نام نیکویت بزرگ و قامتت بالا بلند
هرچه گوید دشمنان در موردت باشد چرند
در دیاری کو از آن بربسته رختش عدل و داد
جاهلان در حق تو گویند حرف ناپسند
ادامه خواندن مقام زن : شعر ازاستاد محمد اسحاق ثنانام نیکویت بزرگ و قامتت بالا بلند
هرچه گوید دشمنان در موردت باشد چرند
در دیاری کو از آن بربسته رختش عدل و داد
جاهلان در حق تو گویند حرف ناپسند
ادامه خواندن مقام زن : شعر ازاستاد محمد اسحاق ثنامولوی خال محمد خسته یکی از صاحبدلان، هنرمندان و ادیبان و نویسندگان افغانستان فرزند ملارستم بیک در سال (1282 هـ ش) در قریۀ دهباز ختلان (فعلاً مربوط خاک تاجیکستان) چشم به جهان کشوده است. پدر مولوی خسته ملا رستم بیک بن عبدالرحیم خان یکی از علمای برجسته و خطاط ماهری بود، که در اخیر امارت امیر عبدالرحمن خان در اول به دیار پروان در شمال کابل و بعداً در شهر مزارشریف متوطن گردیدند. در «دانشنامۀ ادب فارسی» بنابر قول دانشمند گرامی ایشان صاحب کامل انصاری، مولوی خسته را به اسم «خسته ختلانی» آورده اند.خال محمد در سن پنج سالگی در ترکستان افغانستان «صفحات شمال» چنانچه ایشان صاحب کامل انصاری می فرماید ملا رستم (پدر خال محمد) در زمان حکمروایی سردار محمد اسحالق خان فرزند امیر محمد اعظم خان حیات به سر میبرده و از کارگزاران سردمدار ترکستان به شمار میرفته است.
ادامه خواندن مولوی خال محمد خسته : پروفیسور داکترعنایت الله شهرانی«برای کسانیکه قصد خودکشی دارند»
زندگی چیزی تلخ و نا خوشایند است، ولی زیبا ساختن آن کار مشکل نیست. برای ساختن این دگرگونی لازم نیست که مثلآ دوصد هزار روبل در لاتری ببری و یا به دریافت مدال«عقاب سفید» نایل شوی یا با خانم زیبا و خوش تیپی ازدواج کنی یا به عنوانِ یک آدمِ خوش قلب در تمام دنیا شناخته شوی. نعمت هایی را که بر شمردیم فنا پزیر اند و به عادت روزانه تبدیل میشوند.
برای آنکه همیشه حتا در موقع غم و ماتم احساس خوشبختی کنی، باید اول از آنچه که داری راضی و خوش باشی و دوم اینکه از این اندیشه که«ممکن بود از این بد تر شود» احساس خوشی کنی و این- کارِدشواری نیست.
ادامه خواندن زندگی زیباست! نویسنده- انتون چخوف : برگردان از زبان روسی هارون یوسفیمردی با اندیشه ای والا و ذهنی پربار و آغوشی پر از دانش. کم حرف می زد و زیاد می نوشت و دامنه پژوهش هایش چون اقیانوسی گسترده و پر موج بود. واما با شوربختی و افسوس که در کشورش کمتر کسانی با نام او آشنا بودند.
او زاده ای هرات بود، سرزمینی که بهترین فرهنگیان را در دامانش پرورانده وستاره های درخشانی را به آسمان ادبیات و تاریخ کشور مان هدیه کرده است.
حدود 15 سال پیش بود که توسط دوست مشترک مان جناب دکتر روان فرهادی با استاد فکرت آشنا شدم. مردی بود آرام و متواضع. وبا دامنی پر از دانش که ترا بخودش جذب می کرد و به سویش می کشاند. از آنهایی نبود که منم کند و برای بدست آوردن شهرت به هر کاری دست بزند و تقلا کند. ولی انگار کتاب مواخذ و مرجع همه جور اطلاعات در ساحه ادب و فرهنگ و تاریخ بود. سخنانش مثل خودش آرام، شمرده و پر معنی بود و شنونده را به گوش دادن وامیداشت. تسلطش بر زبان های فارسی، پشتو، عربی، و انگلیسی در خور ستایش بود.آثار بیشماری از خود بجا گذاشته که شامل بیشتر از 20 کتاب و صد ها مقاله و ترجمه است.
