یادواره یی برای استادم، استاد محی الدین شبنم غزنوی، برای بچههای دارالمعلمین که این جا هستند و باور دارم که میخوانند. از دوستان کم حوصلهء خود پوزش می خواهم که با خواندن چنین نوشته هایی میانه یی ندارند.
*** استادم بود، استاد محیالدین شبنم که ما شاگردان او را بیشتر به نام استاد شبنم و گاهی هم به نام استاد شبنم غزنوی یاد میکردیم. نیکومردی بود، مهربان، درست مانند یک پدر مهربان. به آرامی سخن میگفت. آرام و متفکر گام برمیداشت. سیمای باشکوهی داشت و صدایی لبریز از صمیمیت.
در بهار 1347خورشیدی آنگاه که به دارالمعلمین اساسی کابل راه یافتم، همهچیز در نظرم جلوهی دلانگیزی داشت.
بچههای آمده از چهارگوشهی افغانستان، مکتب ما را به افغانستان کوچک؛ اما باشکوهی بدل کرده بودند. بچههای درسخوان، بچههای خوب، بچههای برگزیده شده از هر ولایت. گاهی بچههای سیاسی، انقلابی، استدلالی و جدلی. تا به کانتین میرسیدیم و در بدل یک قیران (پنجاه پول) یک چاینک چای میگرفتیم، بحثها آغاز میشدند، کسانی در پیوند به ولایت خود به دیگری چیزهایی میگفت و کسانی هم انبان دانشهای سیاسیشان را میگشودند و سخنانشان همه از انقلاب بود و سرنگونی نظام شاهی! ادامه خواندن یادواره یی برای استادم، استاد محی الدین شبنم غزنوی : استاد پرتو نادری
دسته: فرهنگ و ادبیات و هنر
غلام شاه سرشار شمالی (روشنی) : نوشته – جمال آرزو
اينبار يكي از پيشكسوتان عرصه ژورناليزم كشور را به معرفي ميگيرم غلام شاه سرشار شمالی (روشنی)فرزند
بابه صاحب دانشمند ، نويسنده ، شاعر ، ژورناليست ، و مفسر سياسي كشور در سال ١٣٠٩ در گذر ملتاني شهر
چهاريكار مركز ولايت پروان به جهان آمده در ليسه حضرت نعمان رح و تعليم تربيه كابل دانش آموخت ،
سفرهايي به كشورهاي انگلستان، شوروي ، عراق، هندوستان و جاپان داشت .
در سال ١٣٣٦ آموزشگاه ژورناليزم و در سال ١٣٤٢آموزشگاه عملي راديو ژورناليزم را در لندن به فرجام رسانيد و سپس به ترتيب عضو تبليغات جهانگردي ، عضو ادره جوايز و نشرات ، مدير مسوول روزنامه انيس ، مدير مسؤول روزنامه پروان ، مدير كارمندان وزارت مطبوعات ، مدير برنامه هاي خارجي راديو افغانستان ، مدير اداره هنر وادبيات ، مدير كل اداره اطلاعات راديو ، معاون روزنامه اصلاح ، مدير مسؤول روزنامه بيدار ولايت بلخ در سال ١٣٥٠ دو باره مسؤول هنر و ادبيات ، مدير كل برنامه هاي راديوي افغانستان ، معاون روزنامه اصلاح ، معاون روزنامه انيس ، نخستين نگارنده مسؤول جمهوريت پس از پيروزي نظام جمهوري و سپس باز هم معاون روزنامه انيس بود در سال ١٣٥٧ باز نشسته شد. ادامه خواندن غلام شاه سرشار شمالی (روشنی) : نوشته – جمال آرزو
آمیب شناسی مافیای قومی : استاد پرتو نادری
در آن دهکدۀ زیبا، در جرشاهبابا، همین که به صنف هفتم رسیدم؛ مانند آن بود که دستم به آسمان رسیده است. در میان کتابهای تازهیی که به ما دادند، کتابهای فزیک، کیمیا و بیولوژی برای ما بسیار نا شناخته بودند و نمی دانستیم که این کتابها از چه چیزهایی بحث میکنند. ما دهاتی بچههای ساده، هرچند تا آن هنگام چیزهای زیادی میدانستیم. مثلا می دانستیم که چگونه پرندهیی درچگونه جایی آشیان می آراید و چند تخم میگذارد! می دانستیم که از پشت سر اسب باید به احتیاط بگذریم تا لگدی حوالۀ مان نکند. می دانستیم که اگر خروس شامگاهان بانگ زند، شگون بد دارد و باید سرش بریده شود. بسیار خوشحال هم می شدیم که کدام خروس بخت برگشته شامگاهی بانگ زند! یاد گرفته بودیم که شامگاهان نباید از روی انبار خاکستر بگذریم چون جُندُکها (جنها) آنجا خانه دارند. وقتی نان میخوردیم باید بسم الله میگفتیم تا سیر شویم. گفته بودند که اگر بسم الله نگوییم، شیطان در کاسه شریک میشود. میدانستیم جایی که جغد آشیانه سازد، آنجایگاه به ویرانه بدل میشود. شنیده بودیم که اگر قصاب زیاد شود گاو حرام میشود. شنیده بودیم که سنگ پشت، یا به گفتۀ مردم سنگ بقه روزگاری ترازو کشی بوده که به گفتۀ مردم ترازو می زده و بعد خداوند آن دو کفۀ ترازو را بر پشت و شکم اش قرار داد تا مسخ شود وبه پند و عبرت جهانیان بدل شود تا کسی دیگری را نفریبد! ادامه خواندن آمیب شناسی مافیای قومی : استاد پرتو نادری
آموزش مهارتهای تكنيكی رسانهای برای ۱۲۰ بانوی دانشجو تکمیل و از خانه فیلم رویا فارغ گردیدند
روز پنج شنبه بیست و نهم حمل طی مراسمی ۱۲۰ دانشجوی (مهارتهای تکنیکی رسانه ای) به جامعه رسانه معرفی شدند در این برنامه فلم مستندی از مجموعه کارها، چگونهگی روش تدریس و نمونههای کاری دانشجویان نمایش داده شد. در ادامهی برنامه آقای فاضل سنچاركی معین نشراتی وزارت اطلاعات و فرهنگ، آقای عالم فرهاد رییس دانشکدهی هنرهای زیبا،آقای عزیز رویش رییس مکتب معرفت، خانم مریم ساحلی مدیر بخش زنان در اقتصاد، خانم حدیثه انوری از دانشجویان و رویا سادات رییس خانه ی فلم رویا صحبت نمودند، سپس پس تقدیر از اساتید دو دور و نشر نمونههای کاری کارآموزان، تصدیق نامههای شان اهدا گردید.این برنامه ازطرف خانه فلم رویا در سالون دیپارتمنت سینما– دانشکده هنرهای زیبا، پوهنتون کابل برگزار شد.

