
خراب بیش از این ظالمان وطن نکنید
دیگر بس است ستم بهر مرد و زن نکنید
ز خون بی گنهان دشت لالا رنگ شده
افزون شمار شهیدان بی کفن نکنید
ادامه خواندن اتن نکنید : محمد اسحاق ثنا
خراب بیش از این ظالمان وطن نکنید
دیگر بس است ستم بهر مرد و زن نکنید
ز خون بی گنهان دشت لالا رنگ شده
افزون شمار شهیدان بی کفن نکنید
ادامه خواندن اتن نکنید : محمد اسحاق ثناآیا میدانیداین آوای قلب هر افغان آزاده سرودهٔ کیست؟

ترانهٔ سرود ملی افغانستان در زمان جمهوریت شهید محمد داود خان را استاد عبدالروف بینوا سروده که کمپوز موزیک آن از استاد عبدالغفور برشنا است.
روح این ابرمرد دانشمند شاد و بهشت مکانش باد.
معلومات بیشتر برای علاقمندان * نور معلومات مینه والو ته
استاد بینوا دانشمند، ژورنالیست، محقق، مؤرخ، دیپلمات، شاعر، ادیب و نویسنده ریالیست افغانستان به تاریخ اول سنبلهٔ ۱۲۹۲ (۲۳ اگست ۱۹۱۳ میلادی) در یک خانوادهٔ متدین و منور در شهر قندهار چشم به جهان گشود. پدرش مفتی عبدالله (مفتی عبده) و پدرکلانش عبدالحق آخندزاده از جمله علمای دانشمند و نیک نام عصر خود بودند.
ادامه خواندن تا زنـده یک افـغـــان است، زنـده افغـانستـان اسـت: “څو چی پاتی یو افغان وی، تل به دا افغانستان وی” داکتر ناصر اوریا


گپی در بارهی واژه ” دهشتگرد “
____________________________
این روزها، برخی رسانهها، به تقلید از رسانههای پاکستانی، واژهی ” دهشتگرد ” را به جای ” هراسافگن ” ( تروریست ) به کار میبرند که، نادرست است؛ زیرا ” دهشتگرد ” واژهیاست که، در زبان ” اردو ” به معنای ” هراسافگن ” و ” دهشتافگن ” به کار میرود؛ اما در زبان پارسی کاربرد این واژه ( دهشتگرد ) با همین مفهوم، معنای ناهنجاری را بیان میکند، یعنی کسی که ” دهشت را میگردد یا گشت میزند.”
پسوند ” گرد ” ( که مصدرش گردیدن و گشتن است ) در واژه ” جهانگرد ” هم به معنای کسیست که جهان را سیر میکند و میگردد، و ” جهانگشتی ” هم به معنای ” دیدن و سیرکردن جهان ” است.
ادامه خواندن واژه ها را درست بنویسیم : جاوید فرهاداین زمین امروز وفایش را شکست
سرد شد گرمی هوایش را شکست
خانه و کاشانه ام کنجِ زمین
این زمین آخر بقایش را شکست
ادامه خواندن شکست- شکست؛ شعر از رشاد انسان دوست
آب از چشمه خراب است کما فیالسابق
گرگ، با قافله خواب است کما فیالسابق
کج گذاری تو اگر پا ز خط و فرمانش
گردنت بین طناب است کما فیالسابق
ادامه خواندن کما فی السابق ؛ شعر از : هارون یوسفی
” شلدون آلن سیلور استاین ” آهنگساز، آوازخوان و ترانهسُرای مشهور امریکایی در ۲۵ سپتامبر ۱۹۳۰در “شیکاگو ” زاده شد و دهم ماه می ۱۹۹۹ از اثر حملهی شدید قلبی در گذشت .
افزون بر دسترسی شلدون به هنرِ آواز خوانی، آهنگسازی و ترانه سُرایی، او نویسنده و کاریکاتوریست نیز بود ؛ اما ترانههایش به دلیل نگرشهای عاطفی آمیخته با واقعیت، از شهرت بیشتری برخورد دار است .
