
سنگ سنگش قصه گوی ماتم است
گویی بردوشش غم یک عالماست
ناله صدها نیستان در گلو
زآن نهاده سربه زانوی غم است
ادامه خواندن میهن من : نورالدین همسنگرسنگ سنگش قصه گوی ماتم است
گویی بردوشش غم یک عالماست
ناله صدها نیستان در گلو
زآن نهاده سربه زانوی غم است
ادامه خواندن میهن من : نورالدین همسنگربیگمان هر خوانندۀ فارسیزبان از تاجیکستان تا ایران، در این مجموعه مقدار معتنابهی از امثال و حکم رایج در جامعۀ خود را پیدا میکند و بهتعداد دیگری که برای او تازهگی دارد بر میخورد. همانگونه که در موارد متعدد شواهد شعری از شاعرانی چون حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی، حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی و حکیم نظامی گنجوی و حکیم سنایی غزنوی و مولانا جلالالدین محمد بلخی و افصحالمتکلمین سعدی و لسانالغیب خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی و صائب تبریزی و بیدل دهلوی و اقبال لاهوری را در ذیل امثال و حکم خواهد خواند و گاه صورتی را که در این کتاب آمده است با آنچه که در جامعۀ او به کار میرود صرفنظر از اختلاف عبارت یکی خواهد یافت و گاه از یک مثل چند صورت را ذیل یکدیگر ملاحظه خواهد کرد و آنگاه اگر به سر قصه واقف نباشد و فقط به عنوان کتاب «ضربالمثل های دری افغانسان همراه با تعابیر و حِکم» توجه کند، تعجب او بر انگیخته خواهد شد که به جای خود میمون و مبارک است.
ادامه خواندن پیشگفتار از دانشمند محترم پروفیسور دکتور سرور مولایی درباره کتاب امثال و حکم دری و پشتو» تألیفات آقای دکتر شهرانیمحتوای ترانههای بابا طاهر آمیزهای است از عرفان، عشق، اندوه مرگ، ناپایداری زندهگی و جهان، پند و اندرز.
عرفان و عشق را که از میان برگیریم دیگر همهاش در دایره همان اندیشههایی قرار میگیرند که بهنام اندیشههای خیامی یاد میشوند.
زبان ترانههایش چنان ساده، روان و دلنشین است که از روزگار شاعر تا امروز به مانند ترانه یا دوبیتیهای عامیانه در میان مردم با سرود و تغنی خوانده میشوند.
ادامه خواندن سایه اندیشههای خیام بر ترانههای بابا طاهر عریان : استاد پرتو نادریاسیر کنج قفس مانده ام پری بدهید
رها ز دام شوم بال و شهپری بدهید
به مرغکان نواخوان در عطش مانده
نوید بارش باران و باوری بدهید
ادامه خواندن باران و باور : استاد محمد اسحاق ثنااگر بخواهیم گذشتۀ اندیشههایی را که خیام در شعر خود پرورده، در شعر شاعران پیش از او مرور کنیم، بیتردید رودکی سمرقندی یگانه شاعری است که در اندیشهپردازیهای خود همگونی و یگانهگیهای زیادی و گستردهیی با خیام دارد.
شاد زی با سیاه چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
ادامه خواندن اندیشه های خیام در سروده های رودکی : استاد پرتو نادریواى بر دل كه باز تنها شد
بار ديگر شكست و رسوا شد
خشك شد چشمه سار خوشبختى
اشك من قطره قطره دريا شد
بند بندِ وجود در بند است
دل سراپا اسير غم ها شد
ادامه خواندن دست بى نمك؛ شعر از : مسعود زرابگنگ و لالم این زمان آواز را گم کرده ام
مرغ بی بال و پرم پرواز را گم کرده ام
آرزو های نِکو در نقطهی آغاز ماند
آمد انجامم فراز آغاز را گم کرده ام
برده اند از یاد پاها شیوهی رفتار را
ادامه خواندن همراز : شعراز؛ استاد محمد اسحاق ثنابیا ای هموطن تــــــا همــــــدل و همیـــــار هم گردیم
به وحدت دست هم گیریم و هم غمخوار هم گردیم
زنیم با مشت سنگینی به روی دشمن میهن
انیس و مونس هم یار و خدمتگار هم گردیم
ادامه خواندن بیا ای هموطن : شعراز بانو صالحه واهب واصلآهو شدم تمام بیابان پلنگ شد
ماهی شدم سراسر دریا نهنگ شد
با صد شکنجه از قفس خود برون شدم
تا پر زدم نصیب وجودم تفنگ شد
ادامه خواندن آهو شدم ؛ شعر از : خانم نیلوفر ظهوری (راعون)مدتهاست که سلسلۀ از اظهارات ناشیانه پیرامون محل پیدایش و رشد زبان دری در رسانه های اجتماعی انعکاس میآبد.ازآنجائیکه توجه به زبان و فرهنگ ، همچنان محافظت هردوی آن جهت ارث گذاری برای نسل های آینده ، وظیفۀ هر انسان است. این قلم لازم می بیند تا مطالب ذیل را بخاطرروشن شدن واقعیت ها ، توأم با ارائۀ یک سلسله مستندات تقدیم نماید.
