ساربان به آهنگ کشیده شد و این ابیات تو گویی زندگی نگونساز ساربان را هدف قرار داده تا پای عمر بدرقه‌اش می‌کند.

در کوچه‌ی علی رضاخان شهر کهنه‌ی کابل، آنجا که زندگی ساده بود و صفا و صمیمیت از هر در و دریچه‌اش فریاد می‌کشید، در خانواده‌ی آکه پیرو قندهاری (پیر محمد) که مشغله برنج‌فروشی داشت، در ۷ حمل ۱۳۰۸ پسری چشم به جهان کشود که نامش را عبدالرحیم نهادند.

ادامه خواندن ساربان، هنرمند دردمندی که سرفراز زیست : نوشتهء همرزم

نسلِ رستم : شعر از؛ شریف حکیم

گر من ز نسلِ اسب سواران چابک ام

پس آن شتر سوار ، سوارم چسان شده ست ؟

گر من ز نسلِ رستم و سهراب و آرش ام

اینقدر جُبن از چه درونم نهان شده ست ؟

گر من ز نسلِ قومِ سرافراز بوده ام

پس قامت ام برای چه اکنون کمان شده ست ؟

ادامه خواندن نسلِ رستم : شعر از؛ شریف حکیم

روز جهانی زبان مادری را گرامی بداریم: داکترحمید الله مفید

زبان بازتاب خرد آدمیست ، انسان با واژه ها جهان را می شناسد وبا زبان  اندیشه وتفکر خود را به دیگران  بازتاب می دهد.زبان  نماد شناخت انسان از جهان است.

با به دیده داشتن همین اهمیت زبان است ، که  روز ۲۱ ماه فبروری برابر به دوم و گاهی سوم ماه حوت از سوی یونسکو به عنوان روز جهانی زبان مادری نامگذاری شده است.

نامگذاری این روز در کنفرانس عمومی یونسکو در سال ۱۹۹۹ ترسایی به منظور کمک به تنوع زبانی و فرهنگی   نیز به تصویب رسید، مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز به دلیل  اهمیت  زبان مادری سال ۲۰۰۸ را سال جهانی زبان ها اعلام کرد واز سال ۲۰۰۰ ترسایی از این روز در بیشتر کشور های جهان گرامی داشت  به انجام می رسد.

ادامه خواندن روز جهانی زبان مادری را گرامی بداریم: داکترحمید الله مفید

همسایه : نوشتهء مسعود زراب

سال های پيش دختر زيبايى با جلد سپيد و بخت سياه، چشم به جهان گشود كه روز قبل پدرش چشم از جهان بسته بود؛ مادرش كه دريچه ى اميد كاملأ به رويش بسته شده بود، شب ها زير سقف چككبار زمستانى كلبه ى ويران و سرد، چشمانش كه خسته تر از دلش بود غرق سيلاب اشك مى شد؛ گاه گاهى چشم خويش را به ناكجا ها مى دوخت و راهى براى آينده ى خود و طفلك نوزادش نمى يافت.

مادر بيچاره هفت سال بار سنگين غم را تنها بر دوش خود كشيد و  دخترك كه تازه به مكتب مى رفت، روزى از مكتب آمده به مادرش گفت: ” مادر جان، معلم ما گفت كه فردا هر كس با پدرش به مكتب بيايد، پدر من كجاست؟ “

ادامه خواندن همسایه : نوشتهء مسعود زراب

روزهای دراز وعمرکوتاه :شعرازاستاد نسیم اسیر

وطن ز دامن تو دست ناکسان کوتاه

ز زینت چمنت آفت خزان کوتـــــاه

به باغ و راغ تو دست جفا دراز مباد

ز کاخ و شاخ و ظلم ستمگران کوتــاه

ادامه خواندن روزهای دراز وعمرکوتاه :شعرازاستاد نسیم اسیر

پوهاند غلام حسن مجددی(رح) مؤسس فاکولتۀ تعلیم و تربیه دانشگاه کابل : دکتور عنایت الله شهرانی