ادامه خواندن استاد آصف فکرت، درخت پرباری که از شهرت دوری گزید : بانو هما طرزیبا سپاس بی پایان دوباره از استاد گرانمایه ام استاد لطیف ناظمی وپیشگفتار ژرف و زیبای شان در دهمین کتابم (رقص شگوفه ها).
وقتی در بستر می روم
خورشید با منست
و خوشه خوشه ستاره ها را
زیر بالشتم می گذارم
و دانه دانه نور ماه را
در زیر پستان هایم پنهان می کنم
شاعری از تبار عشق
به هما طرزی که می اندیشم سه زن از پیش نظرم می گذرند – زنی که شاعر است ؛زنی که نقاش است و زنی که طراح لباس است.انگشتان این سه زن ،ده جادو گر سحر آفرین اند که با رنگ ها ، شعر می نویسند وبا واژه ها ،نقاشی می کنند. پس بیهوده نیست که در دفتر رقص شگوفه ها، شعر وتصویر ، باهم در می آمیزند تا کسی نداند که کدام یک شعر است و کدامین نگاره. رقص شگوفه ها کتاب عشق است و هما طرزی راوی صادق مقوله یی است به نام عشق .
او در پیشگفتار کتابش چنین روایتی از عشق نخستین خویش دارد:
ادامه خواندن رقص شگوفه ها : استاد داکترلطیف ناظمیشاید بتوان گفت: عزیز سیاهپوش یگانه شاعری است که هیچگاهی نخواست تا شعر او در نشریههای کشور به نشر رسد؛ اما شعرهای او در جنبش چپ و هوداران آن خوانندهگان زیادی داشت. زبان شعر او ساده و شور انگیز است. کوبنده است و آمیخته با طنز.
به شیوه عیاران خراسان لباس سیاه میپوشید، از آن روی در میان مردم به نام عزیز سیاهپوش شهرت داشت. از ولایتی کابل بود و در میان مردمان محل به نام « جان» شهرت داشت. شبها به مانند عیاران و جوانمردان به شبگردی میپرداخت. با مردم پیوند نزدیک و استواری داشت.
در سال 1354 که هنوز در صنف چهارم دانشکده ساینس دانشگاه درس میخواندم، با او آشنا شدم. من از او چیزهای زیادی آموختم. بخشی از دیدارهای ما به بحثهای ادبی خلاصه میشد. من شعرهای تازۀ خود را برایش میخواندم. تازه در اوزان آزاد عروضی مینوشتم و در مهار کردن وزن دشواریهایی داشتم، سیاهپوش شعرها را تقطیع میکرد و دشواریهای وزنی را برایم روشن میساخت.
ادامه خواندن دیداری با عزیز سیاهپوش: استاد پرتو نادرییادداشتی در مورد هنر های شادکام
با هر دلی که شاد شود شاد میشوم
شادکام مومنانه به هنر میپردازد. کودکی بیش نبودم که گاه گاهی آهنگ هایش را از طریق تلویزیون وقت کابل میدیدم و میشنیدم. شادکام با چهرهی موقر در صفحه ظاهر میشد و آهنگش را اجرا میکرد، نه میخندید و نی مانند بیشتر خواننده های آن روزگار سر و گردن و دست و پا میزد. یادم میآید کلانتر های خانواده میگفتند هرگاه شادکام و احمد ولی بخندند کابل ارزانی و فراوانی میشود. این کنایت صمیمانهی کابلی ها برای هنرمند محبوب شان بود که ترجیح میداد آهنگ هایش را بدون لبخند – اگرچه بعضن حین lip-sync لبخند میزد – به مخاطب عرضه کند. البته این کنایه از روی احترام و محبتی بود که مردم به این هنرمند قایل بودند و او را دوست میداشتند.
ادامه خواندن شادکام مومنانه به هنر میپردازد : فریدون ابراهیمیگرامی وطن ما در تداوم زمانه ها دارای هویت بسیار درخشان ملی و فرهنگی است هویت های ملی و فرهنگی ما عبارت از زبان، دین، تاریخ، ادبیات، هنرها، رسوم و آیین های کهن که در جریان زمانه های بس دراز بوسیله نیاکان ما ساخته شده و در کورۀ زمان پخته شده است از آمیزه و اختلاط این پدیده ها و مایه های فرهنگی و ملی شناسنامه ملی ما بوجود می آید.