ویژهگی کارِ هنری شلدون در ترانههایش این است که وی با قدرتِ تخیلِ خلاقش ، رویداهای واقعی در زندهگی را از پرویزنِ دید ِهنری و با توجه به نگاهِ هنرمندانه ارائه میدهد و تنها به عکاسی صرفِ واقعیتها نمی پردازد. او در هر ترانهاش هیجان میآفریند و این هیجان، پارهی جدا شده از رویدادهای عینی در زندهگی نیست؛ مرگ ، عشق ، بدبینی و … تجربههای ملموسی اند که وی آنهارا در ترانههایش میسُراید :
” همه میگویند من بدبینم
همه فکر میکنند من دیوانهام
ظاهرن به من لبخند میزنند
ادامه خواندن ترانهسُرای مرگ یک اعدامی : جاوید فرهاد

واصف باختری در زمینۀ ترجمۀ شعر نیز کارهای درخشانی انجام داده است. شاعرانی را که او برای ترجمه از خاور تا باختر بر گزیده، بیشترینه از تیرۀ شاعران پایداری اند، یا هم شاعرانی اند که آرامانگرایانه میسرایند و پیام شعرهایشان استوار بر ارزشهای انسانی و آزادی است. در ترجمههای واصف باختری شعر چند شاعر مقاومت کُرد نیز دیده میشود.
« شناسنامۀ جعلی» یکی از شعرهای خلیل روادی، شاعر کُرد است که شاعر در این شعر در برابر دشمن ایستاده تا از هویت، فرهنگ، تاریخ و آزادی خود پاسداری کند.
بیگانۀ زورمند
در سرزمین من
در شهرمن
در کوچۀ من
شناسنامۀ مرا بررسی میکند
تا جعلی نباشد
از خشم تا مرز دیوانهگی به پیش میتازم
اما ناگهان خنده ام میگیرد
ادامه خواندن واصف باختری و خلیل راوادی شاعر کُرد : استاد پرتونادری
– سن و سالگی
کاربرد این دو واژه در یک جمله و به گونهی: ” او در سن هفت سالگی به مکتب رفت “، نادرست است. به جای آن باید نوشت: ” او در هفت سالگی به مکتب رفت.”
– سوغات / سوقات
” سوغات ” یا ” سوقات ” واژهی ترکی بوده و به معنای ” ارمغان، هدیه و ره آورد ” است. با آن که هردو گونهی آن درست است؛ اما در پارسی بهتر است از همان واژهی رایجتر آن؛ یعنی ” سوغات ” در نوشتار و گفتار بهره برده شود.
– سَوق و سُوق
” سَوق ” {sowq} به معنای ” به پیش راندن و هدایت کردن به سویی و یا جهتی ” است؛ اما ” سُوق ” {suq} به معنای ” بازار ” است، مانند: چارسُوق.
ادامه خواندن کاربرد درست چند واژ ه: جاوید فرهاد
خرمن شوقم درون سینه سوخت
کشتزار زحمت دیرینه سوخت
خواستم بر بام شوکت پا نهم
دست تا بر زینه بردم، زینه سوخت
تا ز سوز دل شنید از رگ رگم
در کف دستم سرا پا خینه سوخت
ادامه خواندن سوختن ؛شعر از : مسعود زراب
چالش ؛ گونهی نادرست به جای ” مشکل ” به کار میرود؛ در حالی که این واژه اسم مصدر بوده و به معنای ” مبارزه ” و نیز ” کسی را به مبارزه طلبیدن ” است.
افزون بر این در فرهنگ سخن (فرهنگ فشردهی دوجلدی سخن، تألیف دکتر حسن انوری صـ783 ) چالش به معنای ” تلاش، مسأله و نیز مسألهای که برای آن چاره اندیشی شود، آمده است. “
در فرهنگ فارسی مُعین ( فرهنگ یک جلدی، چاپ پنجم، نشر سُرایش، تهران، 1382، صـ 369 ) افزون برمعنای واژهی چالش به مفهوم آنچه گفته شد، این واژه به معنای ” زد و خورد، جنگ و جدال ” نیز آمده است؛ اما به نظر میرسد مفاهیم بعدی این واژه تا حدی متروک شده اند و تنها چالش به معنای ” مبارزه ” و ” کسی را به مبارزه فراخواندن ” تا اکنون باقی ماندهاست.
از سوی دیگر ” چالش ” برابر واژهی ” چلنج ” در زبان انگلیسی است.

