
آب از چشمه خراب است کما فیالسابق
گرگ، با قافله خواب است کما فیالسابق
کج گذاری تو اگر پا ز خط و فرمانش
گردنت بین طناب است کما فیالسابق
ادامه خواندن کما فی السابق؛ طنز از : هارون یوسفی
آب از چشمه خراب است کما فیالسابق
گرگ، با قافله خواب است کما فیالسابق
کج گذاری تو اگر پا ز خط و فرمانش
گردنت بین طناب است کما فیالسابق
ادامه خواندن کما فی السابق؛ طنز از : هارون یوسفی
خزان و برگ ریزانست اینجا
گل و ریحان پر یشانست اینجا
صدای برگهای خسته و خشک
بگوشم زنــــگ پایانست اینجا
ز دست رهزنان فصل پاییز
درختان جمله عریانست اینجا
ادامه خواندن اوج طوفان ؛ شعر از : وارث الشعرا نذیر ظفر
من نخواهم شراب مال شما
تشنه ام لیکن آب مال شما
ما پسندیده ایم مهر و وفا
غیر از این هر ثواب مال شما
ادامه خواندن مهرو وفا : استاد محمد اسحاق ثنا
شست و شو با اشک کردم آنچه در دل داغ بود
سوختم دل را سرا پا، آب چشمم داغ بود
گه نشد تا از قنارى نغمه در گوشم رسد
باغ رفتم، راغ رفتم، تا که دیدم زاغ بود
ادامه خواندن آتشخانه : مسعود زراب
که گفته است که خاموش شو؟ ترانه بخوان
ترانه چیست ؟ غزل های عاشقانه بخوان
بخوان به بزم و خیابان و کوچه و بازار
که گفته است که تنها ، فقط به خانه بخوان؟
ادامه خواندن غزل های عاشقانه : داکتر لطیف ناظمی
شب یلدا که نام جاودانیست
ز آیین کهن رسم و نشانیست
شب یلداست آغاز زمستان
شب شعر و سرود و بزم یاران
ادامه خواندن شب یلدا: شعر از استاد محمد اسحاق ثنا
روزی از روزهای سال ۲۰۰۴ عیسایی بود که یکی از خبرنگاران هالندی در دفتر بی بی سی در پشاور به دیدار من آمد. بستۀ کوچکی را به من داد. در بسته دو جلد کتاب بود زیر نام «یاد از هیچ» از شکیلا عزیززاده.
شاعر را نمیشناختم؛ اما برایم بسیار خوشآیند بود که هموطنی از سرزمین دوری کتابش را برای من فرستاده است.
پیش از آن که کتاب را بگشایم، نام کتاب برایم بسیار دلچسب بود: «یاد از هیچ»!
باری دیگر وقتی کتاب منوچهر حیدریان «به حیوانات مان آهن دادیم که از گاوها سیاست دوشیدیم» را دیدم، چنین حسی داشتم.