“خانه فلم رویا” به هدف بلند بردنِ سطح کیفی مهارتهای تکنیکی رسانهای، رشدِ ظرفیتها، ایجاد اشتغال برای جوانان، به ویژه بانوان؛ در دو دوره آموزشِ مهارتهای تکنیکی– رسانهای را برای (۱۲۰) تن از بانوان جوان در چهارچوب آکادمی “RFH” برگذار نمودهاست. طی این دورهها که بیشتر بصورت عملی بوده؛ دانشآموزان در بخشهای مختلفی از مهارتهای تکنیکی رسانهای؛ مانند عکاسی، فیلمبرداری، ویرایش– تدوین، طراحی گرافیک، گرافیک تصویری، نورپردازی، رنگ آمیزی، و ترکیبِ صدا آموزش دیدهاند ودر این دو دورِ اول دانشجويان دانشکده های ژورناليزم، هنرهای زيبا، كمپيوتر ساينس و انيستيتوت هاي هنر شركت نموده بودند. ادامه خواندن آموزش مهارتهای تكنيكی رسانهای برای ۱۲۰ بانوی دانشجو تکمیل و از خانه فیلم رویا فارغ گردیدند
شمس النهار و میرزا عبدالعلی! – پرتو نادری
درافغانستان از محمود طرزي چه در زمينۀ مطبوعات و چه در زمينۀ ادبيات با حرمت فراوان ياد مي شود. شماري از پژوهشگران عرصۀ مطبوعات از او به حيث پدر مطبوعات نوين كشور ياد كرده اند. اين امر گاهي در ميان نسل جوان اين توهم را به وجود آورده است كه گويا مطبوعات در افغانستان با محمود طرزي و نشريۀ او سراج الاخبار افغانيه به سال 1911 ميلادي آغاز شده است. در حالي كه نخستين نشريه در افغانستان به سال 1873 ميلادي به دوران امير شير علي خان بر مي گردد و اين زمانياست كه در شهر كابل نشريۀ «شمس النهار» در شانزده صفحه به قطع كوچك به نشرات آغاز کرد. در پیوند به مدير مسوُول شمس النهار ديد گاههاي گوناگوني وجود دارد شماري اعتقاد بر اين دارند كه مدير مسوُول آن قاضي عبدالقادر پشاوري بوده است كه به گفتۀ بعضي از پژوهشگران در ميان شهريان كابل به قادرو شهرت داشته است. مير غلام محمد غبار در تاریخ خود، افغانستان در مسير تاريخ نيز از او به لقب قادرو ياد كرده است. ادامه خواندن شمس النهار و میرزا عبدالعلی! – پرتو نادری
یادی از غنی نسواری روایتی از کاکه های کابل٬ غنی نسواری کیست؟ : وحدت الله درخانی
تقریباً یک قرن و نیم پیش در خانوادۀ عبداللطیف خان باشندۀ بالا حصار کابل، طفلی بدنیا آمد که آوازۀ آن هنوز در کوچه ها، خانه ها و جمعیت های خاص و عام بر سر زبان هاست، در جوانی در قطار کاکه های کابل و در ایام پیری یکی از فقیر مشربان شهر به حساب میرفت. عبدالغنی مشهور به غنی نسواری در آوان جوانی یکی از کاکه های چوک کابل بشمار میرفت. وی چپن و دستار ابریشمی ساخت چنداول و کمربند و شال شانه یی «خلیل خانی» و «پتگی» نوع دیگر « شال های موره دوزی» را می پوشید. در آن زمانه ها کسی که در جمعیت ویا مسلک کاکه ها داخل میشد، وظیفۀ او حفظ حیثیت محله و معاونت با کوچه گی ها بود. غنی از آن جوانان بود که به بیوه زنان، بچه های یتیم و بی سرپرست کوچه و دوستان بی بضاعت خود از معاونت های مادی دریغ نمیکرد. برای اینکه از عهدۀ این همه مصارف برآید، لازم بود چشمۀ عایداتی داشته باشد. ادامه خواندن یادی از غنی نسواری
روایتی از کاکه های کابل٬
غنی نسواری کیست؟ : وحدت الله درخانی
مؤسس شعبۀ تیاتر در فاکولتۀ هنرهای زیبای پوهنتون کابل کیست؟…نوشته: دکتور عنایت الله شهرانی
در یکی از صفحات اجتماعی ( فیسبوک ) مناقشۀ و مناظره جوانان محترم و آگاه وطن در بارۀ اینکه شعبۀ تیاتر فاکولتۀ هنرهای زیبا را که تأسیس کرده است٬ آغاز گردید. یکی میگفت که شعبۀ مذکور و شعبات موسیقی و تعلیم و تربیۀ هنر را داکتر شهرانی تأسیس نموده است، دیگر میفرمود که داکتر نعیم فرحان دیپارتمنت تیاتر را ایجاد کرده است.
