نامه‌یی بیک هنرمند بزرگ : نوشته از؛ دکتورملک ستیز

من در خانواده‌یی بزرگ شده‌ام که هنر در آن همیشه جایگاه محترمی داشته است. به یاد دارم پدر و مادرم زمانی‌که در سال ۱۳۵۶ از کعبه برگشتند، تحفه‌ی جالبی برای‌ما آوردند. آن‌ها یک سیستم پخش موسیقی را که قدرت بالایی در کیفیت صدا و ظرفیت کلان ذخیره‌ی آهنگ‌های موسیقی را داشت برای ما آوردند. این سیستم نرم‌افزار مجهزی داشت که به آن «کارتریج» می‌گفتند. از سوی دیگر دستگاه پر قدرت امواج کوتاه رادیویی داشت. وقتی سیستم FM رایج شد، ما از کیفیت بالای موسیقی لذت می‌بردیم. در خانه‌ی ما سه دسته از هنرمندان شنونده داشتند. دسته‌ی نخست را هنرمندان غزل‌خوان می‌ساخت که استاد سرآهنگ و استاد رحیم‌بخش برجسته‌ترین‌های آن بودند.

ادامه خواندن نامه‌یی بیک هنرمند بزرگ : نوشته از؛ دکتورملک ستیز

 افتاده‌ عشقری را بالای خاک ديدم : نجم العرفا حیدری وجودی

                  افتاده‌ عشقری را بالای خاک ديدم

                  گفتم به اين اديبی يک بوريا ندارد !

    [  امروز ۱۰سرطان سال ۱۴۰۲ هجری عرس مبارک جناب حضرت عشقری رح است ] 

کوچه های افسانه ساز کابل که ليل و نهار زيادی را پشت سر گذرانده با راه‌ رو های تنگ ، با خانه های بلند و ديوار های کمتر انداخته ، در سال ۱۲۷۱ خورشیدی در خانهً تاجر پيشهً بنام شير محمد معروف به (داده شير) کودکی به دنيا آمد که نامش را غلام نبی گذاشتند و بعد ها به صوفی عشقری مشهور شد.

وی هنوز نخستین سالهای کودکی را سپری نکرده‌بود که پدر، مادر و برادرش را از دست داد ؛

او از ۱۸ سالگی به شاعری روی آورد.

ادامه خواندن  افتاده‌ عشقری را بالای خاک ديدم : نجم العرفا حیدری وجودی

 سخت است  که بخندی : شعر؛ نجم الفا حیدری وجودی

سخت  است  که بخندی  و دلت  غم زده باشد

هرگوشه ی  از  پیراهنت نم  زده باشد

احوال  مت  ای  دوست  چنین  ایت  که انگار

یک صاعقه بر خنگل  خرم  زده باشد

ادامه خواندن  سخت است  که بخندی : شعر؛ نجم الفا حیدری وجودی

به یاد پدر؛ شعر از: استاد محمد اسحق ثنا

باز آ !‌ پدر تو بی‌‌ سرو سامانی ام ببین

رنگ شکسته حال پریشانی ام ببین 

در حسرتم ز فرقت دیدارت ای پدر 

در ملک غیر دیده گریانی ام ببین 

ادامه خواندن به یاد پدر؛ شعر از: استاد محمد اسحق ثنا

زبان فارسی درچین : نوشتهء دکتور حمیدالله مفید

سرزمین چین تاریخ بسا باستانی دارد. در این سرزمین نخستین خط یا دبیره تصویری پس  از مصریان پدیدار شده است ، تسایلون چینی در سال ۱۵۰ ترسایی کاغذ را ساخت و چین در حقیقت جایگاه بزرگی در تمدن بشری دارد.

زبان فارسی دری که زمانی زبان جهانی بود ، در دوران شاهان تانگ  برخی درباریان آن را می دانستند و گاه گاهی با آن سخن می راندند. 

به روایت مارکوپولو هنگامی که در دربار خاقان چین شرفیاب شد،در دربار خاقان با درباریان به زبان فارسی سخن می زد. یکی از منابع بسیار جالب دیگری که به نقش زبان فارسی در دربار چین پرداخته است ، ابن بطوطه نویسنده مشهور مراکشی است که در سفر ۲۷ ساله اش در  اقصا نقاط جهان  از چین نیز دیدن نموده است. 