باید گفت: بسیاری از پارسی زبانان به دلیل بودن حرف ” چ ” در واژهی ” چالش ” تصور میکنند این واژه پارسی است؛ در حالی که ” چالش ” واژهی پارسی نه؛ بلکه ترکی است.
– فرایند
کاربرد واژهی ” فرایند ” به جای ” سیستم ” و یا برابر دانستن آن با این واژه ( سیستم ) در زبان پارسی نادرست است.
فرایند در معنای نخست: “مجموعهای از فعالیتهای مختلف ( است ) که برای دست یافتن به نتیجۀ خاصی انجام میشود مانند: فرایند گرفتن گواهی نامه “؛
ادامه خواندن درست بنویسیم؛ چند واژه در این باره: جاوید فرهاد
عیش دنیا را بقایی نیست دیدی غنچه را
یک تبسم کرد و عمرش در پریشانی گذشت
داستانی مردِی عاشقیست که به خاطر حاصل کردنِ عشقش دوسال شب و روز نمی شناسد و در اخیر…مردِ قد بلند و خوش اندام ، مثل همیشه با وقار و مهابت اما با فروتنی و تواضع از کوچه ء می گذشت که یکسو کلکین های خانه های قدیمی و سوی دیگر جوی خروشان آب روان بود. در پهلوی جوی، باغی بود با درختانِ بزرگ، چون درخت زردآلو توت و آلوبالو. مرد سرباز بود و روزانه پیاده تا شهر که چندین مایل می شد به عسکری می رفت. یکی از همان روز ها صبحِ وقت، که آفتاب هنوز طلوع نکرده بود و هوا سرد و پاکیزه بود، مرد طبق معمول از همان کوچه می گذشت. یکبار چیزی به ضربه به پشت شانه اش خورد. مرد ایستاد و پشت سرش را نگاه کرد.
ادامه خواندن اینگونه عشق ناکام شد؛ داستان کوتاه : رویا عثمان انصاف
صبح با نامِ خدا زمزمه آغاز کنیم
قفلِ دلتنگترین پنجره را باز کنیم
ما و تو مثلِ دو گنجشکِ فرومانده به خاک
بال بر بالِ خدا داده و پرواز کنیم
ادامه خواندن بال بر بالِ خدا… جاوید فرهاد
شعر محمد انور بسمل با مکتب هندی و به گونۀ اخص با سبک و شگردهای شاعری ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل پیوند مشخص واستواری دارد. این امر مارا بر آن می دارد تا در برسی شعر بسمل نگاهی داشته باشیم هر چند فشرده و کوتاه در ارتباط به پیدایی و چگونه گی گسترش این شیوه در حوزه گسترد ۀ زبان فارسی دری.
آن گونه که میدانیم سلطان بزرگ غزنه، سلطان محمود که به گفتۀ استادعبدالحی حبیبی می توان او را شهنشاه بزرگ کشور ادب نیز گفت؛ با لشکر کشیهاگستردۀ خویش به نیم قارۀهندی نه تنها دین اسلام را به آن سرزمین برد؛ بلکه این امرسبب شد تا زبان و ادبیات فارسی دری، به تعبیر خواجۀرندان حافظ شیراز این قند پارسی به بنگاله نیز برده شود.
ادبیات شناسان بر این باور اند که از درهم آمیزی ویژه گیهای فرهنگی، اد بی و ویژه گیهای محیطی و زیستی آن سرزمین با زبان وادبیات فارسی دری، شیوۀ تازه یی درسخنسرایی این زبان پدید آمد است که امروزه این شیوه را به نام مکتب هندی یاد میکنند. این شیوه بعداً در دوران شاهان مغولی هندی به قلعه های بلندی از زیبایی و کمال دست یافت.
ادامه خواندن مکتب هندی و محمد انور بسمل: استاد پرتو نادری
پیداست امید همه امروز به فرداست
فرداست، که امروز امید همه پیداست
گر نیست امیدِ تو به آینده و فردا
روز تو چو من شام سیاه و شب یلداست
با موج نسازی تو اگر، همچو منی غرق
خاشاک به ساحل برسد گر چه به دریاست
ادامه خواندن شب یلدا ؛ شعر از: مسعود زراب
ملیت، مجموعهای از اقوام و مردمانی است که با توجه به فرهنگِ میان- قومیشان ، خاستگاهشان میتواند نقطهی جغرافیایی واحد یا مشترکی باشد؛ اما باید افزود که تنها نقطهی جغرافیایی واحد و یا هم مشترک، نمیتواند اصلِ نخست برای شناخت هویت ملیت پنداشته شود؛ بل وجودِ فرهنگ میان- قومی و یا به گونهی گستردهتر فرهنگ میان – مردمی، در واقع نقطهی آغاز پیدایش ملت است.