ادامه خواندن شکیلا عزیززاده، یاد از هیچ : استاد نصرالله پرتو نادری
به اجازه رودکی
تا که آن دزد کلان آید همی
ملت ما در فغان آید همی
من چه کردم ای خدا کاین سفلهها
یک پی دیگر روان آید همی
آن که مال و هستی ت دزدید و رفت
پیش روی کاروان آید همی
ادامه خواندن همیشه” تا که آن دزد کلان آید همی : هارون یوسفی
افغانستان و مردم آزاده آن به رنگین کمال میماندکه دارای فرهنگ غنی و قدیم بوده و درهر دوره های تاريخی شگوفاییفرهنگ و تمدن در کشور شگفته و بعضا نسبت تغییرات ساسی و حاکمین ناکام و دست نشانده؛ خموشی اختیار نموده است. اما شگوفانی های ادوار مختلف را تاریخ فراموش نکرده و دوباره درخشان گردیده و میگردد. هنرهای نقاشی؛ هیکل تراشی؛ صنایع دستی ؛ هنر معماری و مهندی و خطاطی موسیقی و هنر تمثیل را میتوانیم از دوره های خیلی قدیم به استناد شواهد تاریخی دراثر کشفیات جدید درمی یابیم. مطالعه آثار و مدنیت تاریخی سرزمین ما را روشن میسازد که کشورما دارای تمدن خیلی پیشرفته و فرهنگ غنی تاریخی درمنطقه میباشد. این تمدن و شگوفایی قبل از تمدن یونان بوده میتواند. درگذشته سر زمینی که آريانا؛ پس از آن خراسان و حالا افغانستان نامیده میشود در طول تاريخ فراز و نشیب فراوان فرهنگی رااز زشتی روزگار دیده است. بعد از دوره رسنساس و که اروپا پایش به قاره آسیاه و افریقا باز گردید و متوجه تمدن پیشرفته دو قاره شدند. زمین شناسان به مرور زمان در پی شگافتن زمین شدند که تمدن های قدیم رااز زیر خاک برون آورند.. انسانها معاصر از تمدن قدیم شینده و یاخوانده اند مگردر عصر حاضر نظر به پیشرفت و سایل تکانالوژی جدید کشفیات بیشتر بدست آمده است و توام بدست نشرات جمعی میرسد و از پیدایش اثار قدیم غنامندی فرهنگی وطن بیشتر باخبر میشویم. در این اواخر کتاب که توسط یک خانم پروفیسور مصری بنام »عفاف السید زیدان« تحت عنوان »مصریه البلاد الافغان « نوشته شده است؛ بدستم رسید و مطالعه نمودم. او در کشور ما به تحقيقات علمی؛ ادبي و فرهنگی پرداخته و در مورد زبان فارسی و شعرای پارسی زبان» عنصری بلخی و امیر خسرو بلخی؛بخاطر دکتوراي خوش پرداخت و اما به آن دو شاعر بسنده نشد و به معرفی سایر شعرا ؛ و دانشمندان فرهنگ و ادیبان چون : فرخ سیستانی؛ سنایی غزنوی ؛ ابوالقاسم فردوس و استاد سخن خیلل الله خلیلی؛ استاد عبدالحق بیتاب؛ استاد فکری سلجوقي صلاح الدين سلجوقي ؛ عبدالرحمن پژواک؛ شائق جمال؛ انور بسمل؛ صوفي عشقری؛ حنيف بلخی؛ عبدالحق واله و رابعه بلخی تحقيقات انجام داده و در باره فرهنگ غنی افغانستان و مردم بافرهنگ و ادیب ؛ رسوم و عادات شان و شرح حال شاعران و ادیبان عزیزالقدر ما که فرسخ ها دور در جغرفیای سرزمین عرب قرار دارد ميراث فرهنگی مارا آنچه مستحق اند؛
ادامه خواندن سخن چند درمورد وارث الشعرا نذیر ظفر: نوشتهء ماریا دارو
شاعریکه نیم قرن در مهاجرت قرار دارد ولی هنوز دررگهایش خون محبت وطن و هموطن جاریست ؛ پرو فیسور دوکتور ریان ( غایب) که حدود پنجاه سال قبل غرض تحصیلات عالی در بورس تحصیلی که از لیسه عالی استقلال نظر به لیاقت اش برایش داده شده بود عازم کشور فرانسه گردید و تا کنون در انجا زیست دارد و از آوان جوانی تا کنون با قریحه که خداوند در وجودش ودیعه گذاشته شعر میسراید و فعلا که فرصت برایش دست داده بیشتر الهام میگیرد و در مو ضوعات گونا گون سرایش دارد من با نشر این قطعه شعرش بهانه را ترتیب دادم تا بتوانم بعدا با این دانشمند ریاضی مصاحبه ترتیب دهم که باور دارم برای همه جالب خواهد بود و فعلا همین مستزادش را به خوانش تان تقدیم میدارم :
نوت : نگاره این شاعر از ایام جوانیش میباشد.