ادامه خواندن زبان فارسی درچین : نوشتهء دکتور حمیدالله مفید

به مناسبت سومین سال پرواز ملکوتی ستارۀ تابناک شعر و عرفان افغانستان شادروان حیدری وجودی : مهرالدین میشد

روان نجم العرفا حیدری وجودی شاعری صمیمی و درد آشنا شاد باد

سخن برسر غروب خورشید و سالروز وفات شاعری عارف، عاشقی شوریده حال و عارفی درد آشنا و صمیمی است که چون ستاره ای در آسمان شعر و عرفان افغانستان درخشید و زنده گی خویش را صادقانه وقف اعتلای ادب و فرهنگ افغانستان نمود. مردی که زنده گی را با عشقی سرشار از جاذبه و شور انسانی آغاز کرد و با جهانی از صفا و صمیمیت عاشقانه و دردمندانه زیست. حیدری وجودی با پشت سر نهادن ۸۱ سال بهار زنده گی بالاخره در 21 جوزای سال 1399 به جاودانه ها پیوست. هرچند حیدری وجودی جهان فانی را وداع گفت و به جاودانه ها پیوست؛ اما حضور معنوی او چون آفتابی درخشان در آثارماندگار او برای همیش زینت بخش ادب، عرفان و فرهنگ افغانستان خواهد بود. حیدری وجودی انسانی صمیمی و شاعری درد اشنا بود؛ که پس از مرگ از او به عنوان

ادامه خواندن به مناسبت سومین سال پرواز ملکوتی ستارۀ تابناک شعر و عرفان افغانستان شادروان حیدری وجودی : مهرالدین میشد

(art ) هنر یعنې څه ؟ : محمد بشیر دودیال

څه موده کیږی، چې زموږ یو انځورګر هیوادوال پر فیسبوک انځورونه خپروي. یو شمیر دوستانو ځینی کمنتونه هم ورته لیکلی دی او لیکی یی. په دې خبره د هنر په هکله یاده شوی وه  او یوه بل دوست په کمنت کې لیکلی و، چې ایا څوک به د هنر په هکله څه ولیکي؟ 

نو د دغې پوښتنی د ځواب لپاره مو لاندې لنډه یاودنه ولیکله، خو د هنر بحث ډیر پراخ او د ډیررو برخو لرونکی دی. لاندې لیکنه په ساده ژبه د هنر د مفهوم څرګندونه کوي او همدا انګیزه د دې لامل شوه چی د هنر  په هکله دغه لنډه لیکنه، چې یوه  یادونه یې بللای شو، خپریږي:

ادامه خواندن (art ) هنر یعنې څه ؟ : محمد بشیر دودیال

یک نام آشنا برای همه،یک چهره قابل افتخار: نوشتهء صمد کارمند

امیر جان صبوری را از گذشته های دور از زمانیکه سروده بود “تو از شهر خورشید به اینجا رسیدی” می شناسم،از زمانیکه در دهلیز های کمیته مرکزی سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان سر گردان بخاطر موسیقی و هنر بود و ارکستر گل سرخ را با گل های رنگارنگ رنگ و رونق می بخشید. صبوری،جوانی از ادرسکن هرات به کابل آمده بود تا آواز بخواند و گل کند در میان تمام آنانی که خوشبویی ترانه های شان روان انسان را نوازش می داد،وی با ارکستر گل سرخ که هنوز نو نهال بی ثمر بود کار را آغاز کرد و چنان با علاقه و محبت ریشه دواند که بزودی گل سرخ،افغانستان شمول شد و هر آنکس زمانی صبوری،وجیهه و فرید را می دید و یا می شنید به فکر گل سرخ می افتاد،گلی که تازه رویده بود اما چه زیبا و عاشقانه.

ادامه خواندن یک نام آشنا برای همه،یک چهره قابل افتخار: نوشتهء صمد کارمند

هر دم بلند می‌شود از دل صدای من : محمد حسن بارق شفیعی

گر دل‌نشین بوَد سخنانم شگفت نیست
هر دم بلند می‌شود از دل صدای من

این‌سان که شعله‌خیز  بوَد ناله‌های من
پُر آتش است سینهٔ درد‌آشنای من

ادامه خواندن هر دم بلند می‌شود از دل صدای من : محمد حسن بارق شفیعی

یادت نره ؛ شعر زیبا از:استاد محمد اسحاق ثنا

تا ترا جان است به تن این حرف من (یادت نره )

