
بى تو اى دلدار تاب از دست و پايم رفته است
اى خدا بگشاى راهى، رهنمايم رفته است
کى به ساحل مى کشاند کشتى بخت مرا؟
سرنوشتم واژگوان شد، ناخدايم رفته است
ادامه خواندن خانه ی خالی ؛ شعر از : مسعود زراب
بى تو اى دلدار تاب از دست و پايم رفته است
اى خدا بگشاى راهى، رهنمايم رفته است
کى به ساحل مى کشاند کشتى بخت مرا؟
سرنوشتم واژگوان شد، ناخدايم رفته است
ادامه خواندن خانه ی خالی ؛ شعر از : مسعود زراب
ز درد و سوز و سودایت پریشان میشوم میهن
اگر شادت ببینم شاد و خندان میشوم میهن
اگر روزی رسم در آستانت ای مرادی من
چنین درمانده ات بینم پژمان میشوم میهن
ادامه خواندن میهن ؛ شعراز : استاد محمد اسحاق ثنا
بیست سال (٣٤ سال) تمام از رفتنش میگذرد؛ رفتنی که تلخ بود و جانگداز. بیست سال پیش، تاریک اندیشان و تاریخ زدگان غافل، مردی را به گلوله بستند که آرمانی جز صلح در دل نمی پرورید و آرزویی جز مدارا برای جنگ افروزان، در اندیشه نداشت.
اما شبیخونیان که جنگ و آدم کشی را مایۀ مال اندوزی ساخته بودند ، آدمی چون او را چگونه می توانستند برتابند؟
داکتر بها ء الدین مجروح ، دانشی مردی بود روشندل که از آرمانخواهی بیزار بود و روشنفکری را در جایی می جست که ازهر گونه رنگ تعلق آزادباشد . او خود در همان سالها در جستاری چنین تعبیری ازروشنفکر دارد: «روشنفکر موجود جانداریست که برای راه رفتن ، به جای پا، از سرش کار می گیرد…او به مثابۀ یک فرد ، قد می افرازد و هوای خویشتن خویش را دارد.بر آن است تا خویشتن را و پیرامونش را به وسیلۀ دیدگاه روشنفکری خویش در یابدبه این گونه مرز های همانندی را زیر می پاگذارد؛ به بیگانه یی بدل می شود و خود تبعید را می پذیرد.»
ادامه خواندن ( ٣٤ سال) پس از خاموشی استاد بها ء الدین مجروح ؛ نويسنده : استاد لطيف ناظمىدر این کتاب داستانها، داستانکها، ترجمههایی چند داستان برای کودکان از علیسینا و سوگسرودهای من، آمده است.
نوشتههایی از داکتر سیاسنگ، داکتر سینا دلیری و داکتر ملک ستیز در پیوند به خاطرهها و دیدارهای شان باعلی سینا.
دوستان میتوانند این کتاب را از کتابفروشی انتشارات سعید در جادۀ آسمایی و کتاب فروشی نشرات مادر در مارکت ملی فروشگاه شماره 67 ، منزل اول در پلسرخ به دست آورند.
این هم برشپارهیی از متن کتاب.
***
آیینهیی گرفتم تا خودم را در آن تماشا کنم. آیینه تاریک بود و شکسته؛ اما در آن تاریکی خودم را شناختم. چون من خود تاریکی آیینه بودم.
حس کردم که نفسم بند بند میشود. پنجرۀ خانه را گشودم. در بیرون باران تندی میبارید، باران سیاه. شاخههای درختان جوان در زیر باران میلرزیدند. گویی باران، درختان جوان را شلاق میزد. باران سیاه در ناودانهای خانه جاری بود.
صدای باران در ناودانها به شیون زنان فرزند مرده میماند. صدای زنان فرزند مرده تمام آسمان خانه را پرکرده بود. یک لحظه حس کردم که شیون تمام زنان فرزند مردۀ جهان از حنجرۀ من بیرون میآیند. یک لحظه حس کردم که با تمام زنان فرزندمردۀ جهان پیوند دیرینهیی دارم.
