پرهیز از خطاهای رایج در هنگام نوشتن خبر و گزارش: جاوید فرهاد

از به کار بردن کلمات مصطلح اما غلط در هنگام نوشتن خبر و گزارش پرهیز کنید. مانند: تعابير اشتباهی که در ادامه آورده شده و شکل صحیحش مقابل آن ذکر می‌شود.

غلط: گردد، می‌گردد/ صحيح: شود و می‌شود

غلط: می‌باشد/ صحيح: است

غلط: اظهارداشت، خاطر نشان ساخت / صحيح: گفت، افزود، ادامه داد، توضیح داد، یادآور شد، تاکید کرد.

– جمع بستن کلمات فارسی با ات عربی: 

درفارسی جمع بستن با «ها» و «ان» انجام می‌شود. مانند: آزمایش‌ها به جای آزمايشات. در جمع بستن با ها سرهم نويسی نشود و نيم فاصله بين ” ها ” و واژه‌ی قبل لحاظ شود. (برای انجام نیم‌فاصله روی کیبورد با گرفتن همزمان ctrl+shift+2 نیم فاصله ایجاد می‌شود)  مانند: آزمايش‌ها.

ادامه خواندن پرهیز از خطاهای رایج در هنگام نوشتن خبر و گزارش: جاوید فرهاد

بزرگ‌داشت از ابوالفضل بیهقی: استاد پرتو نادری

گفتند روز نخست عقرب، روز بزرگ‌داشت از ابوالفضل بیهقی‌ست. به یاد نوشتهء کتاب‌سوزان در انجمن نویسنده‌گان افغانستان افتادم که بیست و اند سال پیش نوشته بودم. یك روز دیگر كه دهان بخاری باز بود و مطالعه می كرد از بخاری صدایی شنیدم كه مرا تكان داد. كسی با لهجه‌یی سخن می‌گفت كه تا كنون نشنیده بودم كه زبان فارسی دری را با این همه صلابت و شكوه سخن بگویند.

حیران بودم كه كی‌ست. این قدر فكر كردم كه از شمار نخبه‌گان است. 

سیمای پر شكوهی را در بخاری دیدم كه پیامبروار سخن می‌گفت. فكر كردم پدر كلانم ملا محمد نادر است كه مثنوی معنوی می‌خواند و یا بیت های دشوار بیدل را برای دیگران تفسیر می كند. متوجه شدم كه شعر نمی‌خواند و اما به گونه‌یی سخن می‌گوید كه انگار شعر می‌خواند. 

مجذوب سیما و صدای آن بزرگوار شده بودم. 

من همچنان در حیرت بودم كه این بزرگوار كی‌ست؟ مردی كه در كنار بخاری نشسته بود، ورق‌هایی را از كتاب ضخیمی بر كند و مچاله كرد و تا خواست در بخاری بیندازد متوجه شدم كه تاریخ بیهقی‌ست. سراپا هیجان شده بودم. آه! خدای من، مگر این همان راوی صادق القول تاریخ، همان تندیس بزرگ صداقت و فرزانه گی، نیای بزرگ من، ابوالفضل بیهقیست! 