پیرو افتاده ز پا هم مرد و زن  یادت نره 

خفته در خون از جفای فتنه جو صد ها جوان 

آن دلیران دلاور تهمتن یادت نره 

سال‌ شد مردم ما پایمال اجنبیست 

جهد کن پاس وطن مرز کهن یادت نره 

ادامه خواندن یادت نره ؛ شعر زیبا از:استاد محمد اسحاق ثنا

حال شاعر – نوشته نذیر ظفر

کاش شاعر میــــشدی حال مرا میداشتی

در دلت از جور خوبان غمسرا میداشتی

 بار ها از  آتـــــــــش الهام میگشتی کباب

اشک در چشمان خود مانند ما میداشتی

ادامه خواندن حال شاعر – نوشته نذیر ظفر

بازیگری چیست؟ – زبیر پاداش

 بازیگری چیزی بیش از انتقال رفتارهای روزمره به قلمرو نمایش نیست. همانطور که زبان شاعرانه از نظر نوع با زبان روزنامه نگاری تفاوتی ندارد، دستمایه ها و تکنیک های بازیگران روی صحنه هم از نظر نوع تفاوتی با رفتارهای ما در برخوردهای عادی و روزمره ندارند. شاید همین مسئله توجیهی برای این باشد که چرا استعاره ی “زندگی همچون صحنه نمایش است” اینقدر رایج و معمول است. هر چه باشد ما در کارهای روزمره خود را کم و بیش به شکل شخصیت های نمایش در می آوریم، صدا، فیزیک بدنی، ژست و لباس هایمان را به کار میگیریم و میان رفتار های ذاتی (“صورتک واقعیمان”) و رفتارهایی در نوسان هستیم که با آنها آگاهانه کنار میآییم

ادامه خواندن بازیگری چیست؟ – زبیر پاداش

واژه ایرانشهر در شاهنامه ابو منصوری: دکتور حمید الله مفید

شاهنامه ابو منصوری در سال 346 مهتابی یا هجری قمری به دستور ابو منصور عبدالرزاق سپهسالار خراسان توسط ابو منصور المعمری که او چهار دانشمند فارسی زبان چون ‘ ماخ پسر خراسان از هرات، یزدان داد پسر شاهپور از سیستان، ماهوی خورشید پسر بهرام از شهر شاپور و شادان پسر برزین ازتوس را موظف نمود تا این شاهنامه را پی نویسند.

مقدمه این شاهنامه آماده شده بود که با درد ودریغ سپهسالار ابو منصور به دستور وشمگیر فرزند زیار زهر خورانده شد و مرد و تنها همین مقدمه آماده شد و باقی سندی در دست نیست.

در رویه چهارم آن چنین آمده است :

ادامه خواندن واژه ایرانشهر در شاهنامه ابو منصوری: دکتور حمید الله مفید

به یاد عفیف باختری – نگاه دگرگونه – نویسنده: باور بامیک

May be an image of 3 people

دی‌روز شام‌گاه در پیوند به ششمین سال درگذشت عفیف باختری در «کلپ‌هوز» شماری از شاعران و فرهنگیان برنامه‌یی گرفته بودند. این برنامه در اتاق «کابوف» برگزار شده بود. من از دوستانی که این برنامه را برگزار کرده بودند و یادبودی از عفیف باختری کردند، از ته دل سپاس‌گزاری می‌کنم. انتظار داشتیم که دوستان حاضر در این برنامه بیش‌تر در باره‌ی شعرها، شگردها و شوریده‌گی‌های عفیف سخن بگویند و سروده‌هایش را به خوانش بگیرند، اما چنان نشد. شماری بیش‌تر از عفیف و شعرهایش از فیلسوفان مانند نیچه، دکارت، هایدگر، کامو، راسل، سارتر و … سخن گفتند و پرده از روی مطالعات گسترده‌ی فلسفی خود برداشتند.

