خانه سنگی : نثار علیمی

خـانه سنگيسال ١٣٦٧ خورشيدي بزرگداشت از مولاناي بلخي رومي نابغه شرق در منزل زند ياد داكتر جاويد واقع كوچه نقيب متصل جاده سالنگ بهمت اهل فرهنگ و ادب برگزار شده بود . جمع كثيري از فرهنگيان قلمرور سرايش و نگارش هنرمندان و ادب دوستان زبان جهان شمول پارسی شركت داشتند . رونق بخش این نشست شخصیت ها و فرهيختگان نام آشنای کشور مانند قله ى شامخ زبان پارسي  زنده ياد استاد واصف باختري زنده ياد قهار عاصي شاعر حماسه عشق و زنده یاد و محب بارش شاعر و نویسنده و استاد دانشگاه كابل و بصیر بدروز شاعر و نویسنده و فعال سياسي ، سلام سنگی هنرمند موفق سینماگر افغان فلم و دکلماتور هنر و ادبیات و فردوسی شناس شرکت داشتند . 

ادامه خواندن خانه سنگی : نثار علیمی

به یاد پدر عزیزم واصف باختری : منیژه باختری

همین که این واژه ها را با چشمان گریان قلم می زنم، ادای احترام می کنم به مردی که نه تنها غول ادبی بلکه پدر عزیزم واصف باختری بود. در 20 جولای 2023 جهان شاعر، نویسنده، متفکر استثنایی را از دست داد و من چراغ هدایت زندگی ام را از دست دادم. از لحظه ای که یادم می آید، حضور پدرم چراغ عشق، خرد و الهام بود. متولد شهر مزار شریف، سفرش به عنوان شاعر و نویسنده شروع به شکل گیری کرد. کنجکاوی سیری ناپذیرش و اشتیاق ادبیات فارسی او را به دانشگاه کابل کشاند، آنجا به هنر شعری اش ارج گذاشت. مجهز به مدرک کارشناسی ارشد آموزش از دانشگاه کلمبیا، استحکام ادبی باختری حد و مرز نمی شناخت. قلم او بیش از ۲۰ کتاب حکاکی کرد که هر بیت گواهی بر استقامت، زیبایی و مبارزات میراث فرهنگی افغانستان است.

ادامه خواندن به یاد پدر عزیزم واصف باختری : منیژه باختری

دیباچه زيبای اشعار بنام « سخن باگل سوسن» : ماریا دارو

امروز دیباچه زیبای اشعار بنام « سخن با گل سوسن » که از احساس پاک و خامه توانای شاعر ذواللسانین جناب محترم استاد محمد اسحاق ثنا طبع شده است ؛ بدستم رسید.

نام کتاب : سخن با گل سوسن

شاعر : محمد اسحاق ثنا

محل چاپ : مزار شریف ؛ چاپخانه امید در بلخ . تاریخ چاپ ؛ حوت «۱۴۰۱ -هش »مارچ «۲۰۲۳-م»

پشتی اول کتاب با یک گلدان گل زیبا ی سوسن توسط محترم حامد عالمی طرح و ترتیب شده است. در پشتی چهار کتاب زندگینامه مختصر جناب محترم استاد ثنا با فوتوی شان طبع گردیده است. ویراستار و نگارنده یاد داشت این دیبا چه در حدود چند صفحه به قلم توانای جناب محترم پوهنوال دکتور سید محمد عالم لبیب نگارش یافته است. مهتمم : محترم استاد صالح محمد خلیق میباشد و برگ آرایی آن را محترم سید علی موسوی انجام داده است.

 دوستان گرانقدر!

ادامه خواندن دیباچه زيبای اشعار بنام « سخن باگل سوسن» : ماریا دارو

ای‌وای کاجِ بلندِ پارسی را چه شد؟ : استاد جاوید فرهاد

استاد “واصفِ باختری” درگذشت و با مرگش جغرافیای بی‌کران شعرِ پارسی را سوگ‌وار ساخت. استاد باختری بی‌گمان در معرفی چهره‌های شعرِ امروز از “قهارِ عاصی” تا این کم‌ترین، حقی بر گردنِ بسیاری از شاعران دارد که باید پاسش بداریم. او سخن‌ورِ بی‌هماوردی بود که با شناختِ ژرف از شعرِ دی‌روز، پا به‌عرصه‌ی شعرِ امروز گذاشت؛ غزل گفت، نیمایی سرود و سپید را تجربه کرد.