ادامه خواندن بزرگ‌داشت از ابوالفضل بیهقی: استاد پرتو نادری

جلسه استانبول : شعر از گرداب

امریکای کی شود همدم به مُلک زار ما

کی بشوید گندگی های کشور بیمار ما

ایدریغا طالب و داعش و ناتو همدم اند

در دیارم تیره ساختن روزنهٔ روزگار ما

درب بن بست سیاسی مُلک ما پیچیده است

چونکه افتاده بدست امریکا افسار ما

ادامه خواندن جلسه استانبول : شعر از گرداب

من نه تاجیکم نه پشتون، «خطه ام افغان ستانست»… لینا روزبه حیدری

من نه تاجیکم نه پشتون، نی هزاره نه ز ترکم

نی ز ازبک، نه بلوچم نی ز ایماق سترگم

من به مذهب نی ز سنی، نی ز شیعه، نه ز سیکم

نی دورنگم، نی دروغم، نی فسادم، نی شریکم

نی شمالی، نی جنوبی، نه ز غربم، نه ز شرقم

نی ز کوی فتنه پیشان، نی پی تشویق فرقم

نی بفکر جنگ لفظم، نی بفکر تهمت و شر

ادامه خواندن من نه تاجیکم نه پشتون، «خطه ام افغان ستانست»… لینا روزبه حیدری

ای طا لب غدار : نذیرظفر

ای دشمن مخلوق خدا زاده اشرار         ای طا لب غدار

از دست تو گردیده وطن شعله یی اشجار     ای طالب غدار

بردی تو به یغما همه اموال وطن را       آثار کهن را

دزدان پشاور همه بهر تو خریدار         ای طالب غدار

مشران تو دزدان بلا خور قدیم است      شیطان الر جیم است

پا داش ترا مید هد هر لحظه به کلدار    ای طالب غدار

فر مان شما بود که زن خا نه نشیند       جز ظلم نبیند

ادامه خواندن ای طا لب غدار : نذیرظفر

من عاشق شکوفۀ رنگین آتشم: استاد پرتو نادری

من عاشق شکوفۀ رنگین آتشم

من از نژاد کاوه‌ام از نسل آرشم

سرتا به پا چو شمع گدازان به بزم عشق

می‌سوزم و زسینه فغانی نمی‌کشم

ادامه خواندن من عاشق شکوفۀ رنگین آتشم: استاد پرتو نادری

خزان ؛ شعر یست از : محمد اسحاق ثنا

باد خزان وزید و گلستان خراب شد

صحن چمن مکدر و بی آب و تاب شد

بلبل چنان به گوشه‌ی غم نوحه سر نمود

تا آنکه دل به سینه‌ی تنگش کباب شد

ادامه خواندن خزان ؛ شعر یست از : محمد اسحاق ثنا

شهر بی پرسان: محمد اسحق ثنا

 

وای با‌تیر غضب پاره مکن قلبی کسی 

شرم از بنده کن و ترس هم از داد رسی 

لاف بیهوده مزن کز  همه بهتر دانم 

از‌ تو دانا ترین بیش بود بیش بسی 

است آسان در آن ملک شوی صاحب مال 

ادامه خواندن شهر بی پرسان: محمد اسحق ثنا

ملت ها باقلمِ علما و اندیشهء فـلاسـفـه؛ با اشعار شاعران و با تابلوی نقاشان بیدار میشوند- نوشته : ماریا دارو

هرگاهنگاهی برتاریخ ملیتها بیآندازیم٬میبینیم که اساس نشرونمای جامعه باپرورش معارف پیوندعمیق وحیاتی دارد . امااگرازنظرنویسندگی و معارف کشور خویش رابا دیگران مقایسه نمائیم٬ به قایقشکستهء میماند که به سرنوشت نامعلوم درحرکتاست تاخودرابه ساحل برساند. با  کمال  تاسف بایدگفت  که درطول  تاریخ  کشورما  اکثراَ حکام آگاه  وصادق  که  جواب  گوی  نیازمندی  های جامعه باشند٬کمتربه قدرت ریسده اندو یاهرگزبه  قدرت  سیاسی  نرسیده  اند.

تاریخ  فتوحات کشورماگواهی  روشنیست  که  هموارهاستعمار  تلاش کرده  است  تاازحاکمیت  مستبد و دست  نشانده  خویش  حمایت  نماید .  پدران ما چنین  ظلم هارا  تجربه  کرده  اند. هرگاه  مبارزین راستین٬نویسندگان مردمی  ُشاعران  انقلابی  ونقاشان  هنرآفرین  سربلندکرده اندبه زودی سرکوب  گردیده  اند.

یکیازدوره  های  کهبدان  مباحات  نمائیم  همانا  دوره  های عزنویاناست  که  چند صدشاعر  ونویسنده  درآن عصر ازحمایت٬.. نوازش  وتشویق  سلطان برخوردار بودندوپس  ازگسترش  اسلام  نیزکشور ما ازنظر  پرورش علما غنی گردید٬ما نمیتوانیم  افتخارات  علما٬دانشمندان وشعرا  وفلاسفه  آن  دوره  های  درخشان  تاریخ رافراموش  نمائیم . امانباید تمامافتخارات  ماباچنین  دوره  های  گذشتهمحدود  گرددبلکهمطابق  ایجاب  زما نبایدحرکت نماییم.