فرهنگ شامل دانش و علوم و عقاید، آرا و باورها، اندیشه ها، فضایل و نکویی، داد و انصاف، عدالت و تهذیب، هنر و ادبیات، طریق زنده گی، رسوم سنن و عنعنات و آداب و در یک سخن مجموعه یی از دانستنیها، نوآوریها و تازه گیهای یک ملت است و فرهنگ یک ملت همانا مجموعه یی از ارزشها، افتخارات تاریخی، مدنی و سرمایه معنوی و سجایای عالی و برین و پسندیدۀ آن ملت است که گذشته ها را با حال پیوند میزند همانند آیینه یی تمام نمایی مفاخر معنوی آن می باشد.
گفتیم زبان یکی از هویت های ملی و فرهنگی ماست، نوایی بزرگ میفرماید:
تیل بــو چمن نینگ ورق لاله سی
سوز دُرَری دین کیلیبان ژالـه سی
ادامه خواندن زبان هویت نخستین یک ملت است باید آنرا گرامی داشت! : استاد برهان الدین نامقچنان من بی تو ای عشق آفرین دل هنرمندم
که گاهی شاد می گریم، گهی از درد می خندم
فریب خنده هایم را جهان خورد و نمی داند
که از غمگین ترین آدم، منش غمگین دو سه چندم
ادامه خواندن سوگند : شعر ازمسعود زرابگر من ز نسلِ اسب سواران چابک ام
پس آن شتر سوار ، سوارم چسان شده ست ؟
گر من ز نسلِ رستم و سهراب و آرش ام
اینقدر جُبن از چه درونم نهان شده ست ؟
گر من ز نسلِ قومِ سرافراز بوده ام
پس قامت ام برای چه اکنون کمان شده ست ؟
ادامه خواندن نسلِ رستم : شعر از؛ شریف حکیموطن ز دامن تو دست ناکسان کوتاه
ز زینت چمنت آفت خزان کوتـــــاه
به باغ و راغ تو دست جفا دراز مباد
ز کاخ و شاخ و ظلم ستمگران کوتــاه
ادامه خواندن روزهای دراز وعمرکوتاه :شعرازاستاد نسیم اسیردرین مقاله دربارۀ شخصیتی صحبت میگردد که وی را باید بر حق «پدر معارف در افغانستان» لقب داد، این بزرگمرد یا معلم بزرگ معارف افغانستان ارواحشاد، جنتمکان، فضیلتمآب، دانشمند بیبدیل، مسلمان پاکدل و خوش عقیده، نویسنده و مترجم و بیدلشناس معروف پروفیسور حضرت استاد غلام حسن مجددی میباشد. آنچه درین مقاله آورده میشود، شمهیی از حیات پر فیض و برکت آن انسان متقی، پرهیزگار و مسلمان صادق و متعهد است. و نگارنده تنها احساسات باطنی خود را منحیث یک شاگردش بزعم خود مینویسد و هستند کسانیکه بهتر از این قلم بنویسند و شاید هم بمراتب صاحب معلومات دربارۀ آن حضرت باشند. استاد مجددی بوقت حیات مبارکش علاقمند به شهرت نبود و شاگردان وی که بدون مبالغه به دهها هزار بالغ میشوند، هر یک بروزگاری مبتلا گشتند، و از جانب دیگر بازماندهگانش غالباً در جمعآوری آثار و یادگارهای آن موجود عالیجناب و گوهر نایاب توجه نکردند. اولین و آخرین معلومات دستداشتۀ این نگارنده که توسط برادر دانشمند جناب حضرت صاحب محمد نعیم جان مجددی رسیده است، در سه صفحه کوچک و آنهم معلومات نیم صفحهیی در هریک که جمعاً نمیتوان همه را برابر بر یک صفحۀ معیاری بشمریم، و حتی سال تولد را به قمری آورده بودند که درست نبود، از جانب دیگر تا جائیکه اینجانب منحیث شاگرد آن بزرگمرد تاریخ معارف افغانستان، از شخصیتهای محترم شنیده بودم جناب در یارکند اویغورستان که امروز بنام سینکیانگ میگویند چشم به جهان گشوده است،
ادامه خواندن پوهاند غلام حسن مجددی(رح) مؤسس فاکولتۀ تعلیم و تربیه دانشگاه کابل : دکتور عنایت الله شهرانیبخش اوّل
زندگینامه و حیات سیاسی و علمی دکتور شرعی جوزجانی
در سالهای دهۀ نود میلادی، این نگارنده در مؤسسۀ رابطۀ عالم اسلامی منحیث مشاور تعلیمی و در عین حال در یونیورسیتی بین المللی اسلامی اسلام آباد رئیس بخش مطالعات آسیای مرکزی و استاد، در دیار پاکستان در شهر اسلام آباد مصروفیت داشتم.
