
ژورنالیست و خبرنگار وقتی خریده شد، سنجر سهیل میشود.
پَغْنَه دادن به کاستی های یک ورق متاع فروخته شدهی سنجر سهیل.
بخش اول
تراژدی خودفروشی و قلمِدست فروشی برخی قلم بهدستان ما هم درست مانند ماتمِ خودفروشی و کثافت ۹۵ فیصد مقامات ما در بیست سال پسین بوده است. هرکسی نام آزادی مطبوعات و خصوصی بودن اطلاع رسانی شنید، با لیاقت و بی لیاقت دربی را گُشود تا متاعی فروشد و بهایی فراچنگ آورد. زوردارتر ها معاونین فرعنهی پشتون در ریاست دولت شدند و همانجا ها پوسیدند و جا به دیگری خالی کردند و جز نام چیزی به دست نه آوردند و دیری نه گذشت که نام خود شان بدتر از بینامی شد. پول دارتر ها وزیران نادان شدند و به همین گونه برعکس رشد طبیعی درخت که از ریشه به ساقه و تنه قد می افرازد راساً از فرق به پا میافتادند و نتیجهی چنان افتادن های انحصاری و قومی و تباری و پولی هم آن است که حالا کشور به آن دست و پنجه نرم می کند. اینان و آنان و حالینه ها پیشینه ها همه سزاوار چیز هایی نه بودند که گرفتند. آنان بهترین فراش ها، بهترین قابچی ها، بهترین منتو فروش ها و بهترین حمال ها بوده میتوانستند. چون خود انتخاب کرده بودند که بردهی حاکم قبیله باشند. و پیشه هایی که گفتیم هزاران بار آبرومندتر از احراز چنان مقامات بود. آن هم در بدل واگذاری تمام اقتدار به سالاران قبیلهگرا، اقتداری که هویت و قوت شان در آن نهفته بود.
ناپلیونمیگفت: (خیلی ازکسانیکه فعلاًسمت وزارت مرادارندحقاً بایدیک درشک هچی (بهاصطلاح وطن ماگادیران) ساده باشندوخیلی ازدرشک هچی هاهستندکه کاملاً لیاقت وزارت فرانسه رادارند.)
من این نقل قول ناپلیون را در مقالهیی زیر نام مستعارِ جواد تحت عنوان کرزی فرار کرد؛ نوشتم.
ادامه خواندن به ادامه ء درنگی بر شرمنامهی هشت صبح؛ قسمت اول – دوم وسوم: محمد عثمان نجیب





