اگر  متوجه حوادث باشیم٬میدانیم که درطی  سده  های بعدآن درکشور ماچه  گذشته  است وچندفیلسوف -٬شاعر٬ نویسندهونقاش  چون« ابن سینا٬ رودکی  وبلخی؛ مولانای بلخی ؛ رابعه بلخی ؛ مخفی بدخشی؛ عایشه درانی؛ مستوره غوری ؛رحمان بابا  وخوشحال  ختک؛  عبدالله انصاری  و بهزاد … غوث الدین خان نقاش ؛ رابه جهان  معرفی  کرده  ایم؟.

ادامه خواندن ملت ها باقلمِ علما و اندیشهء فـلاسـفـه؛ با اشعار شاعران و با تابلوی نقاشان بیدار میشوند- نوشته : ماریا دارو

حقوق حقۀ زن ها شعار ماست: رسول پویان

آزادی زنـان وطــن افـتــخـار ماسـت

کسب حقوق حقۀ زن ها شعار ماست

نسـل بـشر که زادۀ دامـان مادر است

زن رهنما ورهبرو زن اعتبار ماست

*********

ادامه خواندن حقوق حقۀ زن ها شعار ماست: رسول پویان

با خاک و آب اگر نشود، میهنِ عزیز! … نجیب بارور

باری دگر صدای نو ایجاد می کنیم 

ای سر زمین خسته ترا شاد می کنیم

زانو نمی زنیم اگر غم شود چو کوه 

دستان خویش تیشه  فرهاد می کنیم 

از  یاد ما نمی روی، ای  خاک  آریا!

حتا ترا  میان لحد  یاد می کنیم

ادامه خواندن با خاک و آب اگر نشود، میهنِ عزیز! … نجیب بارور

خرنامه : هارون یوسفی

شبی با صاحبم دل وا نمودم

شکایت از غم دنیا نمودم 

به دیوار طویله تکیه کردم

دوسه ساعت برایش گریه کردم 

بگفتم، خر منم یا این و آن است؟

چرا نامم سر هر ناجوان است 

به من توهین از این بد تر نباشد

به او خر گوید و او خر نباشد  

چه خرهایی که حتا دم ندارند 

که بی دم‌ها غم مردم ندارند 

ادامه خواندن خرنامه : هارون یوسفی

تقدیم به همزبانان دردمندم؛ شعر از : فردوس اعظم

برادر هم‌زبان و هم‌فرهنگ و هم‌تبار ما Firdavs Azam که از شاعران و نویسندگان زبردست و شناخته‌شده‌ای تاجیکستان است، هم‌واره از پار دریا (آن سوی آمو) غم و غربت مارا فریاد می‌کند، برای ما امید و انگیزه می‌دهد.به‌پاس هم‌دردی این انسان خوب و این شاعر شعر انسانیت، شعری را که احتمالا تازه انشا کرده و برای ما نوید پایان مشکلات و آینده‌ای روشن را می‌دهد، این‌جا نشر کردم تا شماهم بخوانید و نا امید نباشید!