درین مقاله دربارۀ شخصیتی صحبت می‌گردد که وی را باید بر حق «پدر معارف در افغانستان» لقب داد، این بزرگمرد یا معلم بزرگ معارف افغانستان ارواح‌شاد، جنت‌مکان، فضیلت‌مآب، دانشمند بی‌بدیل، مسلمان پاکدل و خوش عقیده، نویسنده و مترجم و بیدل‌شناس معروف پروفیسور حضرت استاد غلام حسن مجددی می‌باشد. آنچه درین مقاله آورده می‌شود، شمه‌یی از حیات پر فیض و برکت آن انسان متقی، پرهیزگار و مسلمان صادق و متعهد است. و نگارنده تنها احساسات باطنی خود را منحیث یک شاگردش بزعم خود می‌نویسد و هستند کسانیکه بهتر از این قلم بنویسند و شاید هم بمراتب صاحب معلومات دربارۀ آن حضرت باشند. استاد مجددی بوقت حیات مبارکش علاقمند به شهرت نبود و شاگردان وی که بدون مبالغه به ده‌ها هزار بالغ می‌شوند، هر یک بروزگاری مبتلا گشتند، و از جانب دیگر بازمانده‌گانش غالباً در جمع‌آوری آثار و یادگارهای آن موجود عالی‌جناب و گوهر نایاب توجه نکردند. اولین و آخرین معلومات دست‌داشتۀ این نگارنده که توسط برادر دانشمند جناب حضرت صاحب محمد نعیم جان مجددی رسیده است، در سه صفحه کوچک و آنهم معلومات نیم صفحه‌یی در هریک که جمعاً نمی‌توان همه را برابر بر یک صفحۀ معیاری بشمریم، و حتی سال تولد را به قمری آورده بودند که درست نبود، از جانب دیگر تا جائیکه اینجانب منحیث شاگرد آن بزرگ‌مرد تاریخ معارف افغانستان، از شخصیت‌های محترم شنیده بودم جناب در یارکند اویغورستان که امروز بنام سینکیانگ می‌گویند چشم به جهان گشوده است،

ادامه خواندن پوهاند غلام حسن مجددی(رح) مؤسس فاکولتۀ تعلیم و تربیه دانشگاه کابل : دکتور عنایت الله شهرانی

محمود فارانی، یکی از پیشگامان شعر نیمایی: استاد پرتو نادری

محمود فارانی، یکی از پیشگامان شعر نیمایی یا شعر آزاد عروضی در کشور، دوگام از هشتاد ساله‌گی آن‌سوتر گذاشت. او روز شانزدهم دلو 1317 خورشیدی در کابل چشم به جهان گشود و حال رسیده است به 82 ساله‌گی.

تا کنون سه گزینۀ شعری از او نشر شده است: رویای شاعر، آخرین ستاره و سفر در توفان. عمرت دراز باد، ای « عقاب زخمی آواره!»

*

ادامه خواندن محمود فارانی، یکی از پیشگامان شعر نیمایی: استاد پرتو نادری

تصّوف و انسان» بخش اول؛ تألیف پروفیسور دکتورسیدعبدالحکیم شرعی جوزجانی : تبصرهء بقلم پروفیسور عنایت الله شهرانی

بخش اوّل

زندگینامه و حیات سیاسی و علمی دکتور شرعی جوزجانی

         در سالهای دهۀ نود میلادی، این نگارنده در مؤسسۀ رابطۀ عالم اسلامی منحیث مشاور تعلیمی و در عین حال در یونیورسیتی بین المللی اسلامی اسلام آباد رئیس بخش مطالعات آسیای مرکزی و استاد، در دیار پاکستان در شهر اسلام آباد مصروفیت داشتم.

         یک سال بعد از مزارشریف به تاشکند رفته و در تاشکند دوست دیرین جناب استاد شرعی جوزجانی را با یک دانشمند اوزبیکستانی به اسم عارف عثمان که مصروف نوشتن و تحقیق در تصّوف بود، زیارت کردم. بحث های بسیار کوتاه و مختصر در خصوص تصّوف بمیان آمد و قصۀ ما ناتمام ماند.

شب رفت و حدیث ما بپایان نرسید

شب را چه گـُنه حدیث مـا بـود دراز

در آن فرصت جناب استاد شرعی مصروف پژوهش و تحقیق در امور حقوق اسلامی بود و چون در علوم دینی دارای تخصص و بزبان عربی وارد بود، زبان فارسی را بحد عالی میدانست و در زبان مادری (تورکی اوزبیکی) تکلّم میکرد، در میان شخصیت های اکادمیک اوزبیکستان شهرت خوبی پیدا کرده بود.

