· سمیع ‌حامد درشعر کوتاه : استاد پرتو نادری

– بخش نخست –

5 روزسمیع حامد، هم شاعر قصیده‌های بلند است و هم شاعر نیمایی‌های بلند. با این حال بخش قابل توجه شاعری حامد کوتاه‌سرایی‌هایی اوست. گذشته از رباعی و دوبیتی‌های که با زبان، حال و هوای تازه سروده شده‌اند، او در نیمایی‌ها و شعر سپید خود به میزان زیادی به کوتاه‌سرایی نیز پرداخته است. 

من این‌جا به سه گزینۀ شعری او «بگذار شب همیشه بماند»، «رازبنها در فصل شگفتن گل انجیر» و «قفس از پرنده ندارد رهایی» نگاهی دارم. در گزینه بگذار شب همیشه بماند، شمار زیادی سروده‌های کوتاه شاعر آمده است. این دفتر در کلیت خود کوتاه‌سرایی شاعر است. سمیع‌حامد در این گزینه غزل‌های کوتاهی نیز دارد. در کلیت شعرهای این گزینه، چه در غزل‌ها و چه در نیمایی‌ها روایت‌هایی اند از بدبختی‌های بزرگ مردم. شعرهای کوتاه؛ اما با روایت‌های بزرگ از بدبختی، آواره‌گی، جنگ، خون، آتش و ویرانی.

فضای هر شعر ذهن انسان را به آن روزهایی می‌کوچاند که جای پرنده‌گان گلوله‌ها در آسمان شهر پرواز می‌کردند. فرار، کوچ و جست‌وجوی پناه‌گاه به مضمون اصلی زنده‌گی بدل شده بودند. 

ادامه خواندن  · سمیع ‌حامد درشعر کوتاه : استاد پرتو نادری

تو خورشید درخشانی جهان‌…شعر از استاد برهان الدین نامق

گمانم ای صنم امروز مست از خانه می‌آیی 

به قتل عاشق مسکین تو بی‌باکانه می‌آیی 

ندارند زور بازوی تورا این جمع معذوران 

بچشم این فقیران شاهی و شاهانه می‌آیی 

خدا را رحم کن بر حال ما ای شوخ شهر آشوب 

ادامه خواندن تو خورشید درخشانی جهان‌…شعر از استاد برهان الدین نامق

یاد ازابولفضل بهیقی : استاد پرتونادری

گفتند روز نخست عقرب، روز بزرگ‌داشت از ابوالفضل بیهقی‌ست. به یاد نوشتهء کتاب‌سوزان در انجمن نویسنده‌گان افغانستان افتادم که بیست و اند سال پیش نوشته بودم.

یك روز دیگر كه دهان بخاری باز بود و مطالعه می كرد از بخاری صدایی شنیدم كه مرا تكان داد. كسی با لهجه‌یی سخن می‌گفت كه تا كنون نشنیده بودم كه زبان فارسی دری را با این همه صلابت و شكوه سخن بگویند.

حیران بودم كه كی‌ست. این قدر فكر كردم كه از شمار نخبه‌گان است. 

سیمای پر شكوهی را در بخاری دیدم كه پیامبروار سخن می‌گفت. فكر كردم پدر كلانم ملا محمد نادر است كه مثنوی معنوی می‌خواند و یا بیت های دشوار بیدل را برای دیگران تفسیر می كند. متوجه شدم كه شعر نمی‌خواند و اما به گونه‌یی سخن می‌گوید كه انگار شعر می‌خواند. 

مجذوب سیما و صدای آن بزرگوار شده بودم. من همچنان در حیرت بودم كه این بزرگوار كی‌ست؟ مردی كه در كنار بخاری نشسته بود، ورق‌هایی را از كتاب ضخیمی بر كند و مچاله كرد و تا خواست در بخاری بیندازد متوجه شدم كه تاریخ بیهقی‌ست. سراپا هیجان شده بودم. آه! خدای من، مگر این همان راوی صادق القول تاریخ، همان تندیس بزرگ صداقت و فرزانه گی، نیای بزرگ من، ابوالفضل بیهقیست! 