– ملت (Nation)
“هرگاه جمعیتی، حتا با اختلاف در عادات، زبان و باورهای مذهبی، در چهارچوب جغرافیای معلوم و مشخصی با یکدیگر همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند و برای اعتلای جامعهی خود کوشا باشند، از نظر حقوق بینالملل؛ تشکیل یک ملت دادهاند.
طبیعی است چنین ملتی، با داشتن مرزهای جغرافیایی معین، زمانی تبدیل به یک کشور میشود که حکومتی از هر دست با دولتی مقتدر، در رأس ادارهی جامعه باشد.” ( دکتر شمسالدین فرهیخته، فرهنگِ فرهیخته، چاپ دوم، 1386، ص 703 )
ادامه خواندن درست بنویسیم؛ تفاوت میانِ ” ملیت ” و ” ملت “: جاویدفرهاد
و اینک فلم خواب طلایی را که در مورد دیدگاه ها و احساسات درونی آفرینشگر بی بدیل، امیرجان صبوری و گروپ هنری گل سرخ است، به شما خوبان پیشکش می کنم، آنهم با خاطره ی از اولین نمایشش.
به یاد دارم 34 سال پیش تابستان 1987 در سالون سینمایی رادیوتلویزیون ملی قرار شد بعد از نمایش فلم، من به پرسش های مسئولین جواب بدهم. در پایان فلم بعد از سکوت طولانی یکی از دوستان پرسیدند: آقای مروت! در تصویر آخر فلم تو تمام مرده های تپه ی شهدا را از قبر بلند کرده، به طرف غروب روان کردی یا به طرف طلوع خورشید؟ من در خالیکه دست و پاچه شده بودم، گفتم: شما چه فکر می کنید؟ او که از طرفداران سرسخت دولت بود،گفت: واضح است که به طرف طلوع. من که هدف اصلی ام غروب بود، گفتم: شما دقیق فهمیدین.
جناب هارون یوسفی که رئیس نشران تلویزوین بود، متوجه شد که ادامه ی صحبت می تواند ید تر باشد، وارد صحبت شده گفت: برای صحبت وقت نداریم. بروید و به کار های تان برسید! بعد یکی از کارمندان را مخاطب قرار داده گفت: این فلم را در برنامه ی امشب نمایش بدهید!
کارمند گفت: رئیس صاحب! برنامه ی امشب وقت بسته شده. هارون یوسفی با قاطعیت گفت: یگان چیز را کنسل کین! جناب یوسفی در حالیکه از سالون خارج میشد، مرا هم با خود صدا کرد. در دهلیز من گفتم: رئیس صاحب! نمیشه که همین فلم را اول یکی دوبار اعلان و بعدن نشر کنین؟ جناب یوسفی گفت: این فلم باید همین امشب نشر شود. ورنه اگر امشب نشر نشود، با این گل هایی که تو به آب دادی هرگز بشر نخواهد شد.
ادامه خواندن خاطره ی از اولین نمایش ؛فیلم خواب طلایی : دکتور همایون مروت
سال تولد او را 1286 و گاهی 1285 خورشیدی نوشته اند. پدرش ناظر صفرمحمدخان در زمان امیر حبیبالله خان امینالاطلاعات بود. او شخصیتی بود مخالف با نفوذ سیاسی انگلیس، طرفدار استقلال سیاسی کشور و از هواخواهان نایب السلطنه نصرالله خان. چنین بود که به گروه فتوا دهندهگان جهاد بر ضد انگلیس پیوست و این امر سبب شد تا زندانی شود. بار دیگر در زمان امانالله خان که نایب الحکومۀ قطغن بود به جرم فراهم سازی بیعتنامهیی برای سردار نصراللهخان نایبالسطنه، از کار برکنار و در کابل زندانی شد.

این خانودۀ روشنفکر، فرهنگی و اصلاح طلب، از همان دوران امیر حبیب الله پیوسته ستمها بزرگی را بردوش کشده و قربانی داده اند و اما بیشترین ستم و استبداد را در دوران نادرخان و صدارت هاشم خان دیدند.