شب را سحری است
مرغان وطن ناله زنند پس خبری است
شب را سحری است
تنظیم بر اندازی ، گمانم به سری است
این خوش خبری است
مردم ز ستم داد زدم روی خیابان
با ناله و افغان
این ملت بیچاره به دام خطری است

دردهای گنگ
دردهای دیرماند در لفاف مبهم سکوت
در سرت قصیدههای سوگبار خواندهاند
با نمایش کریه چهرههای خویش
رنگ هستی ترا پراندهاند
آه،
تو چقدر با تمام سادهگیهایت غریب ماندهای
در رگان پیکر تو پی نمیبرد
هیج کس عنایتی به دقت بزرگ
ادامه خواندن نادیا انجمن ؛ در انحنای زندگی ومرگ: استاد نصرالله پرتو نادری
بد گمانى نكنيد ، گر ز جهان خسته شدم
از دو رنگى و دو قولى خسان خسته شدم
گرچه من معتقد ام ؛ اهل خرافات نيم
از مسلماني كوته نظران خسته. شدم
ادامه خواندن زجهان خسته شدم شعر زیبا از: وارث الشعراء نذیر ظفر
مرا ز دولت عشقی دلی جوان باقیست
به باغ خاطره گرچ آفت خزان باقیست
اگرچه از شرر شمع سوخت پروانه
خود آب گشت و کجا غیر دود آن باقیست
ادامه خواندن امید لطف ؛ شعر از : استاد محمد اسحاق ثنا
روزی، جوانی کتابی برایم داد و گفت: شعرهای خودم است. شاید در انجمن قلم سرخورده بودیم. راستش تا آن روز نه با نام «مقصود حیدریان» آشنا بودم و نه هم چیزی از این جوان خوانده بودم.
نیاز به برگگردانی کتاب نبود، نام کتاب به نظرم خود یک کتاب آمد. تا کنون چنین نامی تامل برانگیزی بر کتابی ندیده بودم. هدفم در کشور خودمان است.
وقتی بر پیشانی کتابی بخوانی «به حیواناتمان آهن داده بودیم که از گاوها سیاست دوشیدیم»، آیا میتوانی در پیوند به چنین نامی درنگ نکنی و یکی و یک بار بپردازی به برگگردانی کتاب!
در نام کتاب رابطۀ موصولی یا حرف ربط «که» سرچپه نوشته شده است که نام کتاب را بیشتر تامل برانگیز میسازد. من حس خودم را میگویم که این نام اعتراضی است در پیوند به سیاستهای که منطق آن از گلوگاه تفنگ بیرون میآید و هر گروهی جنگ و کشتار خود را توجیه میکند.
ادامه خواندن به حیواناتمان آهن داده بودیم؛ که از گاوها سیاست دوشدیم:استاد نصرالله پرتو نادری
حبیب مردم افغانستان
حبیب مردم افغانستان
بزرگ مردیکه خورشید وجودش درغروب افتاد
افق بر علم و آثارش طلوع جاودان دارد
درست یکسال قبل جنبش فرهنگی وداد خواهانه افغانستان بهترین فرزند نستوه وشخصیت
آزاده ی خود را از دست داد. دریغا که زنده نام اکادمیسین داکتر اسد اله حبیب همچون
خورشید کلام وادبیات قرن ما در آسمان فرهنگی افغانستان غروب کرد . بدین مناسبت
بهترین شادباشها ی خویش را بروان پاک استاد فقید وعمیق ترین همدردی خود را به
پیشگاه باز مانده گان محترم آن و جنبش فرهنگی مردم افغانستان ومنطقه تقدیم داشته
خاطرات تابناک استاد فقید را گرامی میداریم .