خوانندگان این نوشته ، حتما” ازطریق رسانه ها آگاهی یافته اند که بعضی بی خبران با بکاربرد نام ” زبان دری ” موافق نبوده وبکاربرد آنرا جزء از”توطئه”های رژیم شاهی دراواسط قرن بیستم میدانند. آنها ادعا مینمایند که فارسی نام زبان ما بوده ونمی بائیست نام کتب درسی ازفارسی به دری تغیر میکرد. همچنان ازاعضای لویه جرگۀ قانون اساسی سال 1964 انتقاد مینمایند که چرا اصطلاح زبان دری را در قانون اساسی افغانستان مندرج ساخته اند.این منتقدین استدلال مینمایند که قبل ازین تغیرات ، دولتهای افغانستان همیشه کلمۀ ” فارسی” را بکار می گرفتند وهیچگاه اصطلاح ” دری ” را استعمال ننموده اند .
ادامه خواندن زبان دری یا فارسی ؟- نوشتهء : میرعنایت الله ساداتدل را شکست شیوه ی از یاد بردنت
همدست دشمنان شده یی، گور و گردنت
دل سوختم به اشک تو غرق بلا شدم
دریای حیله بود مگر گریه کردنت
ادامه خواندن گور و گردن؛ شع زیبا ی از : مسعود زرابفر هنگیان و هنر مندان در تمام جوامع بشری در جملهٔ خوبان جامعه بشمار می آیند و سر ما یه های معنوی جامعه بشری محسوب میگردند.
از جمله این خوبان و دلباخته گان فرهنگ که عمر عزیزش را صرف خدمات فرهنگی نموده یکی هم محترم داکتر فیض الله ایماق است.
باری جایی خوانده بودم یا از دوستی شنیده بودم که الماس« کوه نور» پیش از آن که به دست غارتگران اورنگ نشین برسد، مال خانوادۀ تهی دستی بود در یکی از دهکدههای دور هند خانواده کودکی داشت و آن کودک روزها وشبها با « کوه نور» بازی می کرد. نه کودک و نه هم پدر و مادر می دانستند که چه گنج گرانبهایی را در اختیار دارند. کوه نور با دستان کودک گاهی به این گوشه و گاهی به گوشۀ دیگر خانه پرتاب می شد. کوه نور برای آن خانواده ارزشی بیش از این نداشت که کودکشان با آن بازی کند.
ادامه خواندن الماسپارههای دانش و فرهنگ این سرزمین این سو و آن سو پرتاب شدند : استاد پرتو نادریفریاد می کشیم که از جنگ خسته ایم
ما از حضور لشکر بی ننگ خسته ایم
فرهنگ جنگ خانه ی ما را خراب کرد
از نحوه کار و شیوه ی فرهنگ خسته ایم
پر چالش است تخته ی شطرنج روزگار
از بازی سیاست و نیرنگ خسته ایم
سنگ نفاق بر سر ما خورده سال ها
ما سر شکستگان همه از سنگ خسته ایم
ادامه خواندن فرهنگ جنگ ؛ شعر از : مسعود زرابهمه مشت خار گشتم که زنی شرارم امشب
به هوا دهی، فشانی همه جا غبارم امشب
همه دامها گسستم، همه بندها شکستم
زجهان و جان برستم که کنی شکارم امشب
چو شکسته آن درایم که زکاروان جدایم
همه سوزم و نوایم که بری به کارم امشب
ادامه خواندن دیـــــوار : شعراز استاد خلیل الله خلیلی ارسالی داکتر صبورالله سیاه سنگیکی از ستاره های درخشان هنر و ادبیات کشور ما استاد لطیف ناظمی است. استاد ناظمی، ترانهسرا، شاعر، پژوهشگر ادبی، شخصیت عالی اکادمیک و تحلیلگر حوزه تاریخ و ادبیات فارسی است که نظیرش را نداریم. من یکی از شنوندگان جدی برنامه های هنر و ادبیات رادیو و سپس تلویزیون در دهه های ۵۰ و ۶۰ بودم.