ادامه خواندن یاد ازابولفضل بهیقی : استاد پرتونادری

شیوَن حزین: شعرزیبا از؛استاد محمد اسحاق ثنا

گفتی فغان و ناله سرودم گریستم

گفتی میان غصه غنودم گریستم

گفتی میان دفتر انباشته قطور

گشتم به خویش راه گشودم گریستم

ادامه خواندن شیوَن حزین: شعرزیبا از؛استاد محمد اسحاق ثنا

درین روزگاران پوچی و بیهوده گی در زادگاه دردمندم …داکتر شمس سینا

درین روزگاران پوچی و بیهوده گی در زادگاه دردمندم ….

استاد واصف باختری قبل از سفر بی برگشتش چنین سروده بود ؛

«آنکه شمشیر ستم بر سر ما اخته است ،

خود گمان کرده که برده ست، ولی باخته است».

و اما امروز استاد لطیف ناظمی همچنان با غزل غزلهایش  درین روزگاران مرگ انسانیت و  ناامیدی در سرزمین سوخته ی میهنم ، چنان شور و هیجان  دلانگیز در روح و روانم ایجاد کرد ، که حیفم آمد تا شما را  نیز با این سروده نغز و بکر  امید رهایی و آزادی وطن ندهم ، ولو یک امید نارسیدنی در زنده گی مان باشد.    

************

پایان روز های غم انگیز می رسد

رستم پی رهایی ما نیز می رسد

رستم شنیده است ز افراسیاب ها

رستم دوباره پای به مهمیز می رسد

ادامه خواندن درین روزگاران پوچی و بیهوده گی در زادگاه دردمندم …داکتر شمس سینا

به یادبود یکی از قهرمانان ملی واقعی افغانستان : داکتر ناصر اوریا

عبدالرحمن لودین یکی از نویسندگان و شاعران جسور و آتشین مزاج جنبش مشروطهٔ افغانستان كه زمانی محرر سراج الاخبار نيز بود. Naser Oria

ستر لیکوال، جسور شاعر او د سراج الاخبار محرر ښاغلی عبدالرحمن لودین په ۱۸۹۳ میلادی کال کښی په یوه روښانه او مبارزه کورنی کښی زیږیدلی دی. دده پلار، سیداحمد قندهاری چی په سیداحمد کاکا مشهور وه، د خپل وخت یو عالم، مبارز او لوی ریاضی پوه وه چی د “کاکا طریقه” په نامه باندی یی د لویانو لپاره در سواد زدکولو یوه آسانه طریقه منځ ته راوستی وه چی حتی په ګاونډیو هیوادنو کښی هم ځینی کار اخیستل کیده. د محمود طرزی له ډیر نږدو ملګرو څخه وه او په ۱۸ کلنی کښی د سراج الاخبار سرلیکوال په حیث دنده تر سره کوله او په پښتو او دری ژبو یی شعرونه ویل او لیکنی کولی. په انګریزی، عربی، ترکی او اردو ژبو یی کامل تسلط درلوده او ترجمی یی هم کولی. دا د هیواد رښتینی بچی په کال ۱۹۳۰ چی ۳۷ کلن وه د نادرشاه د عواملو په لاس په مرمیو وویشتل ښو. اویل کیږی چی د هغه ټول آثاریی نابود کړل ولی د ددی مبارز شاعر افکار او کارنامی د هیواد د ریښتینی بچیانو په زړونو کی ژوندی دی.‌ روح دی ښاد او جنت دی ځای وی.

ادامه خواندن به یادبود یکی از قهرمانان ملی واقعی افغانستان : داکتر ناصر اوریا

پیشگفتار از دانشمند محترم پروفیسور دکتور سرور مولایی درباره کتاب امثال و حکم دری و پشتو» تألیفات آقای دکتر شهرانی