ادامه خواندن اکادمیسن دکتور اسد اله حبیب : عبدالوکیل کوچی
اینجا سرود و ساز و نوا غیرممکن است
عشق و نشاط وعیش و صفا غیرممکن است
این جا هوا مکدر و لبها همه خموش
گفتار حق به پیش ملا غیرممکن است
گویند کارها همه «OK!» شود پسان
«اوکی» شدن برای شما غیرممکن است
ادامه خواندن غیر ممکن است شعر طنزی؛ هارون یوسفی
به گـوش دل شندیم نغـمه هـای قلب شیدا را
به لـوح دل کـشـیـدم جلـوۀ تصـویـر زیبا را
زقول و وعـدۀ جانان کنم احساس وحدت را
دل صد پـاره می گیـرد پیام شـوخ رعـنا را
ادامه خواندن به لـوح دل کـشـیـدم جلـوۀ تصـویـر زیبا را؛ شعر از : رسول پویان
دیگر زمان گمشده را جستجو مکن
رفتند و گم شدند و دگر آرزو مکن
از آن زمانه ها به کسی قصهها مکن
گر میکنی بکن، همه را مو به مو مکن
ادامه خواندن خاطرات برباد رفته؛ طنز از:هارون یوسفی
کشور ما کشور درد و غم است
رنج در رنج است و اندوه پی هم است
ادامه خواندن بار غم شعر از : استاد محمد اسحاق ثنا
بخت و طالع مگرم ، بر سر کار آمده است
بهر پرسش ز ره ی لطف نگار آمده است
کار ما بود چو بسمل، به تپش اما یار
به تماشای منِ خسته ی زار آمده است
ادامه خواندن کشتی عشق : دکتور فیض الله ایماق
هر کسی گر نظر از دور بیافتد به منش
یابد آواره و درمانده و دور از وطنش
کوهکن شاد شود گر کنی از شیرین یاد
بشگفد دل به برش نام بری از وطنش
ادامه خواندن مرغ مهجور گل؛ شعراز: استاد محمد اسحاق ثنا
جز گروهٔ می کشان هوشیار در میخانه نیست
می کشید آزاد، امشب هیچ کس بیگانه نیست
گاهی به ذهن شما خطور نموده که شاعر این غزل ناب، که استاد رحیم بخش آنرا در قالبِ آهنک ماندگار سروده، کیست؟
شاعر این غزلِ بلند ونفیس مرحوم غلام احمد نوید است.
ادامه خواندن مرحوم غلام احمد نوید: داکترناصر اوریا
چه شد که نقش قدم هات در خیابان نیست ؟
چه شدکه عطر نفس هات ای پری جان نیست؟
دو سال شد که هنوز ای پرنده در قفسی
سزای چون تو قفس نیست؛ کنج زندان نیست
خبر ز رجعت تهمینه ی سمنگان نیست
ادامه خواندن به بانوان سرزمینم« بغض گلوگیر» شعر از دکتور لطیف ناظمی
رنگ اندوهی گرفته آب در مرداب ها
هر شبی این رنگ ها آید مرا در خواب ها
با نگاهت عالمی در خاک و خون غلطیده است
باز هم با جلوه افزایی به خود بی تاب ها
ادامه خواندن رنگ اندوه ؛ شعر : استاد محمد اسحاق ثنا
برهان الدین نامق زادۀ سرزمین لعل و لاجورد است، سرزمین زیبایی که خنیاگران زمان طبل سرخروی
شکوه و بلند آوازه گیش را در خلال سده ها و زمانه ها برای باربار نواخته اند و سخنوران و شاعران بزرگ صفای طبیعت و سیمای دلاویزش را در شعر خویش به استعاره و تشبیه و تلمیح و مجاز گرفته اند و نقاشان و مذهیبان و مینیاتوران بزرگ زمان صحنه های زیبایی از مناظر دلکش آنرا زینت بخش تصاویر دلخواه خود کرده و صاحبان ذوق دوستداران زیبایی آنرا برقاب زرین جاویدانه گی با احترام و دقت تمام آنرا به آذین بسته اند.
نامق شصت و پنج سال پیش در دهکده شهران ولسوالی خاش ولایت بدخشان متولد میشود، دهکده یی که سی سال پیش اکثریت اهالی آن از نعمت سواد و تعلیم برخوردار بودند و اصلاً عنصر بیسواد را نمی شناخت و اگر هم بود کمترین آنرا تشکیل میداد، او تعلیمات آغازین را در شهران، متوسطه را در کابل در مکتب ابن سینا و دورۀ لیسه را در اکادمی تربیه معلم و لیسانس را در رشته ژورنالیزم در فاکولته ادبیات و علوم بشری دانشگاه کابل درسال 1353 هجری شمسی بپایان میرساند.
ادامه خواندن زندگی نامه برهان الدین نامق