به هنر و ادبیات بسیار دلبسته بودم و به عنوان یک نوجوان از بهترین برنامه های هنری و ادبی آن دوران لذت بیپایان میبردم. همین حالا این نوستالژی مرا همراه با خود به آن دوران خاطرهانگیز میکشاند. استاد ناظمی با آمدن در عرصه رسانه، تحول بنیادی را بر پا کرد. متنها معنا بیشتر پیدا کردند. نقد جان گرفت، پژوهش در ادبیات و هنر رخنه کرد و تلفظ و ادا های گویندگان و هنرمندان بهبود یافت. شعر و تصنیف در موسیقی هنجارمند شد و تخصصگرایی در رسانههای افغانستان ترویج و تعمیم یافت.
ادامه خواندن قدر استاد سخن لطیف ناظمی را بدانیم : دکتور ملک ستیزای خاک من! خاکت شوم، تو خاک و خاکستر شدی
از خشکمغزی های ما، در خون و اشکت تر شدی
گویا جهان از ما نبود، دنیا تماشا کرد و رفت
این آسمان از ما نبود، تا پر زدی پرپر شدی
ادامه خواندن ای خاک من! خاکت شوم : سمیع حامدادامه خواندن سرخابی شاعر خوش قریحه ی ما : داکتر فیض الله ایماقمحمد یونس فرزند محمد صدیق سرخابی در سال 1303 هش در شهر کابل در گذر قاضی فیض الله مشهور به (کوچه قاضی) تولد یافته درشعر سرخابی تخلص میکرد.وی تحصیلات ابتدایی وثانوی خود را تا صنف اا درلیسه ی استقلال ادامه داده ونسبت به بعضی معاذیر موفق نشد تحصیلات عالی را در کابل تکمیل بدارد. وی بعداز اینکه در سال 1341 به پول شخصی خود از اکثر ممالک اروپایی دیدن کرد، در سال 1344 جهت تحصیلات عالی در رشته ی علوم اجتماعی عازم فرانسه گردید .
سال ۱۳۶۴ یا ۶۵ بود که به کابل رفته بودم. چندی روزی از روی ناچاری- میسر نشدن پرواز به میمنه- در آنجا پاییدم. روزی به دکان همدرس مرحومم محمد ایوب -از اندخوی- رفتم. او در یک دکان تولیدات آهنگری «نیموقته» کار میکرد. با او قرار گذاشتم که به دیدن همدرس دیگرِ ما (گل احمد یما) برویم. او را دریافتم و قرار شد که به دیدن «واصف باختری» برویم. استاد واصف باختری، در اتحادیۀ نویسندگان افغانستان، مدیر مسؤل مجلۀ ژوندون بودند. به دفترش در شهر نو رفتیم. آجا نبودند. یما از کسی سراغش را گرفت. آن شخص گفت: « باختری سایب شاید ده مرمر باشن»
گل احمد یما، آنجا را دیده بوده است. از مسجد حاجی یعقوب به دست راست پیچیدیم. چند دکان آنسوترک، بر سرِ دکانی نوشته شده بود. «به رستورانت مرمر خوش آمدید».
ادامه خواندن « باختری سایب شاید ده مرمر باشن» : رحیم ابراهیمخـانه سنگيسال ١٣٦٧ خورشيدي بزرگداشت از مولاناي بلخي رومي نابغه شرق در منزل زند ياد داكتر جاويد واقع كوچه نقيب متصل جاده سالنگ بهمت اهل فرهنگ و ادب برگزار شده بود . جمع كثيري از فرهنگيان قلمرور سرايش و نگارش هنرمندان و ادب دوستان زبان جهان شمول پارسی شركت داشتند . رونق بخش این نشست شخصیت ها و فرهيختگان نام آشنای کشور مانند قله ى شامخ زبان پارسي زنده ياد استاد واصف باختري زنده ياد قهار عاصي شاعر حماسه عشق و زنده یاد و محب بارش شاعر و نویسنده و استاد دانشگاه كابل و بصیر بدروز شاعر و نویسنده و فعال سياسي ، سلام سنگی هنرمند موفق سینماگر افغان فلم و دکلماتور هنر و ادبیات و فردوسی شناس شرکت داشتند .