یک سال بعد از مزارشریف به تاشکند رفته و در تاشکند دوست دیرین جناب استاد شرعی جوزجانی را با یک دانشمند اوزبیکستانی به اسم عارف عثمان که مصروف نوشتن و تحقیق در تصّوف بود، زیارت کردم. بحث های بسیار کوتاه و مختصر در خصوص تصّوف بمیان آمد و قصۀ ما ناتمام ماند.
شب رفت و حدیث ما بپایان نرسید
شب را چه گـُنه حدیث مـا بـود دراز
در آن فرصت جناب استاد شرعی مصروف پژوهش و تحقیق در امور حقوق اسلامی بود و چون در علوم دینی دارای تخصص و بزبان عربی وارد بود، زبان فارسی را بحد عالی میدانست و در زبان مادری (تورکی اوزبیکی) تکلّم میکرد، در میان شخصیت های اکادمیک اوزبیکستان شهرت خوبی پیدا کرده بود.
ادامه خواندن تصّوف و انسان» بخش اول؛ تألیف پروفیسور دکتورسیدعبدالحکیم شرعی جوزجانی : تبصرهء بقلم پروفیسور عنایت الله شهرانیمیگویند مادر دهر در هر صدسال فرزندی را به امر الهی بدنیا میآورد که در میان دنیائیان روشنایی و درخشندهگی ستارهاش بیشتر و درخشندهتر از دیگر جهانیان است.
ای بسا مردمیکه بخاطر زیبا جلوه دادن مقاله و مضمون دربارۀ شخصی از یتیمی، از اسیری و از بیکسی و خواری و ذلالت او حکایه میکنند و بعداً میگویند که شخص مذکور با دانش و لیاقت خود جهانی را تحت تأثیر آورد. درحالیکه یتیمی و بیکسی و خواری و ذلت شخص در حقیقت دبستانیست که خدا بر آن بندۀ خویش تأسیس نموده است و آن مکتب خداست که شخص مورد نظر به توجه خاص خداوند سبق میخواند و مکاتب دیگر درسخانههایی میباشند که بندهگان آنرا برای تنویر شاگردان تهیه داشته اند.مکتبی را که خداوند تأسیس میکند با مکتب بنده مقایسه نمیشود، به همانگونه شاگردیکه از مدرسه خداوند درس میآموزد با شاگردیکه نزدیک بنده زانو زده از هم تفاوت دارند.
ادامه خواندن ستاد خلیلالله خلیلی؛ دانشمند بزرگ معاصر افغانستان : دکتور پروفیسورعنایت الله شهرانیآب از چشمه خراب است کما فیالسابق
گرگ، با قافله خواب است کما فیالسابق
کج گذاری تو اگر پا ز خط و فرمانش
گردنت بین طناب است کما فیالسابق
حال و روزی که خدا بر سر ما آورده
همهاش درد و عذاب است کما فیالسابق
ادامه خواندن کما فی السابق : هارون یوسفیاز شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
امروز پروفسور داکتر محمد حسین یمین از این جهان چشم پوشید و به گفتهء خیام با هفتهزار سالهگان سر به سر شد.
استاد یمین دست کم چهل سال استاد دانشکدهء ادبیات دانشگاه کابل بود.
عضویت شورای علمی دانشگاه کابل را داشت و عضو فرهنگستان ایران نیز بود.
او حق بزرگی بر چند نسل از آموزگاران زبان و ادبیات پارسی دری در افغانستان دارد. چند نسل شاعر و نویسندهء کشور را نیز استاد بوده است. از دانشگاه دولتی تاجیکستان، دانشنامهء دکترا داشت.
باری در گفتوگویی شمار کتابهایی نشر شده اش را، پانزده عنوان گفته بود.
ادامه خواندن یادی از پروفیسور داکترمحمد حسین یمین یادی : استاد پرتو نادریمردی که سالیان سال در خانه های ما با ما زندگی کرده و گاه گاهی در دقایق حزن آور یا شاد در کنار مازیسته و زمانی در حال رانندگی با ما همسفر شده و زمانی در شکست های زندگی ما را تسلی داده و گاهی هم در عاشقی ها ما را بدرقه کرده و ما کمتر به او فکر می کنیم.