#کاوه_ی_دوران_ماتقریبا همه ما با کاوه آهنگر آشناییم و داستانش را بارها خوانده ایم. همان شخصیت بلندنام در شاهنامه بی زوال فردوسی.همانی که طرح قیام مردمی را به یاری فریدون علیه فرمانروایی ظالمانه خونخوار روزگار، ضحاک ماربردوش ریخت. او هم اهل مقاومت بود و نشان و رمز جنبش ملی اش چیزی جز پیشبند چرمینش نبود که آن را درفش کاویانی خوانند. رسول دادخواهی برای استقلال، عزت، سلامت، آزادی و مقاومت در برابر حکومت‌های غدار و بیدادگر.در یک جمله، او نماد انسان‌های آزادیخواه و عدالخواه بود. از آنهایی که توانستند در برابر بی عدالتی ها و نظام های زور بایستند و با صدای بلند نه بگویند!امروز #احمد_مسعود، همان کاوه است که برای دفاع از وطن و ملتش به پا خیسته و علیه حکومت طالب، به بهای جان شریفش رستاخیز عمومی اعلام کرده و تنها روزنه امیدی شده که به صدای رسای میلیون ها نفر تبدیل شده است. او ادامه دهنده ی همان میراث بزرگ تاریخی است. #احمد دلیرانه مردم را به اتحاد و جنبش سرتاسری فرا خواند، درفش دادخواهی و مقاومتش را با افتخار و سربلندی برافراشت. و در برابر گروهی ایستاد که مظهر شرارت و وحشت و افراط و تاریکیست.امروز با این که جهان به او پشت کرده، اما هزاران نفر یک صدا در پشتیبانی از او فریاد براورده اند. فریاد بلند اعتراض و دادخواهی! و این صدا پُتکیست کوبنده بر فرق سر ضحاک های مردم-ستیز روزگار ما. چشم و چراغ مردم شده است او! همیشه روشن باد این چراغ!…روشنی بدون شک در این جغرافیا چیره خواهد شد. آفتاب آزادی از پشت کوه های مقاومت طلوع خواهد کرد و عطر نسیم استقلال فضای خراسان را آکنده از امید خواهد کرد.آینده گان حتما از احمد و یارانش و تصویری از این روزهای سخت او خواهند گفت و فردوسی ای می آید و کارنامه او را شکوهمندانه به رشته نظم می کشد. شاهنامه هارا فرداییان خواهند خواند. خدا پشت و پناه احمد باد!

شعر زیبا را در ذیل بخوانید

ادامه خواندن تقدیم به همزبانان دردمندم؛ شعر از : فردوس اعظم

لحظه‌ها و خاطره‌ها به کودک چهار سال‌هام علی‌سینا : استاد پرتو نادری

اندوهی در دلم شور می‌زد و همه چیز در نظرم کسالت آور می‌آمد، کنار پنجره رفتم تا به بیرون نگاه کنم، فضا خاکستری رنگ بود. پنداشتم که هوا بر دوش درختان سنگینی می‌کند .مردم چنان مورچه‌گانی در رفت و آمد بودند و حس کردم که همه شان گرسنه اند.

دل‌تنگ شدم. از کنار پنجره برگشتم و در گوشۀ اتاق چشمم به گلستان سعدی افتاد. یادم آمد که روزی آن را دوستی برایم هدیه داده بود. 

گلستان را برداشتم. خواستم لحظه‌ها‌یی با آن سرگرم شوم. گشودمش و چشمم به این حکایت افتاد: «هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی ازگردش آسمان در هم نکشیده؛ مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای‌پوش نداشتم، به جامع کوفه در آمدم دل‌تنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی‌کفشی خود صبر کردم»

ادامه خواندن لحظه‌ها و خاطره‌ها به کودک چهار سال‌هام علی‌سینا : استاد پرتو نادری

تقدیم به روان پاک شهدای هم میهنم : حامد نوید

زبانها و ...
حامد نوید

هرانکس که در راه آزادگی

دهد نقد جان و سرو زندگی

شهید است و باشد خدا یاراو

بوَد رحمت حق سزاوار او

ادامه خواندن تقدیم به روان پاک شهدای هم میهنم : حامد نوید

مقاومت ؛شعر از : مسعود زراب

ای یار و همدیار دلم بسته با شماست

امشب در آتشید، مرا سوختن دواست

بارانِ آتش است که باریده می رود

ای ابر روزگار بگو آفت از کجاست

در سنگرِ مقاومت آزادگانِ خاک ! 

بی باک رزم و عزم شما افتخار ماست

در سرزمینِ خویش شما منزوی شدید

از هر کنار و گوشه زن و مرد با شماست

ثبت کتاب سنگر تاریخ می شوید

این‌ مکتب شهامت تان درس نسل هاست

ادامه خواندن مقاومت ؛شعر از : مسعود زراب

عاصی، « اسکندر و آریانا» : استاد پرتونادری

 

گاهی شعرهای مقاومت عاصی دو پهلو اند. به این مفهوم که او با استفاده از یک حادثۀ تاریخی و با استفاده از داستان‌های تاریخی و حماسی می‌خواهد هجوم و تجاوز شوروی را بیان کند. او در چنین شعرهایی می‌خواهد به گونۀ غیرمستقیم این پیام را برساند که تاریخ بار دیگر تکرار شده است. چنان که اگر دیروز اسکند بر این سر زمین یورش آورده بود، امروز سکندر دیگری به نام شوری هجوم آورده است.