دلتنگ کنار پنجره نشستم، مانند یک سنگ. دستانم را روی چشمهایم گذاشتم. دستانم داغ شدند. دستانم را از روی چشمانم برداشتم، دیدم باران سرخی از چشمهای ورم کردهام میریزد. دستانم چنان جامی از باران سرخ چشمهایم لبالب شده بودند. جام لبالب اشکهایم را سرکشیدم و تا آخرین قطره نوشیدم. اشکهایم مزۀ اندوه هزار ساله داشتند.
پرتو نادری
اسد 1394 / کابل / شهرک قرغه
بیچاره دل به عشق کسی مبتلا شده
آواره ی دیار و فقیر و گدا شده
یاری که مهربان تر در زندگانیم
بی مهر و بی مروت و رحم و وفا شده
ادامه خواندن عصای دل ؛ شعر از : گرداب
در چنين روز هاي سرد به گوشه ي نشستن و مطالعه نمودن كيف خاصي دارد به ويژه كه كتاب حاوي سخناني باشد وراي آينه ي ديد ما .
“آيينه حيرت “كه تازه به چاپ رسيده است به تاريخ اول فبروري سال جاري از كلفورنيا به درب خانه من رسيد .
از دوست عزيزم شاعر گرامي جناب داكتر رؤف روشان سپاسگزارم كه اثر ارزشمند انديشه و احساس خود را به من اهداء نموده اند.
آيينه حيرت با ” گپ هاي” اول شاعر آغاز مي شود و در آخرين صفحات اش نظر سه نويسنده ، استاد يوسف سيمگر باختري ، داكتر روان فرهادي و دوستدار شما ليلا تيموري پيشكش علاقمندان گرديده است .
آنچه من مختصرا” پيرامون ” آيينه حيرت” نوشته ام با شما عزيزان شريك مي سازم .
****************
با داكتر رووف روشان در آن گاهي آشنا شدم كه ناشر و مدير مسوول مجله ” اثر” بودم با همكاري هنري استاد محمد اسراييل رويا .
دقيق به ياد دارم كه زنده ياد استاد عبدالرشيد بينش نويسنده ” بارقه هاي بينش” يكي از سروده هاي
ايشان را زير عنوان هفت اقليم ( با مولوي پيشتاز صوفيان ) قلمي نموده براي من فرستاده بودند تا زيب يكي از صفحات اثر نمايم .
ادامه خواندن آشنایی من با داکترعبدالروف روشان و “آيينه حيرت” : نوشتهء لیلا تیموری
معارف گلستانی دان، کـه ریحانش بود تحصیل
معارف عند لیبی خوان که الحانش بود تحصیل
اگــر اهـل معـــارف بگـــــذرد باقی بــود نامـش
حیـات جاودان عِلمست و برهانش بـود، تحصیل
ادامه خواندن معارف : شعر از شادروان محمود طرزی
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
امروز پروفسور داکتر محمد حسین یمین از این جهان چشم پوشید و به گفتهء خیام با هفتهزار سالهگان سر به سر شد.
استاد یمین دست کم چهل سال استاد دانشکدهء ادبیات دانشگاه کابل بود.
عضویت شورای علمی دانشگاه کابل را داشت و عضو فرهنگستان ایران نیز بود.
او حق بزرگی بر چند نسل از آموزگاران زبان و ادبیات پارسی دری در افغانستان دارد. چند نسل شاعر و نویسندهء کشور را نیز استاد بوده است.
ادامه خواندن یاد پروفسور داکتر محمد حسین یمین : نوشتهء استاد پرتو نادری
گرچه در دور ترین مُلک خدا محبوسم
من ز غربتکده رخسار وطن می بوسم
مرغ بی بال و پرم دور فتاده ز وطن
مانده از چارسو محصور در اقیانوسم
ادامه خواندن کُلفت دوران ؛ شعر از : استاد محمد اسحق ثنا
محمد یوسف کهزاد نقاش پرآوازۀ افغاستان شب پنج شنبه اول جنوری2019 به ساعت 9.30 به وقت ایالات متحد امریکا در یکی از شفاخانه های ایالت کالیفورنیا به عمر 84 سالهگی با زنده.گی بدرود گفت.