نخستین باری که کبیر هویدا را دیدم سالهای 1962-1963 بود که من 11 یا 12 سال بیشتر نداشتم. در آن زمان گروه آماتورکه تازه تشکیل شده بود، کنسرتی در سینمای کابل(سینمای کوچکی که نزدیک به ارگ شاهی و مکتب استقلال و پارک زرنگار بود) اجرا میکرد و خواهرم لیلا جان و دوستانش که دختران جوان 17 یا 18 ساله بودند مرا هم جز سیاهی لشکر وبعد از التماس زیاد با خود شان برای دیدن از کنسرت گروه آماتوربرده بودند. دیدن این کنسرت برایم یک حادثه بود. بویژه من که عاشق بیتلز و رولینگ ستونزو الویس پرسلی وووو بودم از اینکه ماهم در کشور مان یک گروه آماتور را براه انداخته بودیم خیلی به خودم می بالیدم. بعد از کنسرت که به خانه آمدم با افتخار برای پدر و مادرم قصه کنسرت را می کردم و حتی بخودم اجازه انتقاد را می دادم هم چنان گروه آماتور را با بیتلز مقایسه می نمودم.( حالا می بینم که چقدر خورد کلان کار بودم. که خوش بحالم!)
ادامه خواندن کبیر هویدای که من می شناسم، مردی با آهنگ های ماندگارو جاودانش: هما طرزیاشك در چشمان آدم در تمامِ زندگيست
دل اسير لشكر غم در نظامِ زندگیست
گاهى از درد آشكارا، گاه پنهان سوختن
بار بار از غصه مردن انتقامِ زندگيست
ادامه خواندن تلخكامى : مسعود زرابگزینهَ سروده های فارسی دری و ترُکی اوزبیکی تحت عنوان باران و باور جناب استاد محمد اسحاق ثنا از چاپ برامد .
استاد محمد اسحاق ثنا متولد سال «۱۳۲۸» خورشیدی شهرستان اندخوی ولایت فاریاب افغانستان میباشند.
استاد ثنا تعليمات ابتدایهَ خود را در دبیرستان ابومسلم اندخوی و بکلوریا را در لیسه نادریه شهر کابل به اتمام رسانید و بعد در سال «۱۳۴۷» خورشیدی بصفت اموزگار در لیسه غازی به تدریس فرزندان وطن پرداخت و هم زمان در دارالمعلمین عالی کابل به تحصل عالی خویش ادامه داد. استاد ثنا در معارف کشور مصدر خدمات زیاد گردیده و چراغ علم را در خانه های هموطنان ما روشن ساخته است.
استاد محمد اسحاق ثنا در سال « ۱۳۷۱» خورشیدی مانند سایر هموطنان ما راهی هجرت آباد پاکستان گردید و بعد از «۱۲» سال انتظار یعنی در سال «۲۰۰۵ » میلادی در شهر ونکوور کانادا سکونت دایمی یافت.
ادامه خواندن مژده به دوست داران شعروادب؛ مجموعهء شعری «باران و باور» استاد محمد اسحاق ثنا اقبال چاپ پیدا نمود: نوشته ء ماریا دارودوست دارمش چون دوستداشتنیست. صدایش با من ازآشتی ویژه ای حرف می زند که زنده و گویاست و مرا به اندیشه ای وامیدارد که عشق برایم رنگینتر میشود و زندگی گرمتر. آری زنی که با صدای گرم ودل انگیز و باوقارش سالها عشق را به خانه ها مهمان میکرد و رادیوی پاک اندیش آن زمان را جلوه و رنگ خاصی می بخشید و در دلهای ما جوانان جادوی عشق را با صدای سحر آمیزش می پروراند و همیشه مشتاق بودیم تا رادیو را روشن کنیم و او شعری را دکلمه کند. و هنگامی که با مرحوم دکتر اکرم عثمان جفت میشد ، مرا به عرش می برد . قلم بر میداشتم و می سرودم و یا برس رنگ بدست می گرفتم و نقاشی می کردم.
آری به این می گویند جادو!