ادامه خواندن ای‌وای کاجِ بلندِ پارسی را چه شد؟ : استاد جاوید فرهاد

 مثلث غدار نوشته : نذیر ظفر

خصــــم چون آشـــــیان ما دزدید

با لــــــــباس و زبان مــــا دزدید

خواب بودیـــم جمـــــله در غفلت

ســــر مـــــــه از دیده گان  ما دزدید

ره بلــــــــد هـــــم ز بیشه ما بود

ادامه خواندن  مثلث غدار نوشته : نذیر ظفر

روز من تو آی وطن دارهمین است ؛ شعراز : میرزاابوالپشم

بدروزی و بدبختی و ادبار همین است

در بستر غم زیستن انگار همین است

گویند لب از لب نگشایید در این‌جا

هشدار همین باشد و اخطار همین است

گویند زنان حقِ نظر هیچ ندارند

فرهنگ عقب مانده‌ی اعصار همین است

ادامه خواندن روز من تو آی وطن دارهمین است ؛ شعراز : میرزاابوالپشم

کوله بار حسرت : شعر از استاد محمد اسحاق ثنا

سال ها شد من در این غربت سرا تنها غریب 

نیست‌ جز بیچاره گی و حسرت اینجا با غریب 

چند باید پرورد امید عودت بر وطن 

زانکه سوزد هر نفس در آتش سوداگر غریب  

ادامه خواندن کوله بار حسرت : شعر از استاد محمد اسحاق ثنا

عیــــــد : هه هه هه !!؟؟… شعر ازعلیمی

سخت است درين غمكده ازعيد سخن گفت 

دشوار تر اســت حرف گلستـان چمن گفـت

آن خـانه و كاشـانه ى مــردم شـده اشغال

از تشــنه و آواره به كـوهسـار و دمن گفت

ادامه خواندن عیــــــد : هه هه هه !!؟؟… شعر ازعلیمی

 افتاده‌ عشقری را بالای خاک ديدم : نجم العرفا حیدری وجودی

                  افتاده‌ عشقری را بالای خاک ديدم

                  گفتم به اين اديبی يک بوريا ندارد !

    [  امروز ۱۰سرطان سال ۱۴۰۲ هجری عرس مبارک جناب حضرت عشقری رح است ] 

کوچه های افسانه ساز کابل که ليل و نهار زيادی را پشت سر گذرانده با راه‌ رو های تنگ ، با خانه های بلند و ديوار های کمتر انداخته ، در سال ۱۲۷۱ خورشیدی در خانهً تاجر پيشهً بنام شير محمد معروف به (داده شير) کودکی به دنيا آمد که نامش را غلام نبی گذاشتند و بعد ها به صوفی عشقری مشهور شد.

وی هنوز نخستین سالهای کودکی را سپری نکرده‌بود که پدر، مادر و برادرش را از دست داد ؛

او از ۱۸ سالگی به شاعری روی آورد.

ادامه خواندن  افتاده‌ عشقری را بالای خاک ديدم : نجم العرفا حیدری وجودی

 سخت است  که بخندی : شعر؛ نجم الفا حیدری وجودی

سخت  است  که بخندی  و دلت  غم زده باشد

هرگوشه ی  از  پیراهنت نم  زده باشد

احوال  مت  ای  دوست  چنین  ایت  که انگار

یک صاعقه بر خنگل  خرم  زده باشد

ادامه خواندن  سخت است  که بخندی : شعر؛ نجم الفا حیدری وجودی

به یاد پدر؛ شعر از: استاد محمد اسحق ثنا

باز آ !‌ پدر تو بی‌‌ سرو سامانی ام ببین

رنگ شکسته حال پریشانی ام ببین 

در حسرتم ز فرقت دیدارت ای پدر 

در ملک غیر دیده گریانی ام ببین 

ادامه خواندن به یاد پدر؛ شعر از: استاد محمد اسحق ثنا

اولاد غریب : شعر از هارون یوسفی

خواستارِ کلچه و نانم، که نیست

قابلی و مرغِ بریانم که نیست

پشت بُرّانی دلم بی‌تاب شد 

عاشقِ گلپیِ لغمانم، که نیست

ادامه خواندن اولاد غریب : شعر از هارون یوسفی

به مناسبت سومین سال پرواز ملکوتی ستارۀ تابناک شعر و عرفان افغانستان شادروان حیدری وجودی : مهرالدین میشد