البته قابل خورسندی است که جوانان هوشمند وطن علاقه زیاد به هنر های زیبا دارند و میخواهند حقیقت را بدانند٬ موضوع باید هویدا گردد، ورنه اینهم درد سر به آینده گان و نویسنده گان تاریخ پوهنتون کابل خواهد شد.
چند سطر که عبارت از حقایقی میباشد که دروغ در آن نیست، فقط حضور حضرت پروردگار را در نظر گرفته، با صدق گفتار همه توضیح داده میشد، هر آنچه در این چند صفحه تحریر میگردد بقلم شخص خودم هنایت الله شهرانی میباشد و در همه گفتار و تاریخ تأسیس شعبۀ تیاتر مسؤل میباشم.
پیش از اینکه در سال (1976م) جهت تحصیلات عالی در رشتۀ تعلیم و تربیۀ هنر به امریکا بروم، یک سال پیش از آن پروفیسور استاد میر حسین شاه رئیس فاکولتۀ ادبیات و علوم بشری دو شعبۀ نقاشی و هیکل تراشی را در فاکولتۀ مذکور بنام شعبۀ هنرهای زیبا تأسیس نمودند که بنابر دعوت پروفیسور صاحب میر حسین شاه من نیز در آن مجلس حضور داشتم.
بوقت تحصیل در کنار شعبات موسیقی و تیاتر و مهندسی درس میخواندم و هر روز بدان فکر بودم که کی باشد این دیپارتمنت ها را ما در کابل داشته باشیم. ادامه خواندن مؤسس شعبۀ تیاتر در فاکولتۀ هنرهای زیبای پوهنتون کابل کیست؟…نوشته: دکتور عنایت الله شهرانی
منان ملګری د افغانستان د تیاتر، سینما، ډرام او تمثیل غوره استاد : م -یوسف هیواددوست
د تنکي ځلمیتوب بې غمه وختونه یې تېرول ، له تمثیل او تیاتر سره مینه درلوده ، او همدغې مینې د هغه پښه د وخت راډیو افغانستان ته راکش کړه .زه ( هیواددوست )هغه وخت نوی د کوچنیانو له پروګرام څخه د راډیو یو شمېر نورو خپرونو ته ورمعرفی شوی وم چې د وظیفوي ارتباط له کبله د پښتو ډرام او داستان په شعبه کې ورسره آشنا شوم .خبرې یې تل په موسکا او ورین تندي کولې .په لاره به ورو ورو روان و خو کتل به یې تل شا او خوا ته ، یوه ږمنز او خوش بویه عطر به تل ورسره ول ، اکثرا به یې ملي جامي په تن وي خو کله به چې په دریشي کې راغی نو ارواښاد استاد فضلي به ورته ویل ( ملګری صیب ! بیا دې ځان ښایسته کړی ، خیریت خو به وي …) .د استاد فضلي او استاد ملګري یوه ځانګړې دوستي وه ، له راډیو د باندې به یې هم سره کتل.یوه ورځ مې ورته وویل (( ملګری صیب ! تا پرون کیسه وکړه چې کوم باغ کې مو پاچا ظاهر خان ناڅاپي ولید ، ولې موږ له ځان سره نه بیایئ ؟ ) هغه راته وویل (( وخت یې راځي چې ته هم زموږ ډله کې شامل شي …)) او رښتیا کله چې زما قرارداد په رسمي توګه وشو ، او په عمر هم لږ برابر شو نو بیا به ټول په ګډه مېلو او نندارو ته تلو .تل لکه یو مشر پر خپلو همکارانو مهربانه و .خدای تعالی ورته یو ځانګړی استعداد ورکړی و ، د اړتیا په وخت کې به یې په لږ وخت کې د راډیو لپاره یو پرله پسې داستان ولیکه ، او یا به یې په یو ساعت کې د راډیو د جمعې د شپې ډرام ولیکه .په ډایرکټ ، رژې ، او پرودیوس کې غوره او چټک و . د ستیژ پر سر پر خپل رول او ټول ستیژ حاکم و .کله خو به داسې شو چې له خلکو ډک تالار کې به یې د ستیژ پر سر پرته سکریټ او لیکنې سم دلاسه یوه تمثیلي پارچه او یا ډیالوکونه جوړ کړل .د راډیو د ژوندیو پروګرامونو ( تمثیلي ) په وړاندې کولو کې هم همدغه راز بریالی و . د تمثیلي پارچو ښه لیکوال و .له دې برسېره غوره لنډې کیسې او خواږه شعرونه به یې ویل . انقلابي جذبات یې درلودل ، په شعرونو او داستانونو کې یې قهرمانان دهېواد بې وزلي خلک ول.ژبه یې مخامخ ، تنده خو دوستانه وه .انتقادي اړخ یې پیاوړی و .چاپلوس نه و ، او نه د کوم مقام او چوکۍ علاقمند .
ملګری صیب د ځینو ټلویزیوني فلمونو او سریالونو سناریو هم لیکلې چې په دې ډله کې د ( کونډې ځوی ) د سریال په لیکلو کې له څو تنو نورو لیکوالو سره ګډ کار وکړ .هغه د ملت د بیدارۍ لپاره د سر په بیه کار وکړ خو له بده مرغه چې دولتونو او حاکمانو هغسې چې لازمه وه د هغه ژوند و نه ژغوره او په پای کې له دې فاني نړۍ څخه یې د تل لپاره سترګې پټې کړې . الله دې ښه جنتونه ورکړي .