او به سال 1935 م / 1314 خورشیدی در شهر کابل چشم به جهان گشود. پدرش میرزا محمد علی نام داشت. این خانواده در افغانستان در عصههای فرهنگ، هنر و ادبیات شهرت گستردهیی دارد.
ادامه خواندن یوسف کهزاد ؛ رنگین کمان که دیگر در افق نمی تابد : نوشته ؛ استاد پرتو نادری
در جمع نکته دانان بیجا سخن مگویید
جایى که قطره باید، دریا سخن مگویید
در بزم میگساران وصف شراب ناب است
از کوثر و بهشت و طوبا سخن مگویید
ادامه خواندن خورشید آرزو؛ شعر زیبا از : مسعود زراب
هنر مندان سر مایه های معنوی هر کشور بشمار میروند که با هنر شان فرهنگ و زبان هر جامعه را غنا می بخشند. در جامعه سنتی ما که قاطبه مردم از نعمت سواد بی بهره بودند ؛ عوام الناس به معنی واقعی هنر ها پی نمیبردند واما علاقه مند هنر و هنر مند بودند و حتی اگر در فامیل شان شخصی قریحه ای هنری میداشت مورد تمجید قرار نمیگرفت و بعضی هنر ها عیب پنداشته میشد که بقایای این سنت نا پسندیده تا کنون در کشور باقیست ؛ بطور مثال خانم آواز خوان را همه علاقه دارند تا اوازش را بشنوند و در کنسرت اش شرکت کنند و از آوای لطیف اش لذت ببرند مگر اگر خواهر یا دختر کسی با وجود صدای رسا و زیبا اگر بخواهد بخواند مورد خشم و تعصبات خانواده گی قرار می گیرد و به همین منوال در هنر تمثیل نیز تا کنون خانم ها حصه گرفته نمیتوانند مگر در دهه های قبل با وجود مشکلات سنتی هنر مندانی تبارز کردند که نامهای شانرا باید با خط زرین نوشت که نمیتوانم از همه شان نام ببرم.
ادامه خواندن هنر مند با اصالت ؛ نوشته : نذیر ظفر
ز مـــــــن به جــــــمله عشاق کامگار سلام
به هـــــــر شهید که خوابیده در مزار سلام
به خسته گان جفـــا دیده ِیی به ز یـــر ستم
به آنــکه بی گــــــنه گردیده سنگسار سلام
ادامه خواندن سلامنامه : نوشته نذیر ظفر
قسيم اخگر جايي در رابطه به پيدايي خود در اين جهان کبود مي گويد « همان سالي که در آخرين روزهايش اسماعيل بلخي و دوستانش را به جرم کودتا گرفتند. هر وقتي از تولد من ياد ميشد پدرم اين تقارن را بياد مي آورد، از او فهميدم که انقلاب چين هم در همان حول و حوش به پيروزي رسيده بود. شبي که بدنيا مي آمدم توفان و سرما بيداد مي کرد و درها را به هم مي کوبيد به همين قرينه نامم را توغل علي گذاشتند که چون نامأنوس و غير متعارف بود، جا نيافتاد.»
ادامه خواندن نگاهی به زندهگی زنده یاد قسیم اخگر : نوشته ء استادپرتو نادری
میرزا عبدالقادر بیدل در سال ۱۶۴۴ میلادی در شهر قدیم بخارا، در خانواده ی تیموریان و قوم برلاس
مرکز فرهنگ ومجامع علما ودر اوج قدرت شهریار شاه جهان، دیده به جهان گشود. این مرد فیلسوف از خورد سالی قریحه ، طبع شعری، ذکاوت خدا داد و نبوغ فکری داشت.
ادامه خواندن زندهگینامه ی مختصرمیرزاعبدالقادر بیدل : پژوهش ؛ پوهاند سید سلطان – ارسالی داکتر فیض الله ایماق
اشك در چشمان آدم در تمامِ زنده گيست
دل اسير لشكر غم در نظامِ زنده گيست
گاهى از درد آشكارا، گاه پنهان سوختن
بار بار از غصه مردن انتقامِ زنده گيست
ادامه خواندن تلخ کامی ؛ شعر زیبا از : مسعود زراب
وطن امروز شد ویرانه و آباد نشد
رفت در بند اسارت ولی آزاد نشد
ناله هر چند کشیدم که شود دل خالی
به گلو ماند گره ناله و فریاد نشد
ادامه خواندن نهال ی امید؛ شعراز : استاد محمد اسحاق ثنا
پیرمرد میگفت: این شبها خانهء ما مانند گور سودخور تاریک است. چارهء دیگری ندارم. من هم از بیبرقی سوء استفاده میکنم، سر شو تنهایی و غمهای خود را بغل میکنم و به خواب میروم.
