
شب نوروز سا ل ۱۳۴۹ بود، هنر دوستان اندخوی، طبق عادت خواستند دراین شب خجسته و پُر میمنت ، مجلسی از سرور وخوشی برپا کنند وزنگ دل را در آوای نغمه های دوتار و ترانه های دل انگیز خواننده ی معروف دیار خود بزدایند، همان بود که شخصی را به کلبه ی هنرمند سابقه دار، فرستادند تا او در مجلس یاران اشتراک کند .
دق الباب شد. صدایی از منزل هنرمند به گوش نرسید، بالاخر ، قاصد نعره زد: « حافظ اکه، حافظ اکه…!» ولی جز خاموشی مطلق که سرتاسر اطراف و اکناف را فراگرفته بود، چیزی به گوش نمی رسید.





