هیله ده د افغانستان د راډیو ټلویزیون او افغانفلم عمومي ریاست د یو تمثیلي کورس تاپیا وکړي چې د ارواښاد استاد منان ملګري په نوم وي او هر کال به شامل خدمت ممثلینو ته اظافه مسلکي زده کړه ورکوي . ( یوسف هیواددوست ـ له ډنمارک څخه د افغان غږ راډیو یې مجله )
سوگند من همان است که بود : داکتر دنیا غبار
“دب اکبر , شب دوست کودکی ام
در مشرق زمین , و در نقرابی آسمان
من خواب یا بیدار , تو آزاد و استوار
همه شب همراز افکارم بودی …
زیر لحاف دست دوخته ای مادر م
بر چهارپایی دست ساخته ای کشورم
روی بام کاهگلی خانه گمشده ام
در شرق زمین , دب اصغررا میجستم
با خود میگفتم هر جا روم , ادامه خواندن سوگند من همان است که بود : داکتر دنیا غبار
نگذارید ، منار جام به سرنوشت منار چکری گرفتار آید: پرتو نادری
تاریخ باستان شناسی افغانستان روز بیست و هفتم جون دوهزار و دو میلادی را به حیث یك روز مهم و پر افتخار به حافظه خواهد داشت.
سازمان آموزشی و علمی – فرهنگی وابسته به سازمان ملل متحد، یونسكو در همین روز منار جام را در نشستی كه در شهر بوداپست مركز مجارستان راه اندازی شده بود در فهرست آثار مهم جهان ثبت كرد . این نشست كه به وسیلۀ دانشمند كشور هنگری« Tamas Fejerdy » گرداننده گی می شد، در آن افزون بر منار جام هشت اثر و ساحۀ فرهنگی دیگر از كشور های آلمان، مصر، هنگری، هند، ایتالیا و مكسیكو نیز در فهرست آثار فرهنگی جهان اضافه گردید.
اساساً افغانستان به سال 1982 میلادی از یونسكو خواسته بود تا منار جام در غور ، تندیس های بودا در بامیان ، حوزۀ باستانی آی خانم در تخار و ساحۀ باستانی شهر هرات را در فهرست آثار فرهنگی جهان جای دهد.
از آن شمار منار جام نخستین اثر فرهنگی افغانستان است كه در آن نشست به حیث یك اثر فرهنگی جهانی پذیرفته شد.
در پیوند به تندیسهای بزرگ بودا دیگر سخنی و تقاضایی وجود ندارد برای آنكه درماه مارچ سال 2001 میلادی طالبان با استفاده از انبوه مواد منفجره و شلیك سلاحهای ثقیل آن دو تندیس بیمانند جهان را در فهرست فاجعۀ فرهنگی خویش ثبت كردند. ادامه خواندن نگذارید ، منار جام به سرنوشت منار چکری گرفتار آید: پرتو نادری
سیلاب ویرانگـر کابل : پروفیسرداکتر عبدالواسع لطیفی
چنان سیلابی سرازیر شد برگرد و نواح کابل
که نه درکلبه ها، در ودیوارماند ونه درباغ شاخچۀ گل
نعره کنان می غلتید آبهای سرکش ز هر کوه و کمر
تلاش مردم به مهارکردن چنین سیلاب بود بی اثر
ادامه خواندن سیلاب ویرانگـر کابل : پروفیسرداکتر عبدالواسع لطیفی
دمی با نجم العرفا حیدری وجودی از پیش قافله داران عرفان اسلامی در خرگاۀ سبز عشق و کوچه باغ های غزل هایش( قسمت هفتم) : مهـر الدیـن مشـید

گفتنی است، حیدری شاعر شعر سفید، شعر آزاد گونه است که در دهۀ سی شمسی، پس از نشر مجموعۀ هوای تازهازشاملو ظهور پیدا کرد . در این شعر بصورت عموم وزن عروضی رعایت نشده؛ اما آهنگ و موسیقی در آن نمود دارد و بیرون از اوزان نیمایی است. شماری ها بدین باور اند که شعر سفید بعد از عصر ترجمۀ شعر اروپایی در کشور بوجود آمده است. پس از شعر سفید، نوعی چهار پاره سرایی رایج یافت . چهار پاره سرایی در ایران بعد از انقلاب مشروطیت بوجود آمد و اما در افغانستان بعد از دهۀ چهل هجری بوجود آمد؛ هرچند در اصول با شعر کلاسیک همخوانی دارد و اما بعد از فروریزی دیوار های وزن عروضی به وسیلۀ نیما، در سروده های بسیاری شاعران رخ بنمود. چهار پاره ها در واقع دو بیتی های منظم اند که مصرع های اول با مصرع های دوم و چهارم هم قافیه نیستند و از نگاۀ وزن هم وزن هستند. یک نمونه از چهار پارۀ لطیف ناظمی دیگر زسنگ ساحل تالاب چشم من مرغابی خیال تو پرواز می کند در آسمان غربت بیگانه های دور سیمرغ یادها سفر آغاز می کند چهار پاره سرایی در واقع راه شعر افغانستان را به اوزان آزاد عروض که مبتکر آن نیما یوشیچ بود، کشاند و نیما ساختار های قرار دادی گذشتۀ وزن عروضی یا وزن کمی را شکستاند و با ایجاد انقلاب در وزن عروض شعر فارسی را وارد ادامه خواندن دمی با نجم العرفا حیدری وجودی از پیش قافله داران عرفان اسلامی در خرگاۀ سبز عشق و کوچه باغ های غزل هایش( قسمت هفتم) : مهـر الدیـن مشـید
زادروز حکیم عمرخیام : پـرتـو نـادری
زادروز حکیم عمرخیام را 28 ثور یا اردیبهشت 427 خورشیدی نوشته اند. او با معدود چهارگانی یا رباعیهای خود یکی از نام آوران شعر پارسی دری است. او رباعی یا چهارگانی را با فلسفه آمیخت و آن را قالب مناسبی یافت برای بیان اندیشههای حکیمانه و فلسفی خود. البته رباعیهای شیخ الرییس ابوعلی سینای بلخی، شیخ ابوسعید ابوالخیر، خواجه نصیرالدین محقق طوسی نیز آمیخته با فلسفه و حکمت است؛ اما خیام در این زمینه با گامهای بلندتر از دیگران راه زده است.