بی‌گمان هر خوانندۀ فارسی‌زبان از تاجیکستان تا ایران، در این مجموعه مقدار معتنابهی از امثال و حکم رایج در جامعۀ خود را پیدا می‌کند و به‌تعداد دیگری که برای او تازه‌گی دارد بر می‌خورد. همانگونه که در موارد متعدد شواهد شعری از شاعرانی چون حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی، حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی و حکیم نظامی گنجوی و حکیم سنایی غزنوی و مولانا جلال‌الدین محمد بلخی و افصح‌المتکلمین سعدی و لسان‌الغیب خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی و صائب تبریزی و بیدل دهلوی و اقبال لاهوری را در ذیل امثال و حکم خواهد خواند و گاه صورتی را که در این کتاب آمده است با آنچه که در جامعۀ او به کار می‌رود صرف‌نظر از اختلاف عبارت یکی خواهد یافت و گاه از یک مثل چند صورت را ذیل یکدیگر ملاحظه خواهد کرد و آنگاه اگر به سر قصه واقف نباشد و فقط به عنوان کتاب «ضرب‌المثل های دری افغانسان همراه با تعابیر و حِکم» توجه کند، تعجب او بر انگیخته خواهد شد که به جای خود میمون و مبارک است. 

ادامه خواندن پیشگفتار از دانشمند محترم پروفیسور دکتور سرور مولایی درباره کتاب امثال و حکم دری و پشتو» تألیفات آقای دکتر شهرانی

سایه اندیشه‌های خیام بر ترانه‌های بابا طاهر عریان : استاد پرتو نادری

 محتوای ترانه‌های بابا طاهر آمیزه‌ای است از عرفان، عشق، اندوه مرگ، ناپایداری زنده‌گی و جهان، پند و اندرز. 

عرفان و عشق را که از میان برگیریم دیگر همه‌اش در دایره همان اندیشه‌هایی قرار می‌گیرند که به‌نام اندیشه‌های خیامی یاد می‌شوند.

زبان ترانه‌هایش چنان ساده، روان و دل‌نشین است که از روزگار شاعر تا امروز به مانند ترانه یا دوبیتی‌های عامیانه در میان مردم با سرود و تغنی خوانده می‌شوند.

ادامه خواندن سایه اندیشه‌های خیام بر ترانه‌های بابا طاهر عریان : استاد پرتو نادری

اندیشه های خیام در سروده های رودکی : استاد پرتو نادری

اگر بخواهیم گذشتۀ اندیشه‌هایی را که خیام در شعر خود پرورده، در شعر شاعران پیش از او مرور کنیم، بی‌تردید رودکی سمرقندی یگانه شاعری است که در اندیشه‌پردازی‌های خود هم‌گونی‌ و یگانه‌گی‌های زیادی و گسترده‌یی با خیام دارد. 

شاد زی با سیاه چشمان شاد 

که جهان نیست جز فسانه و باد

ادامه خواندن اندیشه های خیام در سروده های رودکی : استاد پرتو نادری

دست بى نمك؛ شعر از : مسعود زراب

واى بر دل كه باز تنها شد

بار ديگر شكست و رسوا شد

خشك شد چشمه سار خوشبختى

اشك من قطره قطره دريا شد

بند بندِ وجود در بند است

دل سراپا اسير غم ها شد

ادامه خواندن دست بى نمك؛ شعر از : مسعود زراب

 همراز : شعراز؛ استاد محمد اسحاق ثنا

گنگ و لالم این زمان آواز را گم کرده ام

مرغ بی بال و پرم پرواز را گم کرده ام 

آرزو های نِکو در نقطه‌ی آغاز ماند

آمد انجامم فراز آغاز را گم کرده ام

برده اند از یاد پاها شیوه‌ی رفتار را

ادامه خواندن  همراز : شعراز؛ استاد محمد اسحاق ثنا

بیا ای هموطن : شعراز بانو صالحه واهب واصل

بیا ای هموطن تــــــا همــــــدل و همیـــــار هم گردیم

به وحدت دست هم گیریم و هم غمخوار هم گردیم

 زنیم با مشت سنگینی به روی دشمن میهن

انیس و مونس هم  یار و خدمتگار هم گردیم

ادامه خواندن بیا ای هموطن : شعراز بانو صالحه واهب واصل

آهو شدم ؛ شعر از : خانم نیلوفر ظهوری (راعون)

آهو شدم تمام بیابان پلنگ شد

ماهی شدم سراسر دریا نهنگ شد

با صد شکنجه از قفس خود برون شدم

تا پر زدم نصیب وجودم تفنگ شد

ادامه خواندن آهو شدم ؛ شعر از : خانم نیلوفر ظهوری (راعون)

   زبان دری یا فارسی ؟- نوشتهء : میرعنایت الله سادات

مدتهاست که سلسلۀ از اظهارات ناشیانه پیرامون محل پیدایش و رشد زبان دری در رسانه های اجتماعی انعکاس میآبد.ازآنجائیکه توجه به زبان و فرهنگ ، همچنان محافظت هردوی آن جهت ارث گذاری برای نسل های آینده ، وظیفۀ هر انسان است. این قلم لازم می بیند تا مطالب ذیل را بخاطرروشن شدن واقعیت ها ، توأم با ارائۀ یک سلسله مستندات تقدیم نماید. 