روان نجم العرفا حیدری وجودی شاعری صمیمی و درد آشنا شاد باد

سخن برسر غروب خورشید و سالروز وفات شاعری عارف، عاشقی شوریده حال و عارفی درد آشنا و صمیمی است که چون ستاره ای در آسمان شعر و عرفان افغانستان درخشید و زنده گی خویش را صادقانه وقف اعتلای ادب و فرهنگ افغانستان نمود. مردی که زنده گی را با عشقی سرشار از جاذبه و شور انسانی آغاز کرد و با جهانی از صفا و صمیمیت عاشقانه و دردمندانه زیست. حیدری وجودی با پشت سر نهادن ۸۱ سال بهار زنده گی بالاخره در 21 جوزای سال 1399 به جاودانه ها پیوست. هرچند حیدری وجودی جهان فانی را وداع گفت و به جاودانه ها پیوست؛ اما حضور معنوی او چون آفتابی درخشان در آثارماندگار او برای همیش زینت بخش ادب، عرفان و فرهنگ افغانستان خواهد بود. حیدری وجودی انسانی صمیمی و شاعری درد اشنا بود؛ که پس از مرگ از او به عنوان

ادامه خواندن به مناسبت سومین سال پرواز ملکوتی ستارۀ تابناک شعر و عرفان افغانستان شادروان حیدری وجودی : مهرالدین میشد

هر دم بلند می‌شود از دل صدای من : محمد حسن بارق شفیعی

گر دل‌نشین بوَد سخنانم شگفت نیست
هر دم بلند می‌شود از دل صدای من

این‌سان که شعله‌خیز  بوَد ناله‌های من
پُر آتش است سینهٔ درد‌آشنای من

ادامه خواندن هر دم بلند می‌شود از دل صدای من : محمد حسن بارق شفیعی

یادت نره ؛ شعر زیبا از:استاد محمد اسحاق ثنا

تا ترا جان است به تن این حرف من (یادت نره )

پیرو افتاده ز پا هم مرد و زن  یادت نره 

خفته در خون از جفای فتنه جو صد ها جوان 

آن دلیران دلاور تهمتن یادت نره 

سال‌ شد مردم ما پایمال اجنبیست 

جهد کن پاس وطن مرز کهن یادت نره 

ادامه خواندن یادت نره ؛ شعر زیبا از:استاد محمد اسحاق ثنا

آزرده ام از زندگی در شکوه ام تزویر نیست : دکتور صادق فطرت

آزرده ام از زندگی در شکوه ام تزویر نیست

صد ناله زین بیهوده گی در ناله هم تأثیر نیست

پا تا به گیتی مانده ام، آه و فغان شد همرهم

ادامه خواندن آزرده ام از زندگی در شکوه ام تزویر نیست : دکتور صادق فطرت

وطن ویرانه؛ شعر از : لاهوتی

وطن ویرانه از یار است یا اغیار یا هر دو؟

مصیبت از مسلمان هاست یا کفار یا هر دو؟

همه داد وطن خواهی زنند، اما نمی دانم

وطن خواهی به گفتار است یا کردار یا هر دو؟

ادامه خواندن وطن ویرانه؛ شعر از : لاهوتی

حال شاعر – نوشته نذیر ظفر

کاش شاعر میــــشدی حال مرا میداشتی

در دلت از جور خوبان غمسرا میداشتی

 بار ها از  آتـــــــــش الهام میگشتی کباب

اشک در چشمان خود مانند ما میداشتی

ادامه خواندن حال شاعر – نوشته نذیر ظفر

به یاد عفیف باختری – نگاه دگرگونه – نویسنده: باور بامیک

May be an image of 3 people

دی‌روز شام‌گاه در پیوند به ششمین سال درگذشت عفیف باختری در «کلپ‌هوز» شماری از شاعران و فرهنگیان برنامه‌یی گرفته بودند. این برنامه در اتاق «کابوف» برگزار شده بود. من از دوستانی که این برنامه را برگزار کرده بودند و یادبودی از عفیف باختری کردند، از ته دل سپاس‌گزاری می‌کنم. انتظار داشتیم که دوستان حاضر در این برنامه بیش‌تر در باره‌ی شعرها، شگردها و شوریده‌گی‌های عفیف سخن بگویند و سروده‌هایش را به خوانش بگیرند، اما چنان نشد. شماری بیش‌تر از عفیف و شعرهایش از فیلسوفان مانند نیچه، دکارت، هایدگر، کامو، راسل، سارتر و … سخن گفتند و پرده از روی مطالعات گسترده‌ی فلسفی خود برداشتند.

ادامه خواندن به یاد عفیف باختری – نگاه دگرگونه – نویسنده: باور بامیک