*
امام فخری رازی، نجم الدین رازی و جوینی از نخستن نویسندهگان و دانشمندانی اند که رباعی هایی را به نام عمرخیام در آثار خود ثبت کرده اند. چنان که نجمالدین رازی، ضمن آن که دو رباعی منسوب به خیام را در کتاب خود مرصادالعباد ( تالیف 620) می آورد، خیام را دهری و سرگشته میخواند. او آن جا که در پیوند به سلوک صوفیانه سخن میگوید و باور دارد که ثمرۀ نظر ایمان است و ثمرۀ قدم عرفان، از اهل فلسفه این گونه یاد می کند: « بیچاره فلسفی و دهری و طبایعی که از این دومقام محروم اند و سر گسته و گمگشته تا یکی از فضلا که به نزد ایشان به فضل و حکمت و کیاست معروف و مشهور است، و آن عمر خیام است، از غایت حیرت در تپۀ ضلالت او را از این جنس بیتها می باید گفتن و اظهار نا بینایی کردن:
در دایره ای کامدن و رفتن ماست
او را نه بدایت، نه نهایت پیداست
کس می نزد دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن زکجاست ادامه خواندن زادروز حکیم عمرخیام : پـرتـو نـادری
به استقبال از سالروز ولادت عمـر خیام : دکتور احمد علی کریمی
عمر خیام در فلسفه و علم از مفاخر و گنجینه های بزرگ علمی وادبیات جهان است.پایگاه علمی حجته الحق عمر خیام درفلسفه،ریاضی، ستاره شناسی به مراتب فراتر از ادبیات است ولی رباعیات او از شهرت بی نظیر در جهان برخوردار است وبه تمام زبانهای زنده دنیا ترجمه گردیده است. ادوارد فیتر جرالد نویسنده مشهور انگلیسی با ترجمه رباعیات عمر خیام شهرت جهانی کسب نمود. والنتین ژوکوفسکی شاعر و نویسنده نامدار وخاور شناس روسیه خیام را به زبان روسی ترجمه نمود. رباعیات او بدون پیروی از کسی، سبک خاص خود او محسوب میگردد، خیام در رباعیات از ترس تکفیر عالمان زمان و حاکمان وقت دو پهلو صحبت میکرد واز همین سبب در زمان خیام رباعیات او مخفی بود. رباعیات را هرکس مطابق فهم خود تعبیر و تفسیر می نماید، خیام اگر چه روح نا امید داشت اما موحد بود و مخاطب را درباره همه ای امور به تفکر دعوت می نمود. بیشتر متفکرین و شخصیت های برجسته دنیا عاشق و علاقمند به رباعیات خیام است. ولادیمیر پوتین به خیام آنچنان علاقمند است که رباعیات خیام را از جمله آثار نمایید که بروی میز مطالعه آن قرار دارد. نویسندگان ومترجمان معاصر روسیه در تفسیر و ترجمه ادامه خواندن به استقبال از سالروز ولادت عمـر خیام : دکتور احمد علی کریمی
نصرت پارسا تازه گل پر پرشده ئي باغستان هنر : سيما پارسا مادر نصرت پارسا
نصرت پارسا تازه گلی سر براورده در باغستان هنر که زود پر پر شد و رفت ﭘﺎﺭﺳﺎ در شهر رویا ها کابل دیده به دنیا گشود ، درست ﺳﺎﻝ ۱۹۶۹ ﻣﯿﻼﺩﯼ بود ، استعداد ذوق کودکی هایش را با شنیدن موسیقی بزرگان خرابات میکشاند تا به هندوستان رفت و اگاهانه و مسلکی موسیقی را نزد استادان هندی از ﺳﻨﯿﻦ ﮐﻮﺩﮐﯽ اموخت .
ﺑﻪ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺗﺎ اخر ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻫﺶ ۳۵سﺎﻟﮕﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺍﻗﺎﻣﺖ زندگی کرد.
ﻧﺼﺮﺕ ﭘﺎﺭﺳﺎ ﺩﺭﺁﻟﻤﺎﻥ ﺿﻤﻦ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻼﺗﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺷﺘﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ
ﺑﺮﻕ ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺳﺎﻧﯿﺪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺭﻫﺎ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ
ﺑﻄﻮﺭ ﭘﯿﮕﺮ ﻭ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﺍﺯﻃﺮﯾﻖ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻭﺁﻟﺒﻮﻣﻬﺎﯼ ﺟﺪﯾﺪ،
ﺍﺟﺮﺍﯼ ﮐﻨﺴﺮﺕ ﻫﺎ ﻭ ﺷﺮﮐﺖ ﻓﻌﺎﻝ ﺩﺭ ﻣﺤﺎﻓﻞ ﺧﻮﺷﻲ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻧﺶ
ﺳﻬﻤﺶ ﺭﺍ به ﻫﻨﺮﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ میرساند
ﻧﺼﺮﺕ ﭘﺎﺭﺳﺎ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ۸ ﻣﺎﻩ ﻣﯽ ﺳﺎﻝ دو هزار پنج درست روز تجلیل از مقام مادر برای کنسرتی ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻭﻧﮑﻮﻭﺭ ﮐﺎﻧﺎﺩﺍ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﮐﻨﺴﺮﺕ ﺩﺭ ﻫﻮﺗﻞ
ﺍﻗﺎﻣﺘﺶ ﺑﺎ ﺿﺮﺑﻪ ﻣﺸﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﺑﺎﺷﺎﻥ موازنه خود را از دست داد
و ﺳﺮﺵ ﺑﻪ ﭘﻠﻪ ﺯﯾنه خورده بیهوش شد و دیگر چشم نگشود و خاموش شد روح و روانش شاد و یادش گرامی
چه كنم گريه كنم يا نكنم
يا كه فرياد كشم يا نكشم
سينه ام تنگ و دلم پر خون است .