 دشمن هرنامی که داشته باشد، بازهم دشمن است. شمشیر هر دو خون می‌ریزد و شمشیر را جز به شمشیر و پای‌مردی نمی‌توان پاسخ داد. او شعری دارد زیر نام « اسکندر و آریانا» او از یورش اسکندر به آریانا نمادی ساخته است تا بگوید که شوروی به هر بهانه و نامی که آمده، همان اسکندر دیروز است. 

هرچند شعر بیان یک رویداد گذشته است؛ اما در مفهوم دیگری اسکندر همان شوری است و آریانا افغانستان. « به ایجاز گفتار خواهم نمود / به رمز از دلم عقده خواهم گشود». 

پیام این روایت همین است که هر نیروی متجاوز در این جا نابود می‌‌شود و نمی‌‌تواند پرچم آزادی را نگون‌سار سازد.

  همی بانگ تاریخ آمد به گوش

ز آبا و اجداد، در یک خروش

که ای آرین‌زاده‌گان سر کنید

لوای رهایی به سر بر کنید

که میراث ما جمله آزادی است

که آزادی مرد، آبادی است

که دژخیم در زیر هرنام خویش

ادامه خواندن عاصی، « اسکندر و آریانا» : استاد پرتونادری

طالب کیست؟ – شعر از نذیر ظفر

کیست طالب؟ نــــــــوکر پنجا بیان

کیست طالب؟ کاسه لیس این و آن

کیست طالب؟ جاهـل و نادان عصر

کیست طالب؟ قاتل خـــــوردو کلان

کیست طالب؟ عا ملــــــــین انتحار

کیست طالب؟ دشـــمن افغانستان

ادامه خواندن طالب کیست؟ – شعر از نذیر ظفر

 برگشت تاریخ : شعر از میر عنایت الله سادات

خوانده بودم که تاریخ برنمیگردد … 

نیرو های مؤلد رشد میابند و

این رشد ، مناسبات کهنه ای اجتماعی را ، 

دگرگون میسازد 

                *********

همه به بالیدن نیروها دل بسته بودند

تا این جریان به راه افتد و 

مردم ما ازکوره راه تاریخ موفقانه بگذرند ، 

وعقب ماندگی ها به گذشته متعلق گردند .

ادامه خواندن  برگشت تاریخ : شعر از میر عنایت الله سادات

شیاد ها : شعر از محمد رضا کریمی

شرمتان زین خودسریها باد ای شیادها

گم  شوید از  زادگاه  و سرزمین  رادها

ای به‌خون آلوده دست و دامن و دستارتان

پیچ خورده  ریش‌تان  در ریشۀ الحادها

پاسخی  آیا شما را هست  در  روز جزا؟

ادامه خواندن شیاد ها : شعر از محمد رضا کریمی

خـبـرداربيگانه ٬ بیگانه است: قهار عاصی

.

اگر دست و بازو اگر شانه است!      اگر مظهر لطف و يارانه است!

اگر بوي گل بام كاشانه است!         وگر كه سراپاي دردانه است!

در اين خاك بسيار بيگانه‌ها         فشاندنـــــــد تخم جدال و جفا

     به عنوان ياري و صد نا روا          زده زخم بـــــــا خنجر آشنا       

     زبيگانه اين ملك ويرانه است          صداقت ز بيگانه افسانه است       

   همه آشنا روي الفت مــــــدار         همه آستين‌هاي شان پر ز مار        

  همه دوست چهره همه دوست وار   همه كينه پرور همه كينه بار

بدين سان كه ماييم درتاب و تب         كجا سوخته كاشغر يا حلب 

ادامه خواندن خـبـرداربيگانه ٬ بیگانه است: قهار عاصی