ادامه خواندن تصّوف و انسان» بخش اول؛ تألیف پروفیسور دکتورسیدعبدالحکیم شرعی جوزجانی : تبصرهء بقلم پروفیسور عنایت الله شهرانی

ای که چشمانم ترا حیران شده : شعراز استاد پرتو نادری

ای که چشمانم ترا حیران شده

هستی آباد من ویران شده

جان من با جان تو آمیخته

قطره‌یی گویی به توفان ریخته

ادامه خواندن ای که چشمانم ترا حیران شده : شعراز استاد پرتو نادری

داستان کوتاهی از انتون پاولوویچ چخوف«چاپلوس» مترجم؛ از زبان روسی : هارون یوسفی 

اچوملوف٬ آمر حوزه امنیتی ٬ بالاپوش نو و دوسیه ی کوچکی در دست

٬ در حال گذشتن از میدانیِ بازار است و پولیسِ مو خرمایی با سبدِ پر از انگورِ مصادره شده٬ به دنبال او روان. سکوت در همه جا حکمفرما است… میدان، کاملن خالی است٬ کسی در آن دیده نمیشود…دروازه های بازِ دکانها و میخانه ها٬ مثل دهنهای گرسنه٬ با نگاه های پر از غم و اندوه به روزِ داغِ تابستان  خیره شده اند.  دَور و برِ این دروازه ها ، حتا یگ گدا هم به چشم نمیخورد.  ناگهان صدایی به گوش میرسد که فریاد میزند:

 پدر لعنت٫ حالی دندان هم میکنی؟  بچه ها  ایلایش نتین٬  او روز ها تیر شد٬ حالی دگه دندان گرفتن ممنوع شده٬ بچه ها بگیرینیش٬ نمانین

در همان موقع صدای آهسته ی غو غوِ سگکی هم به گوش میرسید.

ادامه خواندن داستان کوتاهی از انتون پاولوویچ چخوف«چاپلوس» مترجم؛ از زبان روسی : هارون یوسفی 

گروه موسیقی چهار برادر : استاد وحید قاسمی

از سال 1969 – تا سال 1979 میلادی

 در سال 1969 میلادی  چهارتن برادران از خانواده راستا به نام های بصیر ، فرهاد ، همایون و فرید ، نخستین  گروه موسیقی پاپ را در شهر کابل ایجاد نمودند.

این خانواده در کارته پروان زندگی میکرد . پدر این چهار هنرمند عزیز ما انجنیر عبدالغفور نام داشت که تحصیلات خویش را در رشته ساختمانی  در کشور آلمان به پایان  رسانید و برای مدت دوسال از سوی نهاد  WHO جهت فراگیری وادامه تحصیلات عازم کشور امریکا گردید. او مشوق اصلی فرزندانش بود . فرزند بزرگ زنده یاد انجنیر عبدالغفور ، غفار راستا نام داشت . او  صاحب آرشیفی از آثار موسیقی غربی بود که این چهار برادرهنرمند  از نو جوانی به شنیدن این اثار پرداخته و با گذشت هر روز با ژانر ها و اهنگهای معروف موسیقی غرب آشنایی بیشتر حاصل مینمودند.

ادامه خواندن گروه موسیقی چهار برادر : استاد وحید قاسمی

ستاد خلیل‌الله خلیلی؛ دانشمند بزرگ معاصر افغانستان : دکتور پروفیسورعنایت الله شهرانی

می‌گویند مادر دهر در هر صدسال فرزندی را به امر الهی بدنیا می‌آورد که در میان دنیائیان روشنایی و درخشنده‌گی ستاره‌اش بیشتر و درخشنده‌تر از دیگر جهانیان است.

ای بسا مردمی‌که بخاطر زیبا جلوه دادن مقاله و مضمون دربارۀ شخصی از یتیمی، از اسیری و از بیکسی و خواری و ذلالت او حکایه می‌کنند و بعداً می‌گویند که شخص مذکور با دانش و لیاقت خود جهانی را تحت تأثیر آورد. درحالیکه یتیمی و بیکسی و خواری و ذلت شخص در حقیقت دبستانی‌ست که خدا بر آن بندۀ خویش تأسیس نموده است و آن مکتب خداست که شخص مورد نظر به توجه خاص خداوند سبق می‌خواند و مکاتب دیگر درس‌خانه‌هایی می‌باشند که بنده‌گان آنرا برای تنویر شاگردان تهیه داشته اند.مکتبی را که خداوند تأسیس می‌کند با مکتب بنده مقایسه نمی‌شود، به همان‌گونه شاگردیکه از مدرسه خداوند درس می‌آموزد با شاگردیکه نزدیک بنده زانو زده از هم تفاوت دارند.