ادامه خواندن نصرت پارسا تازه گل پر پرشده ئي باغستان هنر : سيما پارسا مادر نصرت پارسا
بزرگان فرهنگ وتاریخ را ارج گزاریم… مصاحبه جالب داکـتر عـنایـت الله شهرانی با خانم ذکیه کهزاد
https://www.youtube.com/watch?v=FZVadgj58NU&fbclid=IwAR2oCBxUmOYdJK_SIAXMDft5lkwu4CR85FKKfEkpGiXVyxwOMcvVN6RJFsc
در سوگ استاد یوسف کهزاد : دکتور عنایت الله شهـرانـی
امروز جامعۀ افغانستان یکی از بزرگترین هنرمندان، والاگهر ترین فرهنگیان، از نقاشان بی بدیل، از شاعران شیوا بیان و از نویسنده گان محبوب خود استاد محمد یوسف کهزاد را از دست داد.
استاد محمد یوسف کهزاد از آخرین شخصیت های فرهنگی و هنری یک نسل پیش و از معمرین دوران فعلیه هنرمندان افغانستان بود که موازنۀ دو نسل قبلی و کنونی را منحیث واصل در دست داشت، فقدان او جهانی را در ماتم انداخت، چنانکه گفته اند: مرگ صاحبدل جهانی را دلیل کلفت است.
در طبیعت هر انسانیکه تولد میشود عاقبت وفات می یابد، ولی مرگ یک نقاش نقش آفرین، یک مبتکر و صورتگر بینظیر، دراماتیست و سخنور سخن شناس وطن چون استاد یوسف کهزاد آن هم در غربت سرای امریکا درد جانکاه ایست که نمیتواند به آسانی تکسین یابد. آدم الشعراء رودکی در فوت شهید بلخی گفته بود:
از شمار دو چشم یک تن کم
در شمار خرد هزاران بیش
و شهید بلخی در حیات خود از غمهای دنیا چنین شکوه ها داشت:
اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک بودی جاودانه
استاد کهزاد نیز از درد زمانه و داغ دوری وطن چنین ناله و فریاد سر میدهد:
غیرت بیجای ما یک لحظه مژگان وا نکرد
از الف تا یای مارا مردم فرزانه سوخت
آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد
ادامه خواندن در سوگ استاد یوسف کهزاد : دکتور عنایت الله شهـرانـی
در خیابانهای و کوچههایکه پا میگزاریم ٬ روی خون ریخته هموطن ماست:پرتو نادری
زنده یاد، استاد شریف فایض پس از آن که طالبان بر دانشگاه امریکایی افغانستان هجوم بردند و خون دانشجویانی را برخاک ریختند؛ با گلوی بغض آلودی به رسانهها گفت: ای وای، از دهلیزهای خون آلود دانشگاه گذشتم و روی خون شاگردانم پای نهادم!
گویی یک شهر بدبختی در این جملۀ استاد متبلور شده است؛ اما اینروزها که از هرکوچه و خیابان شهر کابل میگذری بیشتر از هرزمان دیگری چنین صدایی در کاسۀ سرت میپیچد: هشدار که این خیابانهای و کوچهها، خون آباد دموکراسی امریکایی اند، نکند که بر خون همشهریی پا گذاشته باشی!
این شعر را به یاد و خاطرۀ استاد و دوست ارجمند، زندهیاد داکتر شریف فایض به نشر رساندم.
شهامت آن را ندارم
که از خیابانهای شهر بگذرم
و پا روی خون پاکیزهیی بگذارم
که در هر قطرۀ آن
صدباغ سرخ پرپر شده است. ادامه خواندن در خیابانهای و کوچههایکه پا میگزاریم ٬ روی خون ریخته هموطن ماست:پرتو نادری
“آدمهای مشهور دشمنان گمنام دارند” : داکتر صبور الله سیا سنگ
دکتور فطرت در نگاه دکتور اکرم عثمان
برگهای 195 تا 199 کتاب “ناشناس ناشناس نیست” …
سویدن، نهم فبروری 2009
*
سیاسنگ: دکتور صادق فطرت را در یک واژه چه مینامید؟
دکتور اکرم عثمان: آن بزرگوار در نگاه من شخصیت چندبُعدی با عظمت علمی و هنری است. دکتور فطرت این موقعیت بیبدیل را به آسانی حاصل نکرده و برای رسیدن به جایگاه رفیع امروزین هزاران لیلونهار سراپا کار و پیکار را پشت سر نهادهاست، لذا هویتش در یک کتاب نمیگنجد. هنرمندی که در کتاب نگنجد، تلخیصش در یک واژه محال است.