همین که این واژه ها را با چشمان گریان قلم می زنم، ادای احترام می کنم به مردی که نه تنها غول ادبی بلکه پدر عزیزم واصف باختری بود. در 20 جولای 2023 جهان شاعر، نویسنده، متفکر استثنایی را از دست داد و من چراغ هدایت زندگی ام را از دست دادم. از لحظه ای که یادم می آید، حضور پدرم چراغ عشق، خرد و الهام بود. متولد شهر مزار شریف، سفرش به عنوان شاعر و نویسنده شروع به شکل گیری کرد. کنجکاوی سیری ناپذیرش و اشتیاق ادبیات فارسی او را به دانشگاه کابل کشاند، آنجا به هنر شعری اش ارج گذاشت. مجهز به مدرک کارشناسی ارشد آموزش از دانشگاه کلمبیا، استحکام ادبی باختری حد و مرز نمی شناخت. قلم او بیش از ۲۰ کتاب حکاکی کرد که هر بیت گواهی بر استقامت، زیبایی و مبارزات میراث فرهنگی افغانستان است.
ادامه خواندن به یاد پدر عزیزم واصف باختری : منیژه باختریامروز دیباچه زیبای اشعار بنام « سخن با گل سوسن » که از احساس پاک و خامه توانای شاعر ذواللسانین جناب محترم استاد محمد اسحاق ثنا طبع شده است ؛ بدستم رسید.
نام کتاب : سخن با گل سوسن
شاعر : محمد اسحاق ثنا
محل چاپ : مزار شریف ؛ چاپخانه امید در بلخ . تاریخ چاپ ؛ حوت «۱۴۰۱ -هش »مارچ «۲۰۲۳-م»
پشتی اول کتاب با یک گلدان گل زیبا ی سوسن توسط محترم حامد عالمی طرح و ترتیب شده است. در پشتی چهار کتاب زندگینامه مختصر جناب محترم استاد ثنا با فوتوی شان طبع گردیده است. ویراستار و نگارنده یاد داشت این دیبا چه در حدود چند صفحه به قلم توانای جناب محترم پوهنوال دکتور سید محمد عالم لبیب نگارش یافته است. مهتمم : محترم استاد صالح محمد خلیق میباشد و برگ آرایی آن را محترم سید علی موسوی انجام داده است.
دوستان گرانقدر!
ادامه خواندن دیباچه زيبای اشعار بنام « سخن باگل سوسن» : ماریا دارواستاد “واصفِ باختری” درگذشت و با مرگش جغرافیای بیکران شعرِ پارسی را سوگوار ساخت. استاد باختری بیگمان در معرفی چهرههای شعرِ امروز از “قهارِ عاصی” تا این کمترین، حقی بر گردنِ بسیاری از شاعران دارد که باید پاسش بداریم. او سخنورِ بیهماوردی بود که با شناختِ ژرف از شعرِ دیروز، پا بهعرصهی شعرِ امروز گذاشت؛ غزل گفت، نیمایی سرود و سپید را تجربه کرد.
ادامه خواندن ایوای کاجِ بلندِ پارسی را چه شد؟ : استاد جاوید فرهادخصــــم چون آشـــــیان ما دزدید
با لــــــــباس و زبان مــــا دزدید
خواب بودیـــم جمـــــله در غفلت
ســــر مـــــــه از دیده گان ما دزدید
ره بلــــــــد هـــــم ز بیشه ما بود
ادامه خواندن مثلث غدار نوشته : نذیر ظفر
بدروزی و بدبختی و ادبار همین است
در بستر غم زیستن انگار همین است
گویند لب از لب نگشایید در اینجا
هشدار همین باشد و اخطار همین است
گویند زنان حقِ نظر هیچ ندارند
فرهنگ عقب ماندهی اعصار همین است
ادامه خواندن روز من تو آی وطن دارهمین است ؛ شعراز : میرزاابوالپشم