ادامه خواندن ستاد خلیل‌الله خلیلی؛ دانشمند بزرگ معاصر افغانستان : دکتور پروفیسورعنایت الله شهرانی

نویسنده گی مسؤولانه یعنی نفخ صور و برپایی شور در دل واژه ها قسمت سوم : مهرالدین مشید

نویسنده گی یعنی روایت آفرینی و اسطوره سازی های جدید

نویسنده گان، پژوهشگران و روزنامه نگاران در واقع منادیان آگاهی، آزادی و عدالت در جامعه ی خود اند که با توجه به خودآگاهی های انسانی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی و رسالت های اجتماعی و تاریخی شان، به نحوی خود را در برابر مردم خود پاسخگو تلقی می کنند. بزرگترین رسالت یک نویسنده انتقال اطلاعات و تجربه ها به نسل آینده است تا هویت و ارزش‏ های واقعی تاریخی و فرهنگی جامعه در راستای آزادی و آگاهی ماندگار بماند. از همین رو است که البر کامو بزرگ ترین رسالت نویسنده را خدمت به آزادی و آگاهی عنوان کرده است. با این تعبیر نویسنده گان پاسداران آگاهی و آزادی در هر عصری برای هر نسلی اند.

ادامه خواندن نویسنده گی مسؤولانه یعنی نفخ صور و برپایی شور در دل واژه ها قسمت سوم : مهرالدین مشید

کما فی السابق : هارون یوسفی

آب از چشمه خراب است کما فی‌السابق

گرگ، با قافله خواب است کما فی‌السابق

 کج گذاری تو اگر پا ز خط و فرمانش

گردنت بین طناب است کما فی‌السابق

حال و روزی که خدا بر سر ما آورده

همه‌اش درد و عذاب است کما فی‌السابق 

ادامه خواندن کما فی السابق : هارون یوسفی

فغانستان ورشکسته و برنگاه ی تروریستان و واگرایی در اردوگاه ی مخالفان : مهرالدین مشید

سناریو های شکسته و نشان های گذار؛ اما روایت های سیاسی ناتمام

سقوط افغانستان به دامن تروریسم و بزنگاه ی خطرنا ک ترین گروه‌های تروریستی، در نتیجه ی یک توطئه ی مرموز و سازمان یافته، برابر به از دست رفتن تمامی فرصت هایی بود که مردم افغانستان از سال های زیادی بدین سو برای رسیدن به یک آینده ی خوشبخت و شگوفا، به آن چشم دوخته بودند. هزاران دریغ و درد پیش از آنکه روزنه های امید بر روی شان گشوده شود، همه چیز یک باره پرپر شد. امروز مردم افغانستان نه تنها خود را در کشوری ورشکسته و سخت در انزوای سیاسی و در مقابله با موج سنگینی از فقر، بیکاری، تهدید و توهین تحت حاکمیت زن ستیز، آموزش ستیز و انسان دشمن طالبان احساس می کنند؛ بلکه سنگین تر از آن واگرایی و واداده گی در اردوگاه ی ضد طالبان آنان را مایوس گردانیده است.

ادامه خواندن فغانستان ورشکسته و برنگاه ی تروریستان و واگرایی در اردوگاه ی مخالفان : مهرالدین مشید

علامه استاد عبدالحی حبیبی ازقلم نویسای پروفیسور داکترعنایت الله شهرانی (۱۹۱۰- ۱۹۸۴م) 

 استاد عبدالحی حبیبی در سال (۱۹۱۰م) در یک خانوادۀ مشهور قندهار بدنیا آمد، پدرش آخوندزاده عبدالحق از اولادۀ حبیب‌الله آخوندزاده مشهور به «حبو آخوند» می‌باشد. استاد حبیبی تحصیلات ابتدائیه را در مکتب خرقۀ مبارکه در قندهار و پس از فراغت به تشویق عبدالعزیز خان مشهور به بابا که در آنوقت مدیر جریدۀ طلوع افغان بود در سال (1927م) در قطار کارکنان جریدۀ مذکور شامل گردید. سپس مدیر جریده در قندهار و بعداً مدیر عمومی پشتو تولنه، معاون ریاست مستقل مطبوعات، رئیس معارف قندهار و وکیل تجار در چمن

ایفای وظیفه نمود.