سیاسنگ: آغاز آشنایی؟
دکتور عثمان: دکتور فطرت و من همسن هستیم، اگر تفاوتی در میان باشد، یکی دو سال خواهد بود، اما مطمین هستم اگر عکسهای دیروز و امروز ما را در کنار همدیگر بگذارید، چنان شباهت داشتیم و داریم که “فلک سور” هم نخواهد دانست کدامیک چهار صباح جوانتر است. تصور میکنم در اواخر 1952 یا اوایل 1953 آشنا شدیم. همان وقت در بارهاش میگفتند که یک جوان خوشقریحه از هندوستان آمده و با رادیو همکاری میکند. ادامه خواندن “آدمهای مشهور دشمنان گمنام دارند” : داکتر صبور الله سیا سنگ
آغاز پنجمین سمپوزیوم بین المللی مولانا جلال الدین محمد بلخی در قونیه : ارسالی رحمت الله رواند
سمپوزیوم بین المللی مولانای بلخی با عنوان «حضرت مولانا و مهاجرت عرفانی» با حضور اندیشمندان و محققین مختلفی از کشورهای جهان در شهر قونیه ترکیه آغاز شد.
به گرارش اسپوتنیک به نقل ار آناتولی، پنجمین سمپوزیوم بین المللی مولانا٬ به مناسبت هفتصد و نود و یکمین سالگرد ورود خانواده مولانا جلال الدین محمد بلخی/ رومی به قونیه و با عنوان «حضرت مولانا و مهاجرت عرفانی» با حضور 20 اندیشمند و محقق از کشورهای مختلف جهان از جمله؛ افغانستان، ترکیه، ایران، جمهوری آذربایجان،قبرس شمالی، بنگلادش، بوسنی و هرزگوین در روزهای 4-3 مه 2019 در دانشگاه سلجوق در شهر قونیه ترکیه آغاز شد. ادامه خواندن آغاز پنجمین سمپوزیوم بین المللی مولانا جلال الدین محمد بلخی در قونیه : ارسالی رحمت الله رواند
حیدری وجودی آخرین حلقه از سلسلۀ شاعران عارف : پرتو نادری
اگر سخن به مطلقیت نگفته باشم، استاد حیدری وجودی را میتوان آخرین حلقه از سلسلۀ شاعران عارف در افغانستان دانست.
حالا شاید چنین بزرگوارانی در گوشه و کنار این سرزمین زیست میکنند و با دم گرم عرفانی خویش در پیکرۀ شعر شور و حالت عارفانه می آفرینند؛ اما با دریغ من در زمینه اطلاع و شناختی ندارم.
استاد حیدری و جودی نه تنها در عرفان نظری و عملی جایگاه بلند و ستایش بر انگیزی دارد؛ بلکه شعرهای او خود منبر با شکوهی است که پیوسته از آن پند، اندرز، عشق و بینشهای عارفانه چنان طیفی از نور در دلهای اهل دل راه گشوده است.
این عشق و بینش به ویژه غزلهای او را به چشمهسار گوارایی بدل کرده است. چشمهسار شفاف، سرد و گوارایی در یک تموز داغ. چشمهساری که تا می نوشی، پیوسته می خواهی بنوشی و بنوشی. ادامه خواندن حیدری وجودی آخرین حلقه از سلسلۀ شاعران عارف : پرتو نادری
زندگینامه شادروان باقی جان قایل زاده ( نا بینا ) : امان کبیری
طوریکه خوانندگان محترم آگاهی دارند که در مورد این شاعر مردمی ، انقلابی ، روشن بین و روشن ضمیر چند مرتبه در فیس بوک تذکر داده و به تعداد زیادی از اشعار ناب ایشان را در صفحه خویش نگاشته ام اینک بار دگر در زمینه زندگی ، اشعار و مبارزه آن بطور فشرده یاددهانی می نمایم.
باقی قایل زاده فرزند ملا عبدالله خان در سال ۱۲۹۳ هجری خورشیدی در چنداول کابل پا به عرصه وجود گذاشت ، تحصیلات خصوصی خویش را نزد مامایش میرزا سلطان محمد خان آموخت و بعد به مکتب صنایع تحصیلات ثانوی خود را در رشته قالین بافی و ادبیات فارسی ادامه داده فارغ التحصیل گردید.
باقی جان قایل زاده بعد از ختم تحصیل در همان مکتب صنایع منحیث معلم قالین بافی و رنگ آمیزی شامل خدمت گردیده و به تدریس آغاز نمود .و هم برای مدتی در ریاست انحصار شکر ایفای وظیفه نموده است. ادامه خواندن زندگینامه شادروان باقی جان قایل زاده ( نا بینا ) : امان کبیری
درباره زبان شیرین فارسی دری از هانری ماسه فرانسوی بشنوید: ارسالی علاوالدین پیغور
پروفسور فرانسوی هانری ماسه در جشن متقاعدی اش در دانشگاه سوربن فرانسه چنین گفت:
من عمرم را وقف ادبیات فارسی دری کردم،
و برای اینکه به شما استادان و روشنفکران جهان بشناسانم که این ادبیات عجیب چیست،
چاره ای ندارم جز اینکه به مقایسه بپردازم،
و بگویم که ادبیات دری بر چهار ستون اصلی استوار است :
فردوسی ، سعدی ، حافظ و مولانا …
فردوسی ، هم سنگ و همتای هومر یونانی است
و برتر از او …
سعدی ، آناتول فرانس فیلسوف را به یاد ما می آورد
و دانا تر از او …
حافظ با گوته ی آلمانى قابل قیاس است ،
که او خود را ، شاگرد حافظ و زنده به نسیمی
که از جهان او به مشامش رسیده، می شمارد …
اما مولانا …
در جهان هیچ چهره ای را نیافتم ،
که بتوانم مولانا را به او تشبیه کنم ،
او یگانه است و یگانه باقی خواهد ماند ،
او فقط شاعر نیست ،
بلکه بیشتر جامعه شناس و بویژه روانشناسی کامل است،
که ذات بشر و خداوند را دقیق می شناسد ،
قدر او را بدانید و بوسیله ی او خود را و خدا را بشناسید …
و من اگر تا پایان عمرم دیگر حرفی نزنم ،
همین چند جمله برایم کافی است …چقدر این شعر زیباست…….