استاد ناظمی به روایت اسناد تاریخی در این پیوند چنین نوشته است: «برادر مهتر صفا، استاد محمد انور بسمل، سخنور، مشروطهخواه و صوفی وارسته بود که هجده سال تمام به گناه آزادیخواهی در زندان بیداد بهسر برد و حتا باری نامش در فهرست محکومین به اعدام ضبط گردید؛ ولی دستی از غیب برون آمد و کاری کرد و از مرگ رهایی یافت. یکی دیگر از برادران صفا محمد اختر خان است که او نیز از هواخواهان نایبالسلطنه بود و سرانجام هم در روزگار امانی، اعدام گردید. سرنوشت خانوادۀ ناظر محمد صفر خان، همانندیهایی با سرنوشت دیگر دودمانهای آزادیخواه کشور ما دارد که کودک و جوان و سالخوردۀ شان، سالها را بدون بازپرس، در زندانهای ارگ و سرای موتی و دهمزنگ، گذشتاندند؛ چون خانوادههای چرخی، شجاع الدوله، منشیزاده، غبار و دیگران.
ادامه خواندن محمد ابراهیم صفا یکی از پیشگامان شعر نو در افغانستان است: استاد پرتو نادری
سوز عشق میهن از آوای من آید هنوز
صد هزاران نغمه زین نای کهن آید هنوز
دوست دارم این وطن را با تمام هستیم
رنگ آئین وفا از این سخن آید هنوز
عمرهاشد گرچه درخاک دگر سرمیبرم
ادامه خواندن «عشق وطن»شعر از : حامد نوید
با پوزش از خوانندگان عزیز ی که این بخش را تعقیب میکنند باید به عرض برسانم که نسبت مصروفیت های زیاد وچندبعدی هنری که دارم این بخش به تأخیر به نشر رسید .
بخش بیست ویک
ج ) در نوشته های علمی وتحقیقی وقتی واژه های نامستقل از گونۀ پیشوندها وپسوندهابه تنهائی نوشته شوند ، پیش از پسوندهاوپس از پیشوندها،هایفن گذاشته میشود ؛مانند:
_م ، _ یم ، ید ( نشانه های ضمیری که در آخر افعال می آیند ؛مانند : گفتم ، گفتیم ، گفتید. )
می _ ، همی _ (پیشوندهای استمرار؛مانند: میروم ، همیرفتم .)
اما پیشوندها ، پسوندها وعلامه های جمع رانباید طوری تقسیم کرد که از اصل واژه توسط هایفن جداودر سطر دیگر نوشته شوند ، یعنی پیشوندها ، پسوندها وعلامه های جمع با اصل واژه در عین سطر گنجانیده شود ؛مانند
درست نادرست
کتابها کتاب _
ادامه خواندن درست بنویسیم : غلام فاروق سروشاز قول محمد سمیع عثمان انصاف

این عنوانِ حکایتیست که سالها پیش، خانه به خانه و زبان بزبان می گشت اما متاسفانه، مدتهاست که مردم بجز شنیدنِ آهنگ و موسیقیِ سروده ء صد سیب سرخ، از رازهای که در دل این سروده پنهان است، آگاهی ندارند.
(صد سیب سرخ)
حکایتی از دوستی و محبت پر خلوص و پاکِ نرگس و فرهاد است که آنها سالها قبل در یکی از قریه های ولایت شمال زنده گی می کردند.
قابل یادآوریست که در آن زمانه ها، ولایت شمال ولایاتی چون بغلان، کاپیسا، پروان، ارغنداب و چند ولایت دیگر سمت شمال را در بر می گرفت.
در یکی از قریه های زیبایی همین خِطه، دختر و پسر زیبایی در همسایه گی هم متولد شدند که والدین شان اسم نرگس و فرهاد را به آنها مسمی ساختند.
طبق رسم و عنعنات آن موقع، اطفال جهت آموزش و کَسبِ تعلیم قرآن و زبان، به مدرسه نزد آخوند ها فرستاده می شدند و کتابهایِ چون چهار کتاب و حافظ را میآموختند.