پرسیدم: ایقه زود خوابت میبرد؟
گفت: ده غم خواب نیستم. دلم میخواهد همین که چشمم پیش شود، امو کافر برقساز را در خواب ببینم!
گفتم: پیرمرد پایت به لب گور رسیده و باز میخواهی یک کافر را در خواب ببینی!
ادامه خواندن پیرمرد، ادیسون و من!– نوشته : استاد پرتو نادری
شامگاهی در رهی بودم روان
تن روان و دل به فکر آب و نان
من نمیدانم چنان شد یا چنین
پای من لغزید خوردم بر زمین
ادامه خواندن شامگاهی : شعراز شادروان رازق فانی
آتش زده خصم لانهای من
میسوزد ازین کاشانهای من
تا چند کشم غمت وطن بیش
این غصه کند دیوانهای من
ادامه خواندن وطن : شعر از محمد اسحاق ثنا
همــه دلــــــــگیر اند از آوان پیری
نگردد هـــــــیچ جــا در مان پیری
سن هر چه یک عدد باشــد ولیکن
خـــوش آیند کی بُود دوران پیری
ادامه خواندن پیرئ نوشتهء : نذیر ظفر
در این روزها کتابی خواندم زیر نام «در شناخت فردوسی و شاهنامه» از استاد محمد یونس طغیان ساکایی، استاد زبان و ادبیات پارسی دری در دانشگاه کابل. کتاب در کلیت خویش پژوهشی است در پیوند به شخصت و شگردهای شاعری فردوسی و جایگاه شاهنامه در ادبیات پارسی دری و ویژهگی های آن. همه بحثهای کتاب در سه بخش دستهبندی شده است.
• مقدمات،
• در شناخت فردوسی،
• شاهنامه چیست؟
افزون بر این نویسنده در پایان کتاب شرحی برخی از واژهها و ترکیبها را نیز افزوده است که می تواند چنان کلیدواژههایی، فهم شعرهای آمده در متن را برای خواننده آسان سازد.
بخش مقدمات یا فصل نخست در حقیقت آستانهیی است برای رسیدن به بحث اصلی کتاب که به گونۀ فشرده، چشم اندازی دارد به اوضاع سیاسی – اجتماعی حوزۀ تمدنی خراسان بزرگ از پیدایی اسلام تا روزگار ابوالقاسم فردوسی.
ادامه خواندن با استاد در شناخت شهنامه فردوسی : استاد پرتو نادری
آب از چشمه خراب است کما فیالسابق
گرگ، با قافله خواب است کما فیالسابق
کج گذاری تو اگر پا ز خط و فرمانش
گردنت بین طناب است کما فیالسابق
ادامه خواندن کمافی السابق : شعر زیبا ازهارون یوسفی
ضیا قاریزاده یکی از پیشگامان شعر نو در افغانستان است. در کتاب « نوی شعرونه / اشعار نو» که به سال ۱۳۴۱ در کابل نشر شده از او چهار شعر به نامهای «کبوتر سفید»، « ای زهره»، « ای دریا» و «برگریزان» آمده است.
در برسی تحول شعر پارسیدری در افغانستان قاریزاده را با همین شعرها و چند شعر دیگر او در «منتخب اشعار» او، از شمار نخستین شاعرانی میدانند که در دهٖۀ سی سدۀ چهاردهم خورشدی به سوی شعر آزاد عروضی یا نیمایی گام برداشته است.
ادامه خواندن ضیا قاریزاده از پیشگامان شعر نودرافغانستان : استاد پرتو نادری
دوست دارم از دل و جان آنکه غمخوار وطن
یا که باشد در غمی بهبود و اعمار وطن
ادامه خواندن مام وطن : شعر ازاستاد محمد اسحاق ثنا