باران که شدى مپرس ، اين خانه ى کيست..
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست..
باران که شدى، پياله ها را نشمار…
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست…
باران ! تو که از پيش خدا مى آیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست…
بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست
اين بى خردان،خويش ، خدا مى دانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکيست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست
گر درک کنى خودت خدا را بينى
درکش کنى , کعبه و بتخانه يکيست.
کتاب “ناشنانس ناشناس نیست” – برگهای 200 تا 208 ٬ مصاحبه مرحوم ظاهر هویدا در باره ناشناس : دکتور صبورالله سیاسنگ
هزاران عقده در دل داشت فطرت
[][][][][][][][][][][][][][][][]
ظاهر هـویدا/ جرمنی، 27 و 28 اگست 2009
کتاب “ناشنانس ناشناس نیست” – برگهای 200 تا 208
تشکر که نظر من حقیر و فقیر سراپا تقصیر را در مورد دکتور فطرت عزیز پرسیدید. اول امیدوارم از اضافهگویی من خسته نشوید. دوستان و البته یک تعداد دشمنان هم که خدا کم شان نسازد و زیاد شان هم نسازد، در حصۀ من میگویند “مختصرِ ظاهر هویدا هم از مفصلِ دیگران بیشتر است“. اما باور کنید هر چه بگویم، با کُلیت بازی نمیکنم. من اهل صراحت هستم و میخواهم مشخص صحبت کنم. البته، دو شرط دارم، پیش از آنکه افکارم را در مورد فطرت عزیز خاطر نشان سازم.
شرط اول اینکه نقطهنظرهای من زیر تیغ سانسور روانه نشوند، زیرا کسانی که با من سر و کار دارند و مرا میشناسند، میدانند که من ظاهر هویدا هستم و از قیچی سانسور بیزار و متنفر. در هر موردی که بخواهم، به صداقت و شهامت حرف میزنم. در صحبتهایم ریب و ریا نیست، مصلحت و مصلحتبازی نیست، ساخت و بافت نیست و نمیخواهم باشد. من در پای حرف حرفم نامم را مینویسم و در پای نامم امضا هم میکنم و اگر مهر هم ضرورت باشد، در پای امضا مُهر سنگی هم میگذارم. من عادت دارم که مسئولیت و عواقب حرفهای خود را هم مرد مردانه به دوش میگیرم. ادامه خواندن کتاب “ناشنانس ناشناس نیست” – برگهای 200 تا 208 ٬ مصاحبه مرحوم ظاهر هویدا در باره ناشناس : دکتور صبورالله سیاسنگ
نگاه مختصر به جلوه های شعری و زندگی صوفی عشقری : صنعت بسام
غزلسرایی در چندین دهه بدینسو همان گستره یی را در اختیاردارد که در سده ها پیشین بخصوص سده های هفت تا سیزده اسلامی داشت،از شاعران بزرگی چون ملک الشعرا ء بیتاب ،انور بسمل شاعری در بحر بیکران اندیشه بیدل غرق بود،ملک الشعراء قاری عبدالله ،شایق افندی ،توفیق ،مولوی قربت ومولوی خسته وگروهی دیگری اشعارشان با تفاوت های شهرت بسزایی در میان مردم داشت ؛ولی علاقمندان غزل ،خواسته ها وآرزو های شانرا در سیما و درخشش شعرصوفیانی چون شایق جمال ،استاد نوید،دهقان، باقی قایل زاده ،توفیق وعشقری ویک عده دیگر بیشتر ارضاء میکردند.
و در این میان نگاهی مختصری داریم در مورد زندگی وجلوه های شعری صوفی وارسته صوفی غلام نبی عشقری.
باید یادآ ور شد در مورد صوفی عشقری محترم نیلاب رحیمی تحقیقات وسیع را انجام داده اند واقعا خدمات شایستهٔ این انسان بزرگ قابل تحسین وستایش است.
صوفی عشقری درسال ۱۲۷۱ هجری شمسی در بارانه کابل متولد شده که پدرش عبدالرحیم خان بازرگان از بازماندگان داده شیربازرگان زمان پادشاهی امیرشیرعلی خان که یک مرد جوانمردی بوده.
شیر محمد خان بازرگا ن مشهور به داده شیر پدر کلان صوفی عشقری از «ده بید» سمرقند به کابل آمده در بارانه اقامت گزیده بود در حقیقت صوفی عشقری از اولادهء مهاجرین خطهٔ بخارای بزرگ بوده .
شهرتم باشد اگر چه عشقری کابلی
از بخارایی شریف آبا واجداد من است
عبدالرحیم خان از دو همسر دو دختر و دو پسر داشته ،پسر بزرگش غلام جیلانی وپسر کوچکش غلام نبی مشهور به عشقری است.عشقری در پنج سالگی پدرش ودر هشت سالگی برادرش غلام جیلانی ودر نه سالگی در سال ۱۲۸۰ هجری شمسی از مهر پر عطوفت مادرش جدا میشود وتا آخر عمر تنها وبیکس میماند ومال ومتاع باغ ملک چهلتن وخانه وسرایی بارانه را فدای عشق سوزان معنوی خود میکند وخود چنین میگوید؛ ادامه خواندن نگاه مختصر به جلوه های شعری و زندگی صوفی عشقری : صنعت بسام