   خوانندگان این نوشته ، حتما” ازطریق رسانه ها آگاهی یافته اند که بعضی بی خبران با بکاربرد نام ” زبان دری ” موافق نبوده وبکاربرد آنرا جزء از”توطئه”های رژیم شاهی دراواسط قرن بیستم میدانند. آنها ادعا مینمایند که فارسی نام زبان ما بوده ونمی بائیست نام کتب درسی ازفارسی به دری تغیر میکرد. همچنان ازاعضای لویه جرگۀ قانون اساسی سال 1964 انتقاد مینمایند که چرا اصطلاح زبان دری را در قانون اساسی افغانستان مندرج ساخته اند.این منتقدین استدلال مینمایند که قبل ازین تغیرات ، دولتهای افغانستان همیشه کلمۀ ” فارسی” را بکار می گرفتند وهیچگاه اصطلاح ” دری ” را استعمال ننموده اند .

ادامه خواندن    زبان دری یا فارسی ؟- نوشتهء : میرعنایت الله سادات

خوبان ؛ فرهنگ : نوشتهء نذیر ظفر

فر هنگیان و هنر مندان در تمام جوامع بشری در جملهٔ خوبان جامعه بشمار می آیند و سر ما یه های معنوی جامعه بشری محسوب میگردند.
از جمله این خوبان و دلباخته گان فرهنگ که عمر عزیزش را صرف خدمات فرهنگی نموده یکی هم محترم داکتر فیض الله ایماق است.

ادامه خواندن خوبان ؛ فرهنگ : نوشتهء نذیر ظفر

الماس‌پاره‌های دانش و فرهنگ این سرزمین این سو و آن سو پرتاب شدند : استاد پرتو نادری

باری جایی خوانده بودم یا از دوستی شنیده بودم که الماس« کوه نور» پیش از آن که به دست غارت‌گران اورنگ نشین برسد، مال خانوادۀ تهی دستی بود در یکی از دهکده‌های دور هند خانواده کودکی داشت و آن کودک روزها وشب‌ها با « کوه نور» بازی می کرد. نه کودک و نه هم پدر و مادر می دانستند که چه گنج گران‌بهایی را در اختیار دارند. کوه نور با دستان کودک گاهی به این گوشه و گاهی به گوشۀ دیگر خانه پرتاب می شد. کوه نور برای آن خانواده ارزشی بیش از این نداشت که کودک‌شان با آن بازی کند. 

ادامه خواندن الماس‌پاره‌های دانش و فرهنگ این سرزمین این سو و آن سو پرتاب شدند : استاد پرتو نادری

فرهنگ جنگ ؛ شعر از : مسعود زراب

فریاد می کشیم که از جنگ خسته ایم

ما از حضور لشکر بی ننگ‌ خسته ایم

فرهنگ جنگ خانه ی ما را خراب کرد

از نحوه کار و شیوه ی فرهنگ خسته ایم

پر چالش است تخته ی شطرنج روزگار

از بازی سیاست و نیرنگ خسته ایم

سنگ‌ نفاق بر سر ما خورده سال ها

ما سر شکستگان همه از سنگ خسته ایم

ادامه خواندن فرهنگ جنگ ؛ شعر از : مسعود زراب

 دیـــــوار : شعراز استاد خلیل الله خلیلی ارسالی داکتر صبورالله سیاه سنگ

همه مشت خار گشتم که زنی شرارم امشب

به هوا دهی، فشانی همه‌ جا غبارم امشب

همه دام‌ها گسستم، همه بندها شکستم

زجهان و جان برستم که کنی شکارم امشب

چو شکسته آن درایم که زکاروان جدایم

همه سوزم و نوایم که بری به کارم امشب

ادامه خواندن  دیـــــوار : شعراز استاد خلیل الله خلیلی ارسالی داکتر صبورالله سیاه سنگ