نرگس و فرهاد هم که پنج، شش ساله شدند، شامل مدرسه گردیدند و هر دو یکجا به مدرسه می رفتند و یکجا بخانه بر می گشتند. در قریه ء که آنها زندگی می کردند، از جمله ء قریه های سرسبز و پربار شمال به شمار میرفت.
ادامه خواندن صد سیب سرخ ؛ داستان کوتاه : رویا عثمان انصاف
من نه از ایران نه ازهند ونه ازچینم پدر
باغ درد وناله ام را پیرِ گلچینم پدر
گفتمش تاجیک ؛پشتون ؛هزاره ؛کیستی؟؟
آه سوزانی کشید وگفت مسکینم پدر
ادامه خواندن مسکینم پدر ؛ شعر از نورالله وثوق
پیدایشش پیدا نیست در خرجرد جام دیده به جهان گشوده است . آثار مهم او : مثنوی لیلی و مجنون ، شیرین وخسرو ، هفت منظر به پیروی از هفت پیکر نظامی و تیمور نامه یا سفرنامه ) در باره تاریخ فتوحات تیمور گورگانی اند.
در سال ۹۲۷ دیده از جهان بست از شاعران بزرگ عهد تیموریان هرات است . خواهر زاده مولان عبدالرحمان جامی می باشد :
داستان چگونگی به شعر روی آوردن هاتفی:
او پس از مطالعه آثار بزرگان چون فردوسی ، نظامی و دیگران در پی آن شد تا خمسه ای همگون خمسه نظامی بسراید. و از مامای سخنور خود مولانا عبدالرحمان جامی خواست تا به او اجازه بدهد.
جامی گفت : که اگر بتواند پاسخ سه بیت حکیم فردوسی را بدهد توانایی آن را خواهد داشت که این خمسه را بسراید.
ادامه خواندن آشنایی با مولانا عبدالله هاتفی ( جامی) خرجردی خواهرزاده مولانا جامی ؛ نوشته : داکتر حمید مفید
لیلا صراحت روشنی، در بیست وسوم جوزای سال ۱۳۳۷ خورشیدی در شهر چایکار، مرکز ولایت پروان زاده شد .سال ۱۳۵۹ خورشیدی از دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه کابل سند لیسانس گرفت و پس از آن به عنوان معلم ادبیات فارسی در لیسه عالی “ملالی” مشغول به کار شد. نخستین آموزگارش در زمینهی شعر و ادبیات پدرش، زندهیاد غلامشاه سر شار روشنی، بود که او نیز شاعر بود و بعد با واصف باختری آشنا شد و شعرهایش توسط او نقد و بر رسی میشد.
در اواخر سال ۱۳۷۵خورشیدی که کابل به تصرف گروه طالبان در آمد، لیلا صراحت به پشاور پاکستان رفت و پس از مدتی به کشور هالند پناهنده شد.
لیلا صراحت روشنی دو سال پایانی عمرش را با سرطان مغز دست و پنچه نرم کرد و سر انجام در روز جمعه، دوم اسد سال ۱۳۸۳خورشیدی، چشم از جهان فروبست. پیکرش از هالند به کابل منتقل شد و در همانجا به خاک سپرده شد .
استاد واصف باختری، مقدمه ای با عنوان
“یک مقنعه و صد آتشفشان” بر کتاب
“سنگها و آیینهها” در مورد شعرهای لیلا صراحت روشنی نوشته است
” روان من شعر لیلا صراحت روشنی را میپذیرد، روان من مسطح است، روان من ژرفا ندارد که بگویم تا ژرفای خویش شعر لیلا صراحت روشنی را میپذیرد. شعر لیلا صراحت روشنی نافذ است. سیلاب خود نمیداند که عمقش چه اندازه است، ولی سیلاب با گذار سنگین خویش مسیل میآفریند و مسیل را عمق میبخشد. لیلا صراحت روشنی هیچگاه حتا نیمگامی هم برای مطرح شدن بر نداشته است. این نهتنها سخن من است، بل بسیاری از هواخواهان شعر او بر آنند و من بیافزایم که وی تنها از سر حجب و فروتنی بدین روش نگراییده، بل به نیروی قریحت و به اصالت شعر خویش باورمند است. خاموشانه میخواند و میسراید و مینویسد.
ادامه خواندن لیلا صراحت روشنی ؛ بخش اول -نوشتهء : محمد ظریف رستمی