ادامه خواندن به یاد عفیف باختری – نگاه دگرگونه – نویسنده: باور بامیک

ضربالمثل های تورکی اوزبیکی : دکتور فیض الله ایماق



عدالت، انصاف و انصاف سیزلیک حقیده مقاللر

ضرب المثل هاییکه در باره ی عدالت ، انصاف و بی انصافی گفته شده است

خطانینگ یؤلداشی- جزا

رفیق خطاکار، جزاست

یورسنگ سیاق
ییرسن تیاق
هرکه به  خطا رود

ادامه خواندن ضربالمثل های تورکی اوزبیکی : دکتور فیض الله ایماق

هر کجـــا مـــرز کشیدند : شعر از نجیب بارور

هر کجـــا مـــرز کشیدند،  شمـــا پُل بزنید

حرف “تهران” و “سمرقند” و “سرپُل” بزنید

هرکه از جنگ سخن گفت، بخندید بر او

حرف از پنجـــره ی  رو به تحمــل بزنید

ادامه خواندن هر کجـــا مـــرز کشیدند : شعر از نجیب بارور

چشمهء شبنم نظری برکتان محترم عبدالله شادان از قلم : داکتر ملک ستیز

عبدالله شادان یکی از شخصیت‌های چند بعدی فرهنگی است. او از ژورنالیست‌های پیش‌تاز، نویسندگان ظریف، هنرمندان با دستاورد، گویندگان خوش‌صدا و مدیران مجرب و با وقار امور فرهنگی در کشور است. بدون‌ تردید عبدالله شادان را می‌توان از بهترین‌های دکلیمه‌ی شعر در افغانستان دانست. صدای گرم، نفیس و آهنگین وی موسیقی شعر و نثر را چنان زیبنده و سلیس می‌سازد که می‌خواهی بار ها و بار ها به آن گوش نهی. من از آوان کودکی به صدای اطلسی این هنرمند شعرخوانی دلبسته‌گی داشتم. هم‌نسلان من برنامه های رادیو افغانستان را به یاد دارند. بخش هنر و ادبیات رادیو افغانستان و سپس رادیو تلویزیون افغانستان به شعر، داستان و نقد ادبیات توجه زیاد داشت.

وقتی عبدالله شادان برنامه‌یی را گردانندگی و یا اثری را دکلیمه می‌کرد، کیفیت متن، گیرایی صدا و موسیقی که متن را هم‌راهی می‌نمود، بی‌نظیر ‌می‌بود. زمانی‌که عبدالله شادان در سمت‌های رهبری و مدیریت برنامه های این رسانه‌ی مهم قرار گرفت ما گواه دگرگونی‌های ارزنده در امور فرهنگی بودیم. از ادبیات تا موسیقی و از سینما و تیاتر تا هنر نقاشی در این رسانه رونق بی‌همتایی را شاهد بوده است. عبدالله شادان با هنرمند صدا و بانوی آراسته‌گی و هماهنگی امور فرهنگی سیما شادان ازدواج کرده است. نمی‌خواهم این‌جا در باب این بانوی فرزانه سخن بگویم چون خود دارای شخصیت منحصر به فرد است و برای تجلیل و قدردانی‌اش نیاز به نوشته‌ی بلند دیگر است.

ادامه خواندن چشمهء شبنم نظری برکتان محترم عبدالله شادان از قلم : داکتر ملک ستیز

عید در پارینه : شعراز استاد محمد اسحاق ثنا

عید آمد لیک کی فکر و حواسم در سر است

زانکه برپا در وطن هر روز روز محشر است

سالها با جنگ و خونریزی گذشت ایام عید

دشت و صحرای وطن از خون به رنگ احمر است

یادم آید عید و هم نوروز در پارینه ها

ادامه خواندن عید در پارینه : شعراز استاد محمد اسحاق ثنا

اشک و آه  : شعر از؛ استاد محمد اسحاق ثنا

خصم مردم به ستوه آمده از بیدادت 

گویمت آنچه بدی هاست نصیبت بادات

اشک و آه پدران ناله ای حسرت زدگان 

روزی چون سیل شوند تا که کنند بنیادت 

ادامه خواندن اشک و آه  : شعر از؛ استاد محمد اسحاق ثنا

تقدر نامه ی هنرمندان أفغانستان : دکتور فیض الله ایماق

این تقدیر نامه ، از طرف رییس این اتحادیه باشنده ی  امریکا ، به ایماق تفویض گردید. 