قدر استاد سخن لطیف ناظمی را بدانیم : دکتور ملک ستیز

یکی از ستاره های درخشان هنر و ادبیات کشور ما استاد لطیف ناظمی است. استاد ناظمی، ترانه‌سرا، شاعر، پژوهشگر ادبی، شخصیت عالی اکادمیک و تحلیل‌گر حوزه تاریخ و ادبیات فارسی است که نظیرش را نداریم. من یکی از شنوندگان جدی برنامه های هنر و ادبیات رادیو و سپس تلویزیون در دهه های ۵۰ و ۶۰ بودم.

به هنر و ادبیات بسیار دل‌بسته بودم و به عنوان یک نوجوان از بهترین برنامه های هنری و ادبی آن دوران لذت بی‌پایان می‌بردم. همین حالا این نوستالژی مرا همراه با خود به آن دوران خاطره‌انگیز می‌کشاند. استاد ناظمی با آمدن در عرصه رسانه، تحول بنیادی را بر پا کرد. متن‌ها معنا بیش‌تر پیدا کردند. نقد جان گرفت، پژوهش در ادبیات و هنر رخنه کرد و تلفظ و ادا های گویندگان و هنرمندان بهبود یافت. شعر و تصنیف در موسیقی هنجارمند شد و تخصص‌گرایی در رسانه‌های افغانستان ترویج و تعمیم یافت.

ادامه خواندن قدر استاد سخن لطیف ناظمی را بدانیم : دکتور ملک ستیز

ای خاک من! خاکت شوم : سمیع حامد

ای خاک من! خاکت شوم، تو خاک و خاکستر شدی

از خشکمغزی های ما، در خون و اشکت تر شدی

گویا جهان از ما نبود، دنیا تماشا کرد و رفت

این آسمان از ما نبود، تا پر زدی پرپر شدی

ادامه خواندن ای خاک من! خاکت شوم : سمیع حامد

سرخابی شاعر خوش قریحه ی ما : داکتر فیض الله ایماق

محمد یونس فرزند محمد صدیق سرخابی در سال 1303 هش در شهر کابل در گذر قاضی فیض الله مشهور به (کوچه قاضی) تولد یافته درشعر سرخابی تخلص میکرد.وی تحصیلات ابتدایی وثانوی خود را تا صنف اا درلیسه ی استقلال ادامه داده ونسبت به بعضی معاذیر موفق نشد تحصیلات عالی را در کابل تکمیل بدارد. وی بعداز اینکه در سال 1341 به پول شخصی خود از اکثر ممالک اروپایی دیدن کرد، در سال 1344 جهت تحصیلات عالی در رشته ی علوم اجتماعی عازم فرانسه گردید .

ادامه خواندن سرخابی شاعر خوش قریحه ی ما : داکتر فیض الله ایماق

« باختری سایب شاید ده مرمر باشن» : رحیم ابراهیم

سال ۱۳۶۴ یا ۶۵ بود که به کابل رفته بودم. چندی روزی از روی ناچاری- میسر نشدن پرواز به میمنه- در آنجا پاییدم. روزی به دکان همدرس مرحومم محمد ایوب -از اندخوی- رفتم. او در یک دکان تولیدات آهنگری «نیم‌وقته» کار می‌کرد. با او قرار گذاشتم که به دیدن همدرس دیگرِ ما (گل احمد یما) برویم. او را دریافتم و قرار شد که به دیدن «واصف باختری» برویم.  استاد واصف باختری، در اتحادیۀ نویسندگان افغانستان،‌ مدیر مسؤل مجلۀ‌ ژوندون بودند. به دفترش در شهر نو رفتیم. آجا نبودند. یما از کسی سراغش را گرفت. آن شخص گفت: « باختری سایب شاید ده مرمر باشن»

گل احمد یما، آنجا را دیده بوده است. از مسجد حاجی یعقوب به دست راست پیچیدیم. چند دکان آنسوترک، بر سرِ دکانی نوشته شده بود. «به رستورانت مرمر خوش آمدید». 

ادامه خواندن « باختری سایب شاید ده مرمر باشن» : رحیم ابراهیم