من از دوره رادیو بودم و در آن زمان از تلویزیون خبری نبود. تا اینکه زمانی که برای آخرین دیدار پدرم بکابل آمدم ماه حمل وثور 1978 بود که یکروز قبل از پروازم تلویزیون با خطابه ای از مرحوم سردار داود خان شروع بکار کرد و من در منزل خواهرم حفیظه جان و همسرش دکتر یحیی ابوی که یک تلویزیون کوچکی با خودشان از آلمان آورده بودند این برنامه را با رنگ سپید و سیاه دیدم . چقدر شادی می کردم و اشک می ریختم. بله دوره من همان دوره رادیو بود ودوره افسون صدا ها!
ادامه خواندن فریده انوری ، زنی با صدای جادویی: خانم هما طرزیوقتی میخواستم در پیوند به شعر شاعر نابینا به تعبیر بهتر شاعر روشندل باقی قایلزاده چیزهایی بنویسم، خاطرهای در ذهنم زنده شد. دانشگاه افغانستان سومین سال پایهگذاریاش را جشن گرفته بود. شب شعری نیز برپا شده بود. در آن شب شعر، دختر جوانی بهنام بنفشه احمدی پارچه شعری خواند از سرودههای خودش.
چشمهای زیبایی داشت و نمیانگاشتی که این شاعر جوان با چشمان زیبایی که دارد نمیتواند شنوندهگان خود را ببیند. در کنار رییس دانشگاه افغانستان، فرامرز تمنا، نشسته بودم، آرام در گوشم گفت: این شاعر نابیناست، نابینای مادرزاد. دلتنگ شدم.
به شعر او بیشتر از شعر همه شاعران دیگر توجه کردم. ذهنم با سطرسطر شعر او راه زد. میخواستم بدانم که شاعر در شعر خویش از چه رنگهایی سخن میگوید و جهان او چه قدر رنگین است. تنها با یک رنگ برخوردم که جایی میگفت: «چنان دشت سبز!» با خود گفتم خدایا مگر سبز و آن هم دشت سبز، در ذهن این شاعر عزیز چه مفهومیدارد و سبز را چه گونه احساس میکند. آیا سبز برایش یک مفهوم است یا یک تجسمی که ذهن او برای خودش ساخته است.
ادامه خواندن باقی قایلزاده – شاعر تیره چشم روشن بین:« بخش نخست و دوم» پرتو نادریخزان و برگ ریزانست اینجا
گل و ریحان پر یشانست اینجا
صدای برگهای خسته و خشک
بگوشم زنــــگ پایانست اینجا
ز دست رهزنان فصل پاییز
درختان جمله عریانست اینجا
ادامه خواندن اوج طوفان ؛ شعر از : وارث الشعرا نذیر ظفردر ادامۀ شعر نزیهی جلوه بهتر است، شعر ملکالشعر بهار را بیاوریم و بعد برسیم به بحثهای دیگر.
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفس ام برده برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل میگذرد همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان
چون تمنای گل و لاله و شمشاد کنید
ادامه خواندن نزیهی جلوه؛ رنگینکمانی در افق دادخواهی مبارزه و فرهنگ :استاد پرتو نادری «بخش دوم »من نخواهم شراب مال شما
تشنه ام لیکن آب مال شما
ما پسندیده ایم مهر و وفا
غیر از این هر ثواب مال شما
ادامه خواندن مهرو وفا : استاد محمد اسحاق ثناچندروز قبل اطلاع یافتم که در پانزدهمین اجلاس کمیتهء جهانی ثبت میراث های معنوی هنر میناتورهرات افغانستان به فراموشی سپرده شده است که به همین ملحوظ نمایندگان سازمان ها و انجمن های فرهنگی دولتی و غیر دولتی چون مرکز مطالعات استراتیژیک مراتب اعتراضیه ء خودرا نسبت به عدم ثبت آن آثار در کنار کشور های ایران ، ترکیه ، آذاربایجان و ازبکستان از طریق وزارت اطلاعات فرهنگ برای بازنگری اعلام داشته اند که به نظر نگارنده این کار بسنده نخواهد بود چه بهتر است که سازمان های مذکور در مجموع بطور جداگانه یک قطعنامهء اعتراضیه را به زبان انگلسی تهیه نموده و آنرا از طریق ادارات سازمان ملل متحد و یونسکو برسانند که به احتمال زیاد اجرای این امر بیشتر راه گشا خواهد بود.
ادامه خواندن بازنگری به ثبت هنرمیناتور هرات در یونسکو: ازصفحه نصرالدین سلجوقی- گرفته ام