کمینه ، این تقدیر نامه ی اتحادیه ی هنرمندان افغانستان را با نظر قدر نگریسته ، از اینکه من حقیر و فقیر و سراسر تقصیر را لایق این تقدیر نامه دانستند از محترم نوری صاحب رییس جوان و جدید این اتحادیه ابراز سپاس نموده، مراتب تشکرات قلبی خویش را به حضور شان تقدیم میدارم 

دربارهیت اریخچه این اتحادیه وعضویتم به اتحادیه ی مذکوربایدگفت : 

ادامه خواندن تقدر نامه ی هنرمندان أفغانستان : دکتور فیض الله ایماق

چی کنم عادتم شده«جلال نورانی» ای هموبی چاره گک اس : نوشته ی ماریا دارو

سعدیا مرد نیکو نام نمیرد هرگز — مرده آن که نامش  به  نیکویی  نبرد 

عنوان فوق  مربوط  به شخص  می باشد که  تا پای  جان  در مورد  مردم ؛ هنر و فرهنگ  وطنش قلم  زد تا اینکه قلم  به فریاد رسید و فردا زندگی  را از وی  گرفت. 

جلال نورانی از نامش پیداست  که نورافشان  تاریکی های  روزگار بود. تولد وی در  ۱۳۲۷ خورشیدی  برابر  ۲۲جولای  ۱۹۴۸ میلادی – وفات  ۲۷  حمل  ۱۳۹۶ خورشيد  برابر ۲۷ مارچ  ۲۰۱۷ م-  بود.   

او چندین  اثر  نایاب  و با ارزش  برای نسل  اینده  کشورش هدیه  کرده است.   

ارزشمندی  کارهای یک  نویسنده ؛ شاعر ؛ نقاش و طنز پرداز بیشتر از این جهت برجسته  میگردد که  چقدر در خدمت مردمش  بوده و کار های  علمی  و فرهنگیش  چه  تاثیر بالای  جامعه  داشته  است.

شاد زیستن کار هر شخص است  اما دلی  را شاد ساختن  کاریست  بس دشوار.از این  جهت  هنر طنز ن ویسی  هنر عالیست.نورانی کسی  بود که شب ها نور چشمش  را به  نور افشانی قلمش یکجا با خون دل می آمیخت تا فردا که  مردمش از خواب  بیدار می شوند؛ با خواندن  نوشته وی  لب خندن برلب شان داشته باشند.

جلال نورانی  نخستين کسی  بود که آثار همه طنز پردازان  افغانستان را  در داخل  و خارج جمع  کرد  و به  استناد آن  روند  طنز  معاصر افغانستان را رقم  زد.  

ادامه خواندن چی کنم عادتم شده«جلال نورانی» ای هموبی چاره گک اس : نوشته ی ماریا دارو

چه شد؛ شعر تازه ی: انجینر نعمت الله باختری

چه شدکه قامت آن سرو پایدار شکست

غرور کاج فـروریخـت اقتدار شکـست

هجـوم غـول بیـابـان نشـین تـلخ تموز

سپاه نـو سفر نـو رس بهــار شکـست

ادامه خواندن چه شد؛ شعر تازه ی: انجینر نعمت الله باختری

|قصه‌ی غلامِ چرک نوشته ی : استاد جاوید فرهاد

کوچه های قدیم شور بازار کابل

غلام لب‌های گُرده و چهره‌ی استخوانیِ سیاه و خاک‌آلود داشت‌. همیشه پیراهن و تنبان رنگ‌ و رفته به تن می‌کرد و پشتِ گردنش قور زده بود.

پدرش را در کودکی از دست داده بود و پیشه‌اش شور نخود فروشی در کوچه‌ی شور بازار بود.

از کودکی به دلیل چهره‌ی سیاه و خاک‌آلودش، به “غلامِ چرک” مشهور بود؛ اما از لقبِ استهزا آمیز “چرک” سخت نفرت داشت.

هنگامی که صنف چهارم مکتب بود، ساعت تفریح به‌خاطر هراس از ریش‌خند بچه‌های مکتب، از صنف بیرون نمی‌شد و یک‌پارچه نان خشکِ تنوری را از تبراق تکه‌ای درازی که مادرش برایش دوخته بود، بیرون می‌کشید و با اشتیاق آن را چَک می‌زد.

در هنگام رخصتی بچه‌های شوخ، کله‌ی کته و کَلش را سلّی باران می‌کردند و او ناگزیر می‌شد که چپلک‌های پلاستیکی‌اش را از پا بکشد و آن‌ها را در تبراق بیندازد و سپس در میانِ موجی از سلّی باران‌ها و چرک چرک گفتن  شاگردانِ مکتب، فرار کند.

ادامه خواندن |قصه‌ی غلامِ چرک نوشته ی : استاد جاوید فرهاد