دودمان استاد عبدالحی حبیبی:

همـــه قبیلۀ من عالمان دین بودند

مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

در یک فوتو کاپی سه صفحه‌یی که دو صفحۀ کتاب در یک صفحۀ مستند کاپی شده و از صفحۀ «314» تا «319» در آن موجود است تحت عنوان «اوضاع فکری و اجتماعی » در بارۀ خاندان های مشهور علمی و روحانی افغانستان ذکر ها رفته است و در صفحۀ «315» آن نسخه بدون ابتدا و انتها و نشانی که به گفته جناب استاد راشد سلجوقی غالباً مجلۀ «هرات» باشد. در بارۀ دود مان علمی استاد عبدالحی حبیبی سخنان بسیار مؤثق آورده شده است. این یک پراگراف از آن نسخه آورده

ادامه خواندن علامه استاد عبدالحی حبیبی ازقلم نویسای پروفیسور داکترعنایت الله شهرانی (۱۹۱۰- ۱۹۸۴م) 

یادی از پروفیسور داکترمحمد حسین یمین یادی : استاد پرتو نادری

از شمار دو چشم یک تن کم

وز شمار خرد هزاران بیش

امروز پروفسور داکتر محمد حسین یمین از این جهان چشم پوشید و به گفتهء خیام با هفت‌هزار ساله‌گان سر به سر شد.

استاد یمین دست کم چهل سال استاد دانشکدهء  ادبیات دانشگاه کابل بود.

عضویت شورای علمی دانشگاه کابل را داشت و عضو فرهنگستان ایران نیز بود.

او حق بزرگی بر چند نسل از آموزگاران زبان و ادبیات پارسی دری در افغانستان دارد. چند نسل شاعر و نویسندهء کشور را نیز استاد بوده است. از دانشگاه دولتی تاجیکستان، دانش‌نامهء دکترا داشت.

باری در گفت‌وگویی شمار کتاب‌هایی نشر شده اش را، پانزده عنوان گفته بود.

ادامه خواندن یادی از پروفیسور داکترمحمد حسین یمین یادی : استاد پرتو نادری

 بیست و نهم جنوری مصادف است به 164 مین زاد روز انتون پاولوویچ چخوف: هارون یوسفی  

امروز- بیست و نهم جنوری مصادف است به 164 مین زاد روز انتون پاولوویچ چخوف- داستان نویس و نمایشنامه نویس معروف روس

داستان کوتاه” وانکا ”  را که یکی از بهترین داستانهای این نویسنده است با هم می‌خوانیم 

برگردان از زبان روسی: هارون یوسفی

وانکا

پسر نه ساله به نام وانكا ژوكوف كه او را سه ماه پيش براي شاگردي به بوت دوزی آلياخين سپرده بودند در شب کریسمس خوابش نمي برد. او صبر كرد تا صاحب دكان٬ شب همراه زن و كارگ‌رانش براي دعای عيد به كليسا بروند. 

وقتی همه رفتند، از الماری صاحب دکان، بوتل رنگ و قلم را کشید، صفحه‌اي كاغذ چملک را باز و شروع به نوشتن کرد:

“ پدر کلان عزيز- كنستانتين ماكاريچ، 

مه، به شما خط نوشته میکنم . کرسمس شما مبارک! خدا به شما همه چیز بته ! مه خو مادر و پدر ندارم، تنها خودت برآیم باقی ماندی “

ادامه خواندن  بیست و نهم جنوری مصادف است به 164 مین زاد روز انتون پاولوویچ چخوف: هارون یوسفی  

کبیر هویدای که من می شناسم، مردی با آهنگ های ماندگارو جاودانش: هما طرزی

مردی که سالیان سال در خانه های ما با ما زندگی کرده و گاه گاهی در دقایق حزن آور یا شاد در کنار مازیسته و زمانی در حال رانندگی با ما همسفر شده و زمانی در شکست های زندگی ما را تسلی داده و گاهی هم در عاشقی ها ما را بدرقه کرده و ما کمتر به او فکر می کنیم.

نخستین باری که کبیر هویدا را دیدم سالهای 1962-1963 بود که من 11 یا 12 سال بیشتر نداشتم. در آن زمان گروه آماتورکه تازه تشکیل شده بود، کنسرتی در سینمای کابل(سینمای کوچکی که نزدیک به ارگ شاهی و مکتب استقلال و پارک زرنگار بود) اجرا میکرد و  خواهرم لیلا جان و دوستانش که دختران جوان 17  یا 18 ساله بودند مرا هم جز سیاهی لشکر وبعد از التماس زیاد با خود شان برای دیدن از کنسرت گروه آماتوربرده بودند. دیدن این کنسرت برایم یک حادثه بود. بویژه من که عاشق بیتلز و رولینگ ستونزو الویس پرسلی وووو بودم از اینکه ماهم در کشور مان یک گروه آماتور را براه انداخته بودیم خیلی به خودم می بالیدم. بعد از کنسرت که به خانه آمدم با افتخار برای پدر و مادرم قصه کنسرت را می کردم و حتی بخودم اجازه انتقاد را می دادم هم چنان گروه آماتور را با بیتلز مقایسه می نمودم.( حالا می بینم که چقدر خورد کلان کار بودم. که خوش بحالم!) 

ادامه خواندن کبیر هویدای که من می شناسم، مردی با آهنگ های ماندگارو جاودانش: هما طرزی

(د افغانستان ستره ملي اجماع) یعنې څه؟..لنډه یادونه:

د روان کال د جنوري د میاشتې په ۱۹- سمه نېټه مې د هیواد د ملي ستونځو د حل له پاره د ټولو افغاني ملي ځواکونو د اتحاد او ګډ عمل ته د رابللو په منظور یوه لیکنه د سوسیال ميډیا او انټرنيټي پاڼو له لوري نشر ته وسپارله چې د ډیرو سیاسي فعالینو لخوا د ښه استقبال تر څنګ ځینې نورو په دې اړه پوښتنې طرحه کړې دي. هیله من یم چې د دوستانو د ارزښتمنو پوښتنو په اړه به په فرصت سره د خبرو موقع ومومو. یوه فیسبوکي ملګري مې د فیسبوک په تبصرو او د سوالونو په سر کې نیغ په نیغه راته لیکلی چې د افغانستان ستره ملي اجماع یعنې څه؟ زه غواړم په دې لیکنه کې د مینه والو له پاره په همدې موضوع رڼا واچوم.

ملي اجماع څه شی ده:

ادامه خواندن (د افغانستان ستره ملي اجماع) یعنې څه؟..لنډه یادونه:

مادر اثری ازنویسنده شهیر روسی ،ماکسیم گورکی: احمدشاه ستیز:

تجدید خاطرات دهه ای چهل ، دوران دانشجویی  و  شور و شوق کتابخوانی های آنوقت ….

“کتاب مادر اثری از نویسنده شهیر روسی ،ماکسیم گورکی است. اثری که برای درک جایگاه آن لازم است اطلاعاتی از تاریخ روسیه داشته باشیم. باید بدانیم که زندگی گورکی در ابتدا به چه شکل بوده است و بعد چه فعالیت‌هایی داشته و همچنین لازم است از وضعیت مردم و حرکت‌های انقلابی که در اوایل قرن بیستم شدت گرفته بودند آگاه باشیم. همه این موارد است که به ما نشان می‌دهد چرا گورکی در آن زمان بیشتر از هر نویسنده دیگری مشهور بود. در ادامه خلاصه‌ای از وضعیت آن زمان که در مقدمه مترجم به خوبی شرح داده شده بیان می‌شود.

ادامه خواندن مادر اثری ازنویسنده شهیر روسی ،ماکسیم گورکی: احمدشاه ستیز:

نوستالوژی و غربت؛ فصل ناتمام تراژیدی های تنهایی«قسمت دوم» :  مهرالدین مشید

نوستالوژی رنگین کمانی از رویا های شیرین و دوست داشتنی

بهشت یعنی نوستالوژی تجسم آرزو های انسانی:

این واقعیت مسلم است و نمی توان از آن فرار کرد. اینکه گفته اند، هیچ بهشتی وطن نمی شود. این سخن گزاف نیست. بهشت به معنای تجسمی از آرزو ها و ایده آل های انسان، ‘در حقیقت تحقق معنای نوستالوژی است که هر انسان از آغاز تا پایان زنده گی آن را در ذهن و دماغ خود پرورش می دهد. بهشتی که حتا بعد از مرگ هم از نعمت ورود به آن محروم می ماند؛ اما تا آخرین لحظات زنده گی از هیچ نوع تلاش برای رسیدن به آن دریغ نمی کند. این دغدغه ی آمدن و رفتن از سال ها بدین سو افکار انسان ها را به خود مصروف کرده؛ اما پاسخ استثنایی خیام چنین است:

ادامه خواندن نوستالوژی و غربت؛ فصل ناتمام تراژیدی های تنهایی«قسمت دوم» :  